.
به تابلوها، ویترین مغازهها و نوشتههایی که همهجا در احاطهشان بودم، نگاه میکردم، چیزی نمیفهمیدم و تنها به حدس و گمانها بسنده میکردم. در آن روزهای ابتدایی ورودم به سرزمین جدید، چیزی که بیشتر از آدمها، فضای شهری و شیوهی زندگی مردمان برایم غریب مینمود، کلمهها بودند.
.
حکایت غریبیست از نویسندهای مهاجر در سرزمینی غریب که وطناش هم برایاش بیگانه شده است؛ داستان زندگی پر فراز و نشیب تسلیمه نسرین، نویسندهی بنگلادشی، که اندیشههای جنجالیاش او را مجبور به ترک وطن کرد و اینک در دهلی نو به فعالیتهای خود ادامه میدهد.