گرسنگی، هر چه میخواهد باشد، حالتِ ذهنیِ تحریکشدهای است. روانشناسان دستکم یک سده است که چنین حالاتی را بررسی کردهاند. همهی ما قبل از شام احساس گرسنگی میکنیم و پس از ضیافتِ شام احساس سیری، اما آن لحظات در واقع ظاهر قضیه است. گرسنگی فرایندی است که همیشه حضور دارد، همیشه در پسزمینه عمل میکند، و فقط گاهی به سطح آگاهی وارد میشود.
تغذیهی حسی در واقع نه یک برنامه است و نه یک رژیم غذایی بلکه رویکردی است چنان ساده به غذا که باید بدیهی باشد. این رویه را میتوان چنین خلاصه کرد: وقتی گرسنه هستید میخورید، وقتی سیر شدید خوردن را متوقف میکنید، و هر زمان که میل داشتید به همان اندازه که میل دارید غذا میخورید. به نظر افراطی میآید، اینطور نیست؟
گری تابِز حملات خود به مصرف بیش از اندازهی شکر و رواج رژیمهای غذایی بدون چربی را از سر گرفته است. او الگوی «کمتر بخور/ بیشتر تحرک داشته باش» را رد میکند. به عقیدهی او، صاحبان صنایع غذایی بزرگ با این الگو ما را متقاعد میکنند که اگر هرروز هم غذای آشغال بخوریم میتوانیم سالم بمانیم.