بدبینی از ویژگیهای شاخص روحیات فرانسوی است و منشأ آن این باور قدیمی است که فرانسه نمیتواند مقام گذشتهی خود را به عنوان نخستین قدرت جهانی بازیابد. این بدبینی، آگاهی از نوعی ناتوانی، از زوال تاریخیِ کشوری است که از انگارهی گذشتهی خود دل نکنده بیآنکه لوازم تبدیل شدن به یک قدرت برتر جهانی را داشته باشد.
عرف و عقل سلیم به ما میگویند که نبردهایی که به شکست ما منتهی میشوند ارزش جنگیدن ندارند. با این حال، فارغ از شکست و پیروزی، و برای پاسداری از ارزشها و آرمانهایمان، باید با «بدبینی دن کیشوتوار» و با «جسارت اخلاقی» به جنگ هیولاهای امروزی برویم، همچنان که دن کیشوت به جنگ آسیابهای بادی رفت.
ما انسانها تقریباً همه به دنبال خوشحالی، خوشبینی، و خوشبختی هستیم. با این حال، چرا نوشتههای نویسندگانی را میخوانیم که عمیقاً بدبیناند؟ این آثار چه ربطی به زندگی روزمره و معمولی ما دارند؟ و ما چرا و چگونه با این آثار ارتباط برقرار میکنیم و از آنها لذت میبریم؟
شاید طبیعی باشد تصور کنیم که جامعهی سالم جامعهای است که در آن اکثر مردم دربارهی خودشان، دیگر شهروندان، و آیندهی مشترکشان دیدگاههای خوشبینانهای دارند. اما در واقع به نظر میرسد که عکس این قضیه صادق است: بدبینیِ عمیق یکی از عناصر اصلی حفظ جامعهی سالم است.