در سال ۱۹۳۲ بزرگترین نابغهی قرن بیستم نامهای اضطراری به بانفوذترین روانشناس قرن نوشت. در آن نامه، آلبرت اینشتین از زیگموند فروید پرسید «آیا راهی وجود دارد که بشریت را بتوان از تهدید جنگ رهانید؟» این نامه در همان سالی نوشته شد که شهروندان آلمانی با رأی خود حزب نازی را به قدرتمندترین حزب در آلمان تبدیل کردند.
در روزهای پس از بمباران اتمی هیروشیما و ناگازاکی توسط آمریکا، سر و کلهی زن مرموزی در مطبوعات پیدا شد. روزنامهها به مردم گفتند که یک «تبعیدیِ رایش سوم» یا به تعبیر معنیدارتری، یک «زن یهودی فراری» اسرار هستهایِ لازم برای استفادهی نظامی از اورانیوم را ربوده و از آلمان نازی گریخته است. دکتر لیز مایتنِر، فیزیکدان هستهای، یکشبه به شهرتی زودگذر دست یافت و مطبوعات از او با عناوینی همچون «مادر یهودی بمب اتم» و «دانشمند پناهندهی قهرمانی» یاد کردند که مانع از دستیابی نازیها به سلاح هستهای شد.
بررسی دقیق موارد حمله به دستگاه قضایی در آمریکا، بریتانیا، و سایر نقاط جهان نشان میدهد که در واقع این حملات متوجه خود «استدلال» است. استدلال قضایی علم نیست و شاخهای از ریاضیات نیز محسوب نمیشود. با این حال، با گذر زمان شیوهی استدلال حقوقی به شکلی از استدلال با اصولی مشخص و یک اسلوب احتجاجِ آزموده و مطمئن مبدل شده است.
در قرنهای اخیر، بشر به کشفیات علمی و پیشرفتهای فنی بیسابقهای دست یافته است. با این حال، نظریات علمیِ امروز هنوز نتوانستهاند بسیاری از رازهای عالم هستی را بر ما آشکار کنند. شدت جهالت ما در این باره به حدی است که شاید هزار سال بعد همهی نظریات کنونی ما بیاهمیت و بیاعتبار جلوه کنند.