روشن است که واژگانْ بیشتر و تندتر از نحو و نظام آوایی دستخوش دگرگونی میشود. در این نیز تردیدی نیست که دایرهی واژگانی زبان فارسی برای پاسخگویی به نیازهای روزافزون کاربران آن ناگزیر به گسترش است. اما نه ترکیب گروههای دستاندرکار در گسترش و پویایی و بالندگیِ مجموعهی واژگانی زبان فارسی همگون است و نه سهم هر گروه در این کار بازشناخته. در این حال شناختهشدهترین مرجع (اتوریته) زبان فارسی در ایرانِ پسامشروطه نهاد فرهنگستان است.
سرگذشتِ زبانِ فارسی کارِ پژوهشی ارزشمندی ست و کتابی ست سودمند برای کسانی، همچون من، که در بارهی سرگذشتِ این زبان در قلمروِ تاریخیِ پهناورِ آن کنجکاو اند، بهویژه در دو کشورِ دیگر که زبانِ فارسی در آنها رسمیتِ دولتی دارد، یعنی افغانستان و تاجیکستان.
پرسشهای ساده اغلب منجر به پاسخهایی پیچیده میشوند. برای نمونه: زبان و گویش چه تفاوتی با یکدیگر دارند؟ اگر چنین پرسشی را با یک زبانشناس در میان بگذارید باید منتظر نطقی طولانی باشید. به رغم سادگی پرسش، پاسخهای متعددی برای آن وجود دارد.
در مواجهه با لحظات و اتفاقات شادیبخش یا اندوهآور در زندگی دوستان و نزدیکان، تقریباً همهی ما احساس همدلی و همدردی خود را با عباراتی کلی، تکراری، و کلیشهای بیان میکنیم. آن عبارتها احساسات فردی ما را دقیقاً و عمیقاً بازگو نمیکنند. پس چرا باز هم از آنها استفاده میکنیم؟
در سال ۱۷۸۷، «انجمن مدافعان لغو تجارت برده» در لندن یک نشان سرامیکی طراحی کرد که یک مرد سیاهپوست، زنجیرشده و زانوزده، روی آن نقش بسته بود. بالای آن، این کلمات حک شده بود: «آیا من یک انسان و یک برادر نیستم؟» این نشان به شکل سنجاق سینه، آویز، و سنجاق سر قابل استفاده بود، و بر زینتآلات بزرگتر نیز نقش بسته بود. بحث «برادری» در اینجا فقط لفاظی نبود.