.
به نظر میرسد که اسمیت، این استادکار چیرهدست، خودش را کلاً از قید آرای رایج در این باره خلاص کرده است که رماننویس چگونه باید باشد یا چه کار باید بکند. هیچگونه اشراف کامل به کل اوضاع و هیچگونه تظاهر و وانمودی در کارش نیست. آدم احساس میکند که هرچه به خیال اسمیت خطور کرده، سرگرماش کرده و یا تحریکاش کرده، راه خودش را به آثار او باز میکند.