جمالزاده در کتابِ خُلقیات ما ایرانیان در باب حَسَناتِ اخلاقِ ایرانیان، و بهویژه معایبشان، از منظر تاریخی و اجتماعی، چنانکه شیوهی ادبای زمانهاش بود، با شاهد مثالها و نمونههای گزینشیِ گواهانِ خود بحث میکند، گواهانی که بهویژه آنگاه که غیرایرانیاند ذِمّهی خود را از عیوبی که به ایرانیان نسبت میدهند بری میدانند و این خود را پسندیدنِ آنها جای عَجَب است.
سید جواد طباطبایی (۱۳۲۴-۱۴۰۱) را شاید بتوان اثرگذارترین و مناقشهبرانگیزترین نظریهپرداز «ناسیونالیسم نوین» ایرانی خواند؛ اندیشمندی که میتوان با آراء او موافق یا مخالف بود، اما در بحث از فلسفهی سیاسی و تاریخ اندیشهی ایرانی نمیتوان دیدگاههایش را نادیده گرفت.
من در این نوشته در برابر خوانش بدبینانه از تحولات اجتماعی ایستادگی خواهم کرد، تاریخی کوتاه از دیدگاه انحطاط فرهنگی ارائه خواهم داد و بر نواقص این شیوهی داوری دربارهی تحولات تدریجیِ تغییردهندهی یک جامعه تأکید خواهم کرد.
دیدگاههای زوالگرایانه ویژگیهای مشترکی دارند. آنها در دورههای آشوب و عدم اطمینان، خریداران بیشتری دارند. آنها همچنین از این گرایش مشترک برخوردارند که فکر میکنند احتراز از حلقههای آتش جهنم تنها از طریق نوعی رنج بزرگ یا یک شخصیت کاریزماتیک بزرگ امکانپذیر است.