تب‌های اولیه

سایه؛ گزارشی از زندگی چند پناهنده در ترکیه

نثار تاج

«از جمهوری اسلامی فرار می‌کنم، به جرم خواننده‌ی زن بودن. من فقط یک خواننده‌ی عروسی‌ هستم، توی محافل و جمع‌های فامیلی می‌خونم، خواننده که نیستم!» مأمورهای زن امنیتی که به در خانه‌ی پدرم آمده بودند، در جواب گفتند: زن باید بشینه خونه بچه‌داری‌ کنه! خجالت نمی‌کشی صدات به گوش نامحرم می‌رسه؟ امام جماعت مسجد محل، از من شکایت کرد، توی یکی از محله‌های شهر نجف‌آباد، پاسدارهای پایگاه بسیج، به من گفتند: دلت اسید می‌خواد؟ دیگه صدات به گوشمون نرسه!»