فروهرها میتوانستند نمایندهی یک مقاومت اساسی باشند
در گفتگو با محمد حیدری
آخرین کار سیاسی فروهرها تلاش برای اتحاد نیروهای ملی بود و این حرکت میتوانست بخشی از نیروهای روشنفکری و نهادهای صنفی جامعه را نیز متحد کند.
آخرین کار سیاسی فروهرها تلاش برای اتحاد نیروهای ملی بود و این حرکت میتوانست بخشی از نیروهای روشنفکری و نهادهای صنفی جامعه را نیز متحد کند.
برای نویسندگان، «ما» و «آنها»یی وجود ندارد بلکه فقط انسانهایی وجود دارند با گفتهها و ناگفتههایشان. وظیفهی نویسنده اعادهی انسانیت به آنهایی است که انسانیتزدایی شدهاند. رمان مهم است چون در دیوار بیتفاوتیای که ما را احاطه کرده، روزنههایی کوچک ایجاد میکند. رماننویسان باید بر خلاف جریان آب شنا کنند و این ضرورت هیچ وقت مثل امروز آشکار نبوده است.
درصد بالایی از زنان افسردگی پس از زایمان را تجربه میکنند. ابتلا به افسردگی قبل از بارداری، تحمل اضطراب در دوران بارداری، تجربیات و حوادث تنشزای زندگی، سطح پایین حمایتهای اجتماعی و خانوادگی از عوامل ایجاد افسردگی در زنان هستند.
آشناییام بر میگردد به روزهای پر هیجان نوجوانیام. زمانی که همه چی خلاصه میشد در کتاب و فعالیتهای پرهیجان سیاسی و اجتماعی. زمانی که هیچ ناعدالتی را بر نمیتابیدیم و به قدرت دستهایمان برای تغییر ایمان داشتیم. آن زمان بود که وارد جمعی شدم که امیدم را ناگهان چند برابر کرد. دختران و پسران جوانی که دغدغهی برابری و عدالت داشتند.
واژهی «پوپولیسم» در قرن بیستم به ندرت به کار میرفت؛ پوپولیسم واژهای بسیار تخصصی بود که صرفاً توسط مورخان آمریکایی برای توصیف پوپولیستهای کشاورز میانهی قرن نوزدهم به کار میرفت. من در میانههای دههی 1990 توجهم به این واژه جلب شد، یعنی وقتی برای نگارش پایاننامهام سرگرم تحقیق دربارهی پدیدهای بودم که آن روزها هنوز «افراطگرایی دستراستی» خوانده میشد.
مدیران چند شغله
آیا حمایت و حفاظت از محیط زیست با دموکراسی و حقوق بشر تعارض دارد؟ به نظر که چنین نیست؛ در اسناد سازمان ملل، اینها در یکراستا و مقوم یکدیگر تعریف شدهاند. روندهای سیاسی در کشورهای مختلف جهان هم عملاً همین را نشان میدهد. اما تظاهرات دنبالهدار جلیقهزردها در فرانسه سویهی دیگری از ماجرا را نشان میدهد.
احتمالاً هرگز نام ویلیام کینگدون کلیفورد را نشنیدهاید. او در 33 سالگی از دنیا رفت و از بزرگان فلسفه محسوب نمیشود. اما نمیتوانم شخص دیگری را تصور کنم که ایدههایش تا این اندازه به عصر شبکهای و دیجیتالی ما مرتبط باشد. ممکن است عجیب به نظر برسد زیرا از شخصی صحبت میکنیم که مهمترین اثر فلسفیاش مقالهای است که تقریباً 150 سال پیش و در عصر ویکتوریا نگارش یافته است.
ملیسا برودر نویسندهی آمریکایی از سال ۲۰۱۲ در حساب توئیتری خود به نام «امروز خیلی غمگینام»، برشهایی از واقعیت زندگی روزمرهاش را منتشر میکند. حساب توئیتری او جنجالی شده و بیش از 675000 دنبالکننده جذب کرده است و به این ترتیب بود که کتاب مقالات شخصی برودر دربارهی مشکلات سلامت روانیاش نیز که در سال ۲۰۱۶ به بازار آمد، «امروز خیلی غمگینام» نام گرفت.
آگنییژگا هولند، کارگردان نامدار لهستانی، در مجموعهی تلویزیونیِ «۱۹۸۳» لهستانی خیالی را به تصویر کشیده که کمونیسم در آن سقوط نکرده است. اما آیا این خیالپردازیِ تیرهوتار دربارهی اقتدارگراییِ خزنده به واقعیت نزدیک نیست؟
این که ما میتوانیم و باید «مستقل» بیندیشیم، آرمانی منطقی است؛ این را نباید با این توهم غیرمنطقی خلط کرد که میتوانیم کاملاً «مستقل» بیندیشیم. محیط ما چنان تأثیر ژرفی بر تفکرمان دارد که اغلب از آن غافلایم. وقتی میشنویم که بزرگانی مثل کانت و هیوم هم فرزند زمان خود بودند، میفهمیم که حتی بزرگترین ذهنها نیز میتوانند از اشتباهات و شرارتهای زمانشان غافل باشند.
به نظر میرسد که اسمیت، این استادکار چیرهدست، خودش را کلاً از قید آرای رایج در این باره خلاص کرده است که رماننویس چگونه باید باشد یا چه کار باید بکند. هیچگونه اشراف کامل به کل اوضاع و هیچگونه تظاهر و وانمودی در کارش نیست. آدم احساس میکند که هرچه به خیال اسمیت خطور کرده، سرگرماش کرده و یا تحریکاش کرده، راه خودش را به آثار او باز میکند.
اگر 1500 سال پیش در جنوب اروپا به دنیا آمده بودید، فکر میکردید که امپراتوری روم تا ابد برقرار خواهد بود. هر چه باشد، این امپراتوری هزار سالی دوام آورده بود. و با این حال، پس از یک دوره رکود اقتصادی و نظامی، از هم پاشید. در سال ۴۷۶ میلادی به کلی از بین رفت. برای اتباع آن امپراتوری قدرتمند چنین رویدادی حتماً باورنکردنی بوده است.
در عالم بچگی به خواب هم نمیدیدم که خودم هم روزی مهاجرت کنم. پر رنگترین صورت مهاجرت برایم او بود تا این که ده سال پیش اواخر بهار، از ایران بیرون آمدم. یادم است روز آمدنم، هوای تهران خوب بود. هنوز داغ داغ نشده بود. چند ساعت مانده به پرواز با همسایهها خداحافظی کردم.
چیزی در دنیا هست که از لیبرالیسم خوشش نمیآید، و برای بقای مؤسسات آن مشکلات ایجاد میکند. فوکویاما فکر میکند که میداند آن چیز چیست، و پاسخ او در عنوان کتاب جدیدش خلاصه شده است.
آلن سوپیو، حقوقدان فرانسوی، در گفتگو با فیلیپ پُتی از اعتراضات جلیقهزردها و نیاز فوری به بازتنظیم شیوهی اعمال قدرت با استفاده از تجارب غنی و متنوع زندگی مردم سخن میگوید.
این روزها شاید چشمانداز اروپا تیره و تار به نظر برسد: بریتانیا به علت برگزیت در حال سقوط دائمی است، موقعیت امانوئل مکرون و آنگلا مرکل تضعیف شده است، و بدیههپردازیِ نه چندان خندهدارِ راست افراطی در ایتالیا روز به روز بدتر میشود. اما اگر کمی آن سوتر به شرق بنگریم با اخبار خوبی روبهرو میشویم. در اروپای مرکزی، به نظر میرسد که جنبشهای دموکراتیک مردمی در حال پیشروی هستند.
کتابخانهها هم مثل خیلی مکانها و پدیدههای دیگر، سویه دیگری هم دارند که برای بعضی نه تنها خوشایند نیست، که ترسناک است و اضطرابآور. وقتی اینترنت فراگیر شد، فرض ابتدایی این بود که اضطراب کتابخانه کاهش پیدا خواهد کرد. واقعیت اما از جنس دیگری است. حالا دیگر تایپ یک کلیدواژه و یک کلیک برای جستجو در گوگل، دهها صفحه نتیجه را جلوی چشم متقاضی میگذارد.
ما چگونه منازعات را بازنمایی میکنیم و به تصویر میکشیم؟ هنر چه برخوردی با جنگ دارد؟ آیا ما واقعاً میتوانیم از دل جنگ و وحشت، زیبایی خلق کنیم؟ و بهترین شیوه برای به یاد آوردن جنگ چیست، و برای به خاطر سپردن آنهایی که بر اثر جنگ میمیرند؟
در سال جاری میلادی، بیبیسی از مارگارت مکمیلان، استاد دانشگاه آکسفورد در رشتهی تاریخ دعوت کرد تا به عنوان سخنران برگزیدهی سال ۲۰۱۸، در پنج نوبت در مورد «جنگ» در رادیو سخنرانی کند. این سلسله درسگفتارها با عنوان کلی «نشان قابیل» به تاریخ جنگ، نقش جنگ در اجتماع، رابطهی ما با زنان و مردانی که به جنگ میروند، نقش غیرنظامیان به عنوان حامیان و قربانیان جنگ، ارزیابی تلاشهای بینالمللی برای مهار و یا توجیه جنگ، و رابطهی جنگ و هنر میپردازد.
پس از سقوط حکومت پهلوی در بهمن ۱۳۵۷، هنوز تب انقلاب در جان مردم بود که زنان با شوک از دست رفتن بسیاری از حقوقی که طی هفت دههی پیش کسب کرده بودند، مواجه شدند. در چنین شرایطی، جنبش زنان چه کرد و آیا توانست دربرابر حملات پیاپی حکومت جدید، دیواری برای محافظت از حقوق زنان بسازد؟
چهل و یک آلبوم از حیات مردی به جا مانده که اسمش در تاریخ هنر ثبت نخواهد شد مثل اغلب آدمهای دیگر، درحالی که ماحصل تلاش هنرمندانِ ماندگار در تاریخ هنر و آدمهایی از جنس هلموت هرتزوگ، یک مفهوم است: «من می خواهم زنده بمانم.»
بنا بر روایتهایی که در گفتگوهای افلاطونی وجود دارد، سقراط زندگی خود را وقف طرح پرسش کرده بود و آماده بود برای دفاع از زندگی بر مبنای کاوش فلسفی، که با روش طرح پرسش انجام میشد جان خود را فدا کند. اما پرسش چیست؟ چرا تاکنون تحلیلهای زبانشناختی و بررسیهای فلسفی پاسخ جامعی ارائه نکردهاند؟