
01 اوت 2025
زنان سینماگر جهان عرب، راویان تبعیض و ستم روزمره
فرناز سیفی
بهیجه حافظ، هنرپیشه و تهیهکنندهی اهل مصر، اولین زن در جهان عرب بود که فیلمی را کارگردانی کرد. او در سال ۱۹۳۲ میلادی، فیلم صامت «قربانیان» را ساخت، خودش در فیلم بازی کرد و طراحی صحنه و لباس و تهیهکنندگی آن را هم برعهده داشت. بعد از او امینه محمد، رقصنده و هنرپیشهی مصری، فیلمی را کارگردانی کرد. او در سال ۱۹۳۷ فیلم «تیتاوونج» را با گروهی از هنرپیشگان اکثراً مرد ساخت. بعضی از روشنفکر نامدار آن روزگار مصر، از جمله صلاح ابو سیف (کارگردان و فیلمنامهنویس) و صلاح طاهر(نقاش) در این فیلم نقشآفرینی کردند. این فیلم قصهی پرغصهی دختر جوان چینی مهاجری را روایت میکند که بهاجبار رقصندگی در باشگاه شبانهای را پیشه کرده بود و به قتل عمویش متهم شد.
بر اساس یافتههای تحقیق سال ۲۰۱۹ دانشگاه نورث وسترن آمریکا، که به سفارش «مؤسسهی فیلم دوحه» انجام شد، ۲۶ درصد از فیلمسازان مستقل جهان عرب را زنان تشکیل میدهند. در کشورهایی مثل لبنان، مراکش و تونس، یک چهارم از کل کارگردانان زن هستند. برای مقایسه باید گفت که در سال ۲۰۱۸ در آمریکا فقط ۸ درصد از فیلمها به دست زنان ساخته شد و در مجموع تنها ۴ درصد از کارگردانان غربی را زنان تشکیل میدهند. زنان عرب، آهسته و پیوسته، به صدایی رسا در سینمای عرب تبدیل شدند. در ادامه به معرفی پنج تن از این زنان تأثیرگذار میپردازیم.
نادین لبکی؛ سینما به مثابهی آینهای در برابر زندگی واقعی
در روزگار فعلی نادین لبکی، کارگردان، بازیگر و مدافع لبنانی حقوق بشر بیش از هر زن عرب دیگری در جهانیکردن سینمای عرب نقش داشته است. لبکی سینما را آینهای در برابر زندگی واقعی میداند و عقیده دارد که سینما و هنر میتواند به تغییرات اجتماعی مثبتی بینجامد. لبکی که در یک خانوادهی مسیحی مارونی در بعبدات در استان جبل در لبنان متولد شده، اولین زن سینماگر عرب است که نامزد دریافت جایزهی اسکار بهترین فیلم خارجی ــ برای سومین فیلم خود با عنوان «کفرناحوم» ــ شد. «کفرناحوم» پرفروشترین فیلم خاورمیانهای در جهان است.
«کفرناحوم» زندگی پسربچهی کوچکی در یکی از زاغههای اطراف بیروت را روایت میکند که از والدینش شاکی است که چرا او را به دنیا آوردند. نادین لبکی در فیلم نقش وکیل پسرک را بازی میکند. لبکی میگوید در خیابانهای لبنان راه میروی و بچههای کوچک بیسرپرست یا بدسرپرست زاغهنشین را میبینی که کار میکنند یا به گدایی مشغولاند یا به رهگذران اصرار میکنند که از آنها گل یا آدامس بخرند. لبکی عادت دارد که با این بچهها حرف بزند. تقریباً همهی این بچهها به او گفتند از این که به دنیا آمدند و در این دنیا زندگی میکنند، غمگین یا خشمگیناند. یکی از این پسربچهها به او گفت: «برای چی من را به دنیا آوردند؟ هیچکس نیست که شبها قبل از خواب من را ببوسد، و هر روز کتک میخورم.» سخنان تلخ آن پسربچه در یاد لبکی ماند و سرانجام سبب شد که «کفرناحوم» را دربارهی زندگی آکنده از درد و رنج این بچهها بسازد، بچههای جانبهلبرسیدهای که جایی میگویند: «دیگر بس است.» این فیلم نمونهی درخشانی از سینمایی است که حول محور حقوق کودک میچرخد.
زین الرافعی، پسرک پناهجوی سوری در لبنان، نقش اصلی فیلم را بازی کرد. او را در خیابان از طریق آزمون بازیگری پیدا کردند؛ پسرکی خشمگین و باهوش که مدرسه نرفته بود و به علت سوءتغذیه، جثهای ریزتر از سن واقعیاش داشت. واکنش مردم لبنان به این فیلم متفاوت بود. لبکی میگوید عدهای شرمگین و خجالتزده شدند چون هر روز میتوان در خیابانهای لبنان کودکان کاری را دید که از مدرسه محروماند، کار شاق یدی انجام میدهند، کتک میخورند و آزار میبینند. اما بعضی از لبنانیها از در انکار وارد شدند و لبکی را متهم کردند که دربارهی لبنان «سیاهنمایی» کرده است: «همیشه عدهای هستند که نمیخواهند در آینه نگاه کنند و واقعیت و مشکلات پیرامون خود را ببینند.»
نادین لبکی اغلب بازیگران خود را در کوچه و خیابان و از بین مردم عادی انتخاب میکند. او عادت دارد که مدتها، و گاه حتی سالها، با آدمهایی شبیه به شخصیتهای فیلمهایش معاشرت کند و تا زیروبم واقعیت را به درستی لمس و درک نکند، تولید فیلم را شروع نمیکند. فیلمهای او پیچیدگیهای جامعهی لبنان و تنوع گروهها و باورها در این کشور را با دقت ترسیم میکند. او به مضامینی مثل مذهب، جنگ، زندگی زنان، مشکلات کودکان و نابرابری اجتماعی علاقه دارد و از تابوشکنی ابایی ندارد: «من با بیعدالتی از بیخ و بن مخالفام. وقتی در اطرافم ظلم و فقر و نابرابری و بیعدالتی هست، نمیتوانم چشمهایم را ببندم و چیزی نگویم.»
مفیده تلاتلی، راوی زندگی چند نسل از زنان تونس
در سال ۱۹۹۴ فیلم «سکوت قصرها» حیرت و تحسین بسیاری از مخاطبان را برانگیخت. این اولین فیلم سینمایی مفیده تلاتلی محسوب میشد. «سکوت قصرها» زندگی دشوار دو نسل از زنان تونس و جهان عرب، و همچنین اثرات شوم استعمار در تونس، را روایت میکند. عالیه، راوی داستان، محرومیت حقوقیِ مادرش و زنان همنسل او را به یاد میآورد. مادرش در آخرین سالهای استعمار کشور به دست فرانسه، در قصر یکی از شاهزادگان تونسی خدمتکار بود. زنان خدمتکار عملاً در این قصر زندانی و از هرگونه حقی محروم بودند؛ آنها در سکوت همهی آرزوها و امیال خود را سرکوب میکردند. عالیه با مرور محرومیت حقوقیِ مادرش و زنان همنسل او به فرودستی خود و دیگر زنان همنسلش میرسد و نشان میدهد که بدن زنان تونسی به عرصهی تاختوتاز استعمار جدیدی تبدیل شده است.
مفیده تلاتلی این فیلم را به یاد مادرش ساخت تا شاید روزگار دختر خودش، بهتر از او و مادرش باشد. تلاتلی میگفت: «فیلم را در دورهای ساختم که ذهنم سرشار از سؤال بود، سؤالهایی دربارهی خودم، مادرم و آیندهی دخترم. و بله آگاهانه فیلمی ساختم که غمانگیز است و به مخاطب تلنگر میزند و آینهای در برابر واقعیت جامعهی تونس است: مردمی که خود را سرکوب میکنند و دربارهی عمیقترین احساسات و امیال خود سکوت پیشه کردهاند.» «سکوت قصرها» جوایز بینالمللی متعددی را کسب کرد و به گفتهی رسانهها «اولین فیلم زنی تونسی بود که مخاطبانی جهانی یافت.»
تلاتلی در سیدی بوسعید به دنیا آمد. او در دوران اصلاحات اجتماعی حبیب بورقیبه، رئیسجمهور وقت تونس که مدافع حقوق زنان بود، بزرگ شد. در دوران دبیرستان، معلم فلسفهاش او را با آثار اینگمار برگمان آشنا کرد. در اواسط دههی ۱۹۶۰ میلادی به لطف کمکهزینهی «مؤسسهی مطالعات پیشرفتهی سینما» در پاریس عازم فرانسه شد. تلاتلی بعد از «سکوت قصرها»، فیلم «فصل مردان» را ساخت که به زندگی چند نسل از زنان تونس میپرداخت. «نادیا و سارا» آخرین فیلمی بود که او کارگردانی کرد. در سال ۲۰۱۱ و بعد از فروپاشی دیکتاتوری زینالعابدین بنعلی، تلاتلی برای مدتی وزیر فرهنگ در دولت موقت بود. انتصاب تلاتلی با استقبال مردم مواجه شد زیرا او سرسپردهی هیچ یک از گروههای سیاسی نبود و دامانش به فساد مالی آلوده نبود. او در فوریهی ۲۰۲۱ بعد از ابتلا به ویروس کووید-۱۹ از دنیا رفت.
هیفاء المنصور و تأثیرپذیری از سینمای ایران
«وجده» یکی از فیلمهای سال ۲۰۱۲ بود که با استقبال چشمگیر مخاطبان و منتقدان مواجه شد. وجده، دختربچهی ۱۰ سالهای در ریاض است که آرزو دارد دوچرخهای داشته باشد تا با دوستش عبدالله بازی کند. فیلم روایت تلاش او برای پسانداز پول لازم برای خرید دوچرخه است. این اولین فیلم درامی بود که به تمامی در عربستان سعودی فیلمبرداری شد و هیفاء المنصور اولین زن اهل این کشور بود که فیلم بلندی را ساخت. تا همین چند سال قبل هیچ سالن سینمایی در عربستان وجود نداشت و سینما حرام به شمار میرفت. هیفاء المنصور ناچار بود که فیلمبرداری و کارگردانی بخشهای مهمی از فیلم را از داخل یک اتومبیل انجام دهد زیرا به علت تفکیک جنسیتی نمیتوانست در بسیاری از اماکن عمومی در کنار همکارانِ مردی ظاهر شود که با او نسبت خانوادگی نداشتند. او از طریق یک واکی تاکی از داخل اتوموبیل با همکارانش حرف میزد. تولید این فیلم دشوار بود و پنج سال طول کشید.
هیفاء المنصور یکی از دوازده فرزند خانوادهای پرجمعیت در شهر کوچک هفوف از توابع استان احساء در عربستان سعودی است. پدرش، عبدالرحمان منصور، شاعر بود و او بارها گفته است که اگر پدرش کس دیگری بود، احتمالاً هرگز نمیتوانست به دنبال سینما برود. در شهر کوچک آنها امکانات تفریحیِ چندانی وجود نداشت، و در نتیجه تماشای فیلم در خانه به مهمترین سرگرمی هیفاء و دریچهای به دنیا تبدیل شد. پدرش به تنها ویدیوکلاب شهر مجاور میرفت و فیلم کرایه میکرد تا اعضای خانواده با هم آن را تماشا کنند. المنصور میگوید پدر و مادرش بارها از سوی همسایهها و خویشاوندان سرزنش میشدند که چرا فیلم تماشا میکنند و «مسلمان معتقد» نیستند. او عاشق جکی چان بود و در نوجوانی با هزار دردسر فیلم کوتاهی ساخت و بعد برای تحصیل به دانشگاه آمریکایی قاهره رفت. بعد از تحصیل در یک شرکت نفتی کار کرد و به تدریس خصوصی زبان انگلیسی پرداخت. مدتی بعد به دانشگاه سیدنی رفت و در دورهی کارشناسی ارشد مطالعات سینمایی تحصیل کرد و سپس به عربستان بازگشت. او میگوید عربستان فرهنگی شفاهی دارد، تمرکز بر شعر و حفظ کردن اشعار شدید است و فرهنگ نوشتاری در آن رایج نیست. برای او هم در ابتدا بسیار دشوار بود که فیلمنامه بنویسد و ساختارمندی فیلمنامه را درک کند.
«وجده» با استقبال چشمگيری مواجه شد و جوایز بسیاری، از جمله در جشنوارههای بینالمللی دوبی، روتردام، ونیز و ونکوور، به دست آورد. هیفاء المنصور در فیلمهای بعدی خود ــ «بهترین نامزد»، «مری شلی» و «همیشه بعدازظهر» ــ دوباره به سراغ زندگی دختران جوان و زنان رفت. او در «بهترین نامزد» داستان زن جوانی به نام مریم را روایت کرد که پزشک است و میخواهد اولین زنی باشد که در انتخابات شوراهای محلی نامزد شده است.
هیفاء المنصور بارها گفته است که عمیقاً از سینمای ایران الهام گرفته است: «دلم میخواست دربارهی شهر خودم، مدرسهی خودم و کودکی و نوجوانی خودم فیلم بسازم. من عمیقاً از سینمای غنی ایران تأثیر گرفتهام. شیفتهی این ویژگی بارز سینمای ایرانام که داستان سادهای را انتخاب میکنند، بعد قصه را با روایتی چندلایه بسط میدهند و به وقایع بزرگتر پیوند میزنند؛ به جامعه، سیاست، تاریخ و هویتشان و اینکه چرا و چطور قصههای سادهی روزمره، رویدادهای بزرگ اجتماعی را شکل میدهند. به نظرم سینمای هیچ کشور دیگری تا این حد در این زمینه خبره نیست. در فیلمهایم از این ویژگیِ سینمای ایران بسیار تأثیر پذیرفتم. در "وجده" سعی کردم که با روایت داستان سادهی تلاش دختربچهای برای خرید دوچرخهی رؤیاییاش، به مسائل بزرگتری مثل تبعیض جنسیتی و فرهنگ مردسالار رایج بپردازم. در تمام فیلمهایم میخواهم جادو و قدرت رؤیابافی را به تصویر بکشم، رؤیایی که وادارت میکند ادامه دهی و ناامید نشوی.»
کوثر بن هنیه: «هنوز از سینما میترسم»
«بیعدالتی موضوعی محوری است که در همهی فیلمهای من حضور پررنگی دارد. من نسبت به بیعدالتی بهشدت حساسام. اما وقتی میخواهید داستانی را روایت کنید، باید بدانید که چرا میخواهید این داستان و نه داستان دیگری را روایت کنید؛ باید بدانید که معنای این داستان چیست و چه از نظر احساسی و چه از منظر باورها، قرار است که چه چیزی را بیان کند. اینها سؤالات مهمی است که هر فیلمساز قبل از هر چیز باید از خود بپرسد و برای آن پاسخهای روشنی داشته باشد.»
کوثر بن هنیه، فیلمساز تحسینشدهی تونسی که تنها زن فیلمساز عرب است که دو بار نامزد دریافت جایزهی اسکار شده، هنوز هراسان است: «هنوز از اینکه شروع به تایپ فیلمنامه کنم، میترسم. هنوز میترسم چیزی را که باید روایت کنم، روایت نکنم و نادیده بگیرم. هنوز از سینما میترسم. سینما از بسیاری جهات فوقالعاده است، اما رسانهی ترسناکی است. با وجود این، به لطف تجربه تا حدی اعتماد به نفس پیدا کردهام. حالا با جرئت بیشتری میگویم که حرفی برای زدن دارم، و قصهای دارم که میخواهم روایت کنم.»
در فیلم «چهار دختر»، بن هنیه زندگی الفا و چهار دخترش را روایت میکند. دو تا از دخترهای او به باورهای افراطی مذهبی روی آورده و خانه را ترک کردهاند تا به گروه تروریستی خلافت اسلامی (داعش) بپیوندند. این فیلم بر اساس روایتی واقعی ساخته شده اما کارگردان از بازیگران حرفهای استفاده کرده و سینمای مستند و داستانی را به هم آمیخته است. «چهار دختر» در بخش مسابقهی هفتاد و ششمین دورهی جشنوارهی کن به نمایش در آمد.
در سال ۲۰۱۲ و در بحبوحهی ماههای پرتلاطم بعد از سقوط بنعلی در تونس، بن هنیه فیلم مستند «فردا بهتر بود» را ساخت، مستندی تلخ و تأثیرگذار دربارهی زندگیِ مادری که از یک محلهی فقیرنشین به محلهی فقیرنشین دیگری میرود تا شاید سرپناهی برای خود و بچههایش پیدا کند. فیلم وضعیت متلاطم، بیعدالتی و نابرابری شدید و مشکلات عظیم جامعهای استبدادزده را از زاویهی نگاه این زن به تصویر میکشد.
در فیلم «مردی که پوستش را فروخت»، که با الهام از ماجرایی واقعی ساخته شد، بن هنیه به سراغ زندگیِ محنتزدهی پناهجویان سوری رفت. تکهپاره شدن شهر رقه به فراق اجباریِ عاشق و معشوقی به نام عبیر و سام میانجامد. سام به لبنان میرود و پناهجو میشود و خانوادهی عبیر او را مجبور میکنند که با مرد ثروتمندی ازدواج کند و راهی بروکسل شود. سام به هر دری میزند تا ویزای شینگن اتحادیهی اروپا را به دست آورد و عبیر را از این ازدواج اجباری نجات دهد. او راضی میشود که یکی از هنرمندان جنجالی اروپایی تصویر ویزای شینگن را بر بدنش خالکوبی کند. حالا بدن سام به اثری هنری تبدیل شده است؛ این «اثر هنری» را به موزهای میفروشند و در معرض تماشای مردم قرار میدهند. سام میفهمد که در ازای دریافت ویزا فقط بدنش را نفروخته بلکه کرامت انسانیاش هم به حراج رفته و از آزادی محروم شده است.
کوثر بن هنیه در سیدی بوزید متولد شد، همان شهری که در سال ۲۰۱۱ بهار عربی از آنجا آغاز شد. او در آکادمی هنرهای سینمایی تونس و سپس در دانشگاه سوربن در پاریس در رشتهی سینما تحصیل کرد. او دربارهی زندگی شخصیاش چندان حرف نمیزند اما میگوید فیلمهایش دغدغههایی را به تصویر میکشند که اغلب ریشه در گذشته و زندگی شخصیاش دارند.
هاله خلیل، راوی روزمرهی زنان مصر
هر روز صبح نواره از کوچهها و خیابانهای شلوغ و کثیف مناطق فقیرنشین قاهره میگذرد و به محلههای اعیاننشین میرود تا به کار مشغول شود. او خدمتکار خانوادهی ثروتمندی از نزدیکان حسنی مبارک است. هر روز در مسیر طولانیِ خانه تا کار، خیالبافی میکند و به آرزوهای خود و خانواده و همسایگان محروم و فقیرش فکر میکند. او به چشم خود میبیند که زندگیِ روزمره و آرزوهای خود و اطرافیانش چقدر با زندگی و آرزوهای آدمهای پولدار ساکن این شهرک مسکونی شیک فرق دارد. او خوابش را هم نمیبیند که ناگهان بهار عربی رخ دهد و مملکت زیر و زبر شود. «نواره» روایت زنی کاملاً معمولی در میانهی تحول عظیم اجتماعی و سیاسی است.
«نواره» سومین فیلم بلند هاله خلیل است، کارگردان، فیلمنامهنویس و تهیهکنندهی مصری که هم فیلمهای مستند ساخته است و هم فیلمهای کوتاه و بلند سینمایی و مجموعههای تلویزیونی. هاله خلیل یکی از چهرههای شاخص سینمای مستقل مصر است که بعد از بهار عربی تعدادشان افزایش یافت. «نواره» یکی از آثار فمینیستیِ مهم سینمای معاصر عرب است که زندگیِ دشوار زنان و تفاوت چشمگیر آن با زندگی مردان مصری را ماهرانه به تصویر میکشد.
هاله خلیل در قاهره متولد و بزرگ شد؛ در دانشگاه ابتدا مهندسی خواند، بعد تغییر مسیر داد و در رشتهی سینما فارغالتحصیل شد. او میگوید «نواره» ثمرهی چند رویداد مهم شخصی و اجتماعی در زندگیِ خودش است. مهمترین رویداد، سقوط رژیم حسنی مبارک و انقلاب مصر بود، انقلابی که در ابتدا همچون رؤیایی شیرین بود اما خیلی زود به کابوسی تلخ تبدیل شد: «مدتی بعد از نقش بر آب شدن این رؤیای شیرین به خانهای در یک شهرک مسکونیِ مجهز به ورودی و نگهبان نقل مکان کردم. زندگی در این شهرک امن و شیک ناگهان ابعاد تازهای از عمق تفاوت و تبعیض اجتماعی و طبقاتی در جامعهی نابرابر مصر را به من فهماند. عمیقاً فهمیدم که چطور پولدارهای مصر خودشان را از بقیهی جامعه کاملاً جدا کردهاند و از واقعیت کوچه و خیابانهای شهر به هیچ وجه خبر ندارند. وضعیت طوری شده که پولدارهای مصری فکر میکنند که تنها راه زیستن، زندگی در شهرکهای مسکونیِ محصور در دیوارها و مجهز به نگهبانان ۲۴ساعته و دوربینهای مداربسته است. غیر از خود پولدارها، تنها کسانی که میتوانند از سد نگهبانیِ این شهرکها بگذرند، خدمتکاران این خانوادههایند و بس. در آنجا بود که به زندگیِ این خدمتکاران دقت کردم و شخصیت نواره را خلق کردم.»
فیلمهای خلیل را اغلب به علت ارائهی چهرهای واقعگرا از زنان تحسین میکنند. خلیل میگوید او عادت دارد که به زندگیِ روزمرهی مردم، و بهویژه زنان، دقت کند. به نظر او، با دقت در زندگیِ روزمرهی مردم عادی میتوان رویدادهای بزرگ را فهمید. خلیل تقریباً در همهی آثارش به نابرابریِ اقتصادی و جنسیتی در مصر میپردازد، مسئلهای که دغدغهی همیشگیِ اوست. خلیل اما هیچوقت از قدرت و شجاعت روزمرهی زنان غافل نمیشود و در همهی فیلمهایش بارقهی امید به چشم میخورد: زنان، قهرمانانِ بینام و نشان زندگیاند.