
BBC
29 ژوئیه 2025
«صاحبان ادبیات ناتواناند، مدعیانش بیاعتنا»؛ گفتوگو با امیرحسن چهلتن
امید رضایی
دیوید، جوان بریتانیایی، پس از مطالعهی کتابی که به مناسبت تولدش هدیه گرفته است عاشق اشعار خیام و بهتدریج شیفتهی ادبیات و فرهنگ ایران میشود و در میانه دههی ۲۰۱۰ به ایران سفر میکند تا با محبوب مجازی از نزدیک آشنا شود. از دل رابطهی دیوید و میزبانش نادر ــ نویسندهای میانسال ــ و دوستدختر جوانش نسترن عشق سهضلعیِ ویرانگری شکل میگیرد. امیرحسن چهلتن ضمن روایت این عاشقانهی بیسرانجام وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران دههی ۱۳۹۰ را به تصویر میکشد ــ یا دستکم وضعیت طبقه و قشری خاص را. ارجاعات تاریخی و سیاسی و اجتماعی چهلتن قصه را از عاشقانهای بیپروا فراتر میبرد. گل سرخ نیشابور در اکتبر ۲۰۲۴ در آلمان چاپ شد، به ترجمهی یوتا هیملرایش که از برجستهترین نامها در ترجمهی ادبیات فارسی به آلمانی است. اثر اخیر چهلتن را در نگاه اول میتوان داستانی کلیشهای دانست: «جوانان ایرانی در تهران زندگی زیرزمینی متفاوتی دارند، الکل مینوشند، رابطهی جنسی خارج از ازدواج دارند و خلاصه قانون را میشکنند.» کلیشهای که دستکم از اوایل دههی ۲۰۰۰ به یکی از روایتهای غالب و محبوب دربارهی جامعهی ایران در غرب تبدیل شده است. چهلتن اما ــ هر چند تا حدودی با تندادن به کلیشه ــ بسیار فراتر از آن میرود، لایههای پنهان جامعهی ایران را به تصویر میکشد و با ارجاعهای مکررش به ادبیات کهنِ ایرانْ تاریخ سیاسی و اجتماعی را میشکافد. او همچنین تهران را ــ شهری که این سالها دود و آهن در آن بر انسان و شهروند ارجحاند ــ همچون موجودی زنده کالبدشکافی میکند و دیویدِ بریتانیاییِ عاشقِ خیام ــ و همچنین خوانندگان ــ را در محلههای این شهرِِ در یوغِ «شارلاتانها» میگرداند. افزون بر این، گل سرخ نیشابور سیاحتی تاریخی در تهران است.
گل سرخ نیشابور اولین اثر چهلتن نیست که مجال انتشار به فارسی را پیدا نکرده است: عاشقیت در قاهره نیز تاکنون به آلمانی (و زبانهای دیگر ترجمه و چاپ شدهاند)، اما به فارسی نه. علاوه بر آن سهگانهی تهران تنها بعد از چاپ به آلمانی و زبانهای دیگر در خارج از کشور به فارسی هم چاپ شد و به این ترتیب دست مخاطب اصلی و عمدهی آن هنوز به کتاب نمیرسد.
با امیرحسن چهلتن ــ متولد ۱۳۳۵ در تهران ــ دربارهی گل سرخ نیشابور، تهران، سانسور و سیاست و روایت صحبت کردهایم. این گفتوگو به صورت کتبی و در دسامبر ۲۰۲۴ انجام شده است.
***
اثر جدید شما، گل سرخ نیشابور، قبل از اینکه به فارسی منتشر شود و در اختیار مخاطب ایرانی قرار گیرد، به آلمانی چاپ شد. این چندمین بار است که رمان شما ــ که نویسندهای فارسیزبان و ایرانی هستید ــ در ابتدا در اختیار مخاطب غیرایرانی قرار میگیرد. بهعنوان یک نویسنده که ابزار کارش زبان است چطور با این موضوع کنار آمدهاید؟ این واقعیت که مخاطب فارسیزبان به اثر شما دسترس ندارد یا دیرتر از مخاطب بینالمللی با آن آشنا میشود چه احساسی را در شما پدید میآورد؟
درست ۴۸ سال از چاپ اولین کتابم میگذرد، نزدیک به سی سال از این مدت را من یا ناشرم صرف آن کردیم که پسربچههایی را که هیچ چیز از ادبیات نمیدانند و صرفاً به قصد تحقیر نویسنده در آن سوی میز نشانده شدهاند، متقاعد کنیم که با صدور مجوز برای چاپ کتابهایم هیچ قدرتی ساقط نخواهد شد. اما آنها حرف ما را باور نمیکردند. بیست سال قبل تصمیم گرفتم که از این بازی مسخره دست بردارم. اقبال ناشران اروپایی به ترجمه و انتشار آثارم کمی زودتر از آن اتفاق افتاده بود. همواره از اینکه مخاطبان فارسیزبان به آثارم دسترس ندارند، معذب و ناراحتام.
شما در «گل سرخ نیشابور» با روایت خصوصیترین ابعاد زندگی ــ عشق و روابط خانوادگی ــ به مسائل اجتماعی و سیاسی میرسید و اوضاع سیاسی و اجتماعی کشور و جامعه را زیر ذرهبین میبرید. این شکل از روایتگری در دیگر آثار شما هم نمایان است، مثلاً در «سهگانهی تهران». آیا مسائلی مانند عشق و روابط خانوادگی برای شما فقط وسیلهای است برای پرداختن به موضوعات اجتماعی و سیاسی یا اینکه خود این سطح، یعنی سطح خصوصی و خانوادگی، هم بهخودیخود برای شما مهم است؟
میتواند کاملاً برعکس باشد: اوضاع اجتماعی میتواند بهانهای باشد تا من از طریق آن تأثیرات عمیق و اغلب مخرب سیاست بر فرد یا خانواده را زیر ذرهبین قرار دهم. در واقع، چیزی که من به آن توجه میکنم تاریخ است نه امر سیاسی. چگونه میتوان انسان را از تاریخش جدا کرد؟ نباید فراموش کرد که در هر متن ادبی، یک متن فرعی سیاسی نیز وجود دارد. من با فردریک جیمسن کاملاً همعقیدهام.
در «گل سرخ نیشابور» تهران صرفاً محل وقوع حوادث رمان نیست و خود بخشی جاندار و حتی یکی از شخصیتهای داستان است. در «سهگانهی تهران» نیز، همانطور که از نامش پیداست، تهران نقشی هویتی دارد. چطور این شهر به یکی از عناصر مهم آثار شما تبدیل شد؟
تهران شبیه جهان است، هویتی چندگانه و رازآمیز دارد، سخت مضطرب است و از نظر سیاسی در هرج و مرج کامل. هیچ جای دیگری برای من چنین شگفتانگیز و حتی تکاندهنده نیست. انرژی متراکم این شهر مرا هیجانزده و در همان حال آشفته میکند. وقتی در کار تهران باریک بشوم، میبینم که شهری است که آستانهی تحمل خود در قبال فاجعه را روزبهروز بالاتر میبرد و این مایهی حیرت است. از وقتی خود را شناختهام، هرگز نتوانستهام خود را از ازدحام، خشونت و جنون همگانی این شهر جدا کنم. این شهر مدام مرزهای واقعیت را زیر پا میگذارد تا با ایجاد قوانین اخلاقیِ نوظهور حیات درونیِ ساکنانش را ویران کند. تهران به شیوهای منحط، مدرن است؛ مجذوب تباهی و بینظمی. به همین دلیل فکر میکنم که هیچ چیز دشوارتر از این نیست که این شهر وطن و خانهی پدریات باشد. از یک سو میبینم که در واقع در محدودیتهای زندگی در تهران به دام افتادهام و از سوی دیگر میبینم که این شهر بیشترین امکان را برای مشاهده فراهم میکند و به همین جهت فضاهایی گوناگون و عجیب در ما پدید میآورد. تهران نطفهی اصلی سهگانهی تهران است. باید به این شهر درست و از نزدیک نگاه کرد. در این سهگانه من نشان دادهام که چطور همهی نشانهها در این شهر حاکی از آن بود که ما به سمت انقلاب ۱۳۵۷ میرویم. در این شهر اغلب، اگرنه همیشه، سرزندگی به معنی فقدان معنویت است. تهران از تاریخ خود جدا شده است، شارلاتانها اختیار آن را به دست گرفتهاند و این دلیل اصلی بحران است.
ارائهی راهحل وظیفهی ادبیات نیست. تنها وظیفهی ادبیات روایت تنش میان انسان و سرنوشت او است.
در «گل سرخ نیشابور» شما مدام ادبیات کهن ایران، و پیش از همه خیام، را احضار میکنید و همینطور اشارههای مکرری دارید به مترجمان ادبیات فارسی و شرقشناسانی که آثار خیام و دیگران را به زبانهای غربی برگرداندند و زمینهی به شهرت رسیدن ادبیات کهن فارسی در جهان را فراهم کردند. همینطور موضوعاتی مانند همجنسگرایی در ادبیات کهن و تاریخ ایران در «گل سرخ نیشابور» به چشم میآیند. آیا به نظر شما رجوع به تاریخ و ادبیات کلاسیک ایران میتواند راهحل بخشی از مشکلات و تناقضهایی باشد که جامعهی ایران با آن دستوپنجه نرم میکند؟
ارائهی راهحل وظیفهی ادبیات نیست. تنها وظیفهی ادبیات روایت تنش میان انسان و سرنوشت او است. ادبیات کلاسیک فارسی پدیدهای معاصر است چون اصالت دارد. من به این ادبیات با وضوح نگاه میکنم؛ این ویژگی با امیدهای من در تعارض قرار میگیرد. در عین حال، این رمان مثل هر رمان دیگری که نوشتهام، متأثر از ایدههایی است و میکوشد آنها را بازنمایی کند. در گل سرخ نیشابور همه چیز پیدا میشود، از تاریخ و ادبیات گرفته تا موضوع شرق و غرب. پروسهی نوشتن یعنی برداشتن گامهای تصادفی.
شما بهمرور به یکی از نویسندگان ایرانی با بیشترین تعداد آثار ترجمهشده به زبانهای دیگر تبدیل شدهاید. کمی دربارهی فرایند ترجمه بگویید. آیا با مترجمان آثارتان در ارتباط هستید؟ آیا در روند ترجمه به شما مراجعه میکنند؟ گذشته از آثار خودتان، آیا به نظرتان ادبیات فارسی چنان که باید و شاید به زبانهای دیگر ترجمه میشود؟
معمولاً با مترجمان آثار خود در ارتباط هستم چون خوشبختانه عموماً از روی متن فارسی ترجمه میکنند. تا به حال دو استثنا در میان بوده است. رمان خوشنویس اصفهان از روی ترجمهی آلمانی به زبان لیتوانیایی ترجمه شد و رمان تهران خیابان انقلاب از روی متن انگلیسی به زبان فرانسوی ترجمه شد. ادبیات معاصر فارسی مهجور مانده است. صاحبان اصلی این ادبیات ناتواناند، و متولیان و مدعیان به آن بیاعتنا.
برویم به سراغ مقولهی سانسور، عامل اصلیای که شما را واداشته تا آثارتان را ابتدا به زبانهایی غیر از فارسی منتشر کنید. شما پیوسته در مقالات و مصاحبههای خود از سانسور انتقاد میکنید. کمی دربارهی تأثیرات بلندمدت سانسور بر ادبیات ایران بگویید. آیا به نظرتان سانسور حکومتی ــ در حالی که راههای دیگری برای انتشار آثار وجود دارد ــ همچنان مؤثر است؟
برای هدایت افکار و ایدهها، سانسور روش منسوخی است. اما معتقدم که تا کتابی در قفسهی کتابفروشیها قرار نگیرد، رسمیت پیدا نمیکند. بازار ادبیات بهطور کلی در ایران گرم نیست. کتاب در حاشیه قرار گرفته است و نویسنده ارج و قربی ندارد. تبعیض حکومتی به ویرانکنندهترین شکل خود برقرار است و زبان فارسی را به خطر انداخته است. واضح است که در رمانهای نویسندگان مستقل نیروهای بزرگی پنهاناند.
بعد از جنبش «زن، زندگی، آزادی» نویسندگان، مترجمان و هنرمندان زیادی اعلام کردند که دیگر تن به سانسور نخواهند داد. صد مترجم گفتند که دیگر ترجمههایشان را به ارشاد نمیفرستند. تئاتریها گفتند با حجاب روی صحنه نمیروند و سینماییها گفتند دیگر با حجاب اجباری جلوی دوربین نمیروند. شکل متفاوت و شدیدتری از مقاومت آغاز شد. آیا به نظر شما تغییری جدی در مقاومت در برابر سانسور ایجاد شده است؟
این شدت و حدت در همهی زمینهها مشهود است. سانسور میخواهد نسبت ادبیات را با محیطی که در آن به وجود آمده است، به کلی از بین ببرد. نویسندگان مقاومت میکنند. نوشتههای ما شفقتآمیزند و نباید با آن دشمنی کرد. ادبیات تهدید نیست.