04 نوامبر 2025

لیلیت تریان، پیشگام آموزش مجسمه‌سازی مدرن در ایران

پرویز نیکنام

«من براساس اتفاقات شاید به‌ظاهر بی‌اهمیت و ناچیز تحت‌ تأثیر قرار می‌گیرم و شروع به ساخت مجسمه می‌کنم. مثلاً من مجسمه‌ی مادر و بچه را که با گچ ساخته‌ام، تحت‌تأثیر به دنیا آمدن یک نوزاد در فامیلمان شروع کردم. مادر این نوزاد همواره او را در آغوش خود داشت و دیدن این لحظات حسِ ساختن این مجسمه را در من ایجاد کرد. البته از گُل‌ها هم زیاد الهام می‌گیرم. با مجسمه‌سازی آدم فضاهایی را خلق می‌کند که از زوایای مختلف قابل‌ دید است و از هر طرف هم جلوه‌ی خاص خودش را دارد. این همان جذابیتی بود که سبب شد من به طرف مجسمه و مجسمه‌سازی گرایش پیدا کنم.»

لیلیت تریان آموزگار و پیشگام آموزش مجسمه‌سازی مدرن دانشگاهی در ایران است و اگر نقش ابوالحسن صدیقی در احیای دوباره‌ی مجسمه‌سازی را به کناری بگذاریم، لیلیت از نخستین هنرمندانی است که پای مجسمه‌سازی مدرن را به ایران باز کرد و با تربیت شاگردان و نسل تازه هنرمندان مجسمه‌ساز در توسعه و گسترش این هنر کوشید.

لیلیت تریان دهم دی سال ۱۳۰۹ شمسی در تهران در محله‌ی نادری تهران در خانواده‌ای هنردوست به دنیا آمد. خانواده‌اش از ارامنه‌ای بودند که شاه عباس آنها را به جلفا منتقل کرده بود. پدرش هایک تریان کارمند عالی‌رتبه‌ی بانک ملی ایران بود و به زیبایی بنا و معماری اهمیت می‌داد و مادرش پارانزِم هوانسیان در تفلیس بزرگ شده بود و می‌خواست نقاش شود. حاصل این ازدواج لیلیت و نلی خواهرش بود که سه سال بعد از او به دنیا آمد. لیلیت از پند پدرش به او و خواهرش یاد می‌کند: «پدرم همیشه می‌گفت که بیاموزید و کار کنید تا مجبور نباشد بخواهید به این دلیل که فرزند من هستید در گوشه‌ای کاری به شما بدهند.»

لیلیت می‌گوید که همین پند را آویزه‌ی گوش کرد و دوره‌ی ابتدایی را در دبستان مهر در خیابان قوام‌السلطنه و دوره‌ی متوسطه را در دبیرستان نوربخش گذراند در حالی که خودش دوست داشت به مدرسه‌ی خواهران کاتولیک ژاندارک واقع در خیابان منوچهری برود اما پدرش با این تصمیم مخالف بود.

او دلش می‌خواست طبیب شود اما خانواده‌ تشویقش کردند هنر را دنبال کند. خودش می‌گوید: «مادرم در گرجستان نقاشی می‌کرد، پدرم هم نقاشی می‌کرد. برای من معلم خصوصی گرفتند دیدم آن چیزی نیست که من دوست داشتم. خانواده تشویقم کردند که بروم رشته نقاشی اما من می‌خواستم طب بخوانم.»

برای همین هم وقتی دبیرستان را تمام کرد اولین تلاش او برای ورود به رشته نقاشی در دانشگاه تهران، با شکست مواجه شد. در آن یک سال «به صورت مستمع آزاد کار کردم.» اما یک سال بعد با قبولی در کنکور وارد دانشگاه تهران شد اما در دانشگاه تهران دوام نیاورد و خودش می‌گوید که یک آگهی در روزنامه آلیک (روزنامه ارمنی‌زبان چاپ تهران) سرنوشتش را عوض کرد. خودش می‌گوید در روزنامه آلیک خواندم که در فرانسه جایی هست که بازماندگان کشتار ارامنه می‌توانند با پرداخت شهریه در آنجا بمانند و تحصیل کنند که «من برای تحصیل رفتم آنجا.»

 

آموزش مجسمه‌سازی در پاریس

لیلیت تصمیم خودش را گرفته بود و پدر و مادر لیلیت با این تصمیم موافق بودند. او همراه خواهرش نلی، در سال ۱۳۳۱یعنی در ۲۲سالگی به پاریس رفتند تا در رشته‌ی نقاشی در بوزار یا همان مدرسه‌ی عالی هنرهای زیبای پاریس درس بخواند. مدت کوتاهی نگذشته بود که او در کلاس حجم‌شناسی مجذوب «سه بعد» شد، چیزی که نقاشی روی بوم در خود نداشت و همین زندگی‌اش را با هنر پیکرسازی پیوند زد.

وقتی لیلیت وارد مدرسه‌ی هنرهای عالی پاریس شد، متوجه شد که دانشجویان باید هم نقاشی و هم مجسمه‌سازی یاد بگیرند و لیلیت «از اینکه می‌توانست با دستانش اثری سه بعدی بسازد که قابل لمس است هیجان‌زده می‌شد. به نظرش مجسمه خیلی زنده‌تر از نقاشی بود. او را روی سطح صاف محدود نمی‌کرد. می‌توانست دورش راه برود و از هر طرف نگاهش کند. همان‌جا بود که فهمید چه‌قدر به مجسمه‌سازی علاقه‌مند است و تصمیم گرفت مجسمه‌ساز شود.»

لیلیت می‌گوید که تصمیم به تغییر رشته گرفتم اما پدرم ابتدا مخالف بود اما مدتی بعد گفت هر رشته‌ای که دوست داری ادامه تحصیل بده.

علاقه‌ی او به ساختِ مجسمه‌های بزرگ از همان دوران دانشجویی‌اش آغاز شد: «آگوست رودن یک مجسمه دارد با نام "کسی که راه می‌رود"، فرانسه که بودم آن را به آتلیه آورده بودند که ما از روی آن کار و کپی کنیم. این مجسمه به قدری نسبت به آن محیط بزرگ بود که عظمت آن مرا مرعوب خود کرده بود.»

در میانه‌ی کار و تمرین برای شبیه‌سازی مجسمه‌ی رودن، لیلیت آشفته و ناراحت بود و نمی‌توانست به کارش ادامه دهد با خودش می‌گفت: «من هیچ وقت رودَن نمی‌شوم.» استادش که متوجه ناامیدی لیلیت شده بود به او گفت: «احتیاجی نیست رودَن باشی، خودت باش. می‌توانی طبیعت را سرمشق خودت قرار بدهی.»

لیلیت پس از سه سال تحصیل در بوزار پاریس و هنرآموزی نزد استادانی چون مارسل ژیمون و کلا مارینی به ایران بازگشت و به پیشنهاد دوست پدرش به وزارت معارف رفت، که بعدها تبدیل به وزارت فرهنگ و هنر شد. او کارهایش را به استاد جلیل ضیاءپور، بنیانگذار و رئیس هنرستان‌های هنرهای تجسمی دختران و پسران تهران، نشان داد. تریان می‌گوید: «آقای ضیاءپور انسان خوبی بود. به عکس سر تندیس‌ها اشاره کرد و به شوخی از من پرسید: دخترجان، چند تا آدم کشتی؟ و بعد گفت که می‌توانم از فلان تاریخ به هنرستان پسران واقع در پل چوبی بروم و تدریس کنم.»

او کارش را در هنرستان هنرهای تجسمی پسران شروع کرد که پرویز تناولی از پیکره‌سازان معاصر سال آخر هنرستان را در آن مدرسه می‌خواند. مدتی نگذشت که با مشکلاتی در هنرستان پسرانه مواجه شد و به هنرستان دخترانه منتقل شد.

لیلیت وقتی شنید که هوشنگ کاظمی نقاش و دانش‌آموخته گرافیک بوزار فرانسه در نظر دارد تا دانشکده هنر را راه‌اندازی کند، از طرحش استقبال کرد و قول داد با او همکاری کند. در مهرماه سال ۱۳۳۹ سنگ بنای دانشکده هنرهای تزئینی در خیابان شریعتی (جاده شمیران)، کوچه گوهر گذاشته شد. مدتی بعد دانشکده به ساختمان جدید در چهار راه ولی عصر (چهار راه پهلوی) منتقل شد. 

وقتی دکتر حمید زرین افسر دانشجوی پیشین خانم تریان، رئیس دانشکده شد، برای نخستین بار مدارک مدرسان دانشکده به وزارت فرهنگ و هنر فرستاده شد تا ارزیابی شود. خانم تریان مدرک نداشت. در همین زمان دوستی از پاریس به او خبر داد که بوزار حالا به دانش‌آموختگانش مدرک می‌دهد و او برای گرفتن مدرک به پاریس رفت و مدتی در آنجا ماند و مدرکش را گرفت و به ایران بازگشت. در همان روزها او دوره‌ی فشرده چاپ سیلک را گذراند و استادانش با دیدن طراحی‌هایش، او را تشویق کردند تا کارهایش را چاپ کند.

وقتی او به ایران بازگشت مدرک او معادل دکترا ارزشیابی شد و خانم تریان به عنوان دانشیار کارش را دوباره در دانشکده از سر گرفت. در آن زمان تریان، به تنهایی ریاست گروه و سرپرستی بخش مجسمه‌سازی دانشکده را بر عهده داشت.

او تمام وقت در دانشگاه سرگرم آموزش بود و سعی می‌کرد تا دانشجویان در دوره تحصیل با تمامی شیوه‌ها و مواد موجود در هنر مجسمه‌سازی آشنا شوند که در آن طراحی اساس کار بود. خودش می‌گوید: «طراحی پایه‌ی همه‌ی هنرهاست. من در هفته‌های نخست با بچه‌ها طراحی کار می‌کردم که البته این شیوه‌ی طراحی مختص کلاس‌های مجسمه‌سازی بود. مجسمه‌سازی روی میز کار بچه‌ها را مشکل می‌کرد به همین خاطر از مسئولین دانشکده خواسته بودم که چرخ‌های گردان تهیه کنند تا بچه‌ها بتوانند حجم‌هایشان را روی آن بچرخانند و بر روی اثر خود اشراف داشته باشند.»

به گفته‌ی محمد حسن حامدی مدیر مسئول و سردبیر مجله‌ی تندیس «سخت کوشی ]لیلیت تریان[ در آموزش، مسئولین دانشگاه و مسئولین فرهنگی کشور را چنان به وجد آورده بود که با درخواست‌های مکرر وی که همواره حول توسعه‌ی امکانات و فضای آموزشی می‌گذشت، موافقت می‌نمودند و شاید از همین رو بود که به دانشجویانش نیز سخت می‌گرفت و آنها را به سخت‌کوشی ترغیب می‌کرد.»

او استادی سخت‌گیر بود و خودش با یادآوری علاقه‌اش در نوجوانی به پزشکی می‌گفت: «خوب شد طبیب نشدم، چون حتی طاقت ندارم شاگردانم نمره خوبی نگیرند. اگر اتفاقی برای بیماری می‌افتاد، من چه می‌کردم؟»

لیلیت خودش را وقف آموزش مجسمه‌سازی مدرن در ایران کرد و همیشه به گفته خودش وقت کم می‌آورد: «هر هفته در دانشگاه با شصت دانشجو از گروه‌های مختلف (گرافیک، نقاشی و مجسمه‌سازی) سروکار داشتم. آن موقع در دانشکده هنرهای تزئینی سه سال اول هر رشته‌ای عمومی برگزار می‌شد و من تنها کسی بودم که مجسمه‌سازی هم عمومی و هم تخصصی آموزش می‌دادم.»

او با اعتقاد به‌ اینکه توسعه‌ی هنر مجسمه‌سازی ایران به چیزی بیش از تلاش‌های فردی هنرمندان نیاز دارد و برای همین هم به نوشته‌ی جهان صنعت «نسبت به آموزش این هنر کمر همت بست و با وجود توانمندی‌های غیر‌قابل انکار در خلق‌ آثار‌ ماندگار، تمام توش و توان خود را صرف آموزش و توسعه‌ی هنر مجسمه‌سازی کرد به گونه‌ای که هم‌اکنون با جرئت تمام می‌توان گفت بخش عمده‌ای از هنر مجسمه‌سازی کشور‌ ما‌ را‌ شاگردان این استاد فرزانه شکل‌ داده‌اند.»

او تعداد زیادی دانشجو داشت که به گفته‌ی او بسیاری از آنها اکنون به شهرت رسیده‌اند کسانی مانند حمید شانس، عباس مشهدی‌زاده، شعله ابراهیمی، یونس فیاض، ناهید سالیانی و ... .

 

سوغات سفر مطالعاتی 

در سال ۱۳۵۴لیلیت برای یک سفر مطالعاتی نه ماهه به آمریکا رفت او در شهرهای سانفرانسیسکو و شیکاگو به بررسی و تجربه‌ی هنر مدرن پرداخت و سعی کرد در بازدید از دانشگاه‌ها، موزه‌ها و نگارخانه‌ها تحولات هنر را پیگیری کند. در همین زمان مدتی به فعالیت در هنر جواهرسازی مشغول شد و جوشکاری را در شیکاگو یاد گرفت. در دیدارهایش متوجه شد که در کنار هر آتلیه یک کارگاه ریخته‌گری وجود دارد که پیکره‌سازی بدون آن بی معناست. برای همین وقتی از سفر مطالعاتی به ایران بازگشت پیشنهاد کرد تا یک کارگاه ریختگری برای فعالیت دانشجویان ساخته شود.

عذرا دژم در کتاب اولین زنان از قولش نوشته: «همانجا (آمریکا) جوشکاری آموختم و در بازگشت در دانشکده‌ی هنرهای تزئینی کارگاه ریخته‌گری راه انداختم. البته با مخالفت‌های شدید همکاران روبه‌رو شدم ولی چون رئیس دانشکده از همکلاس‌های قدیم بود کمک کرد و راه افتاد و چند کار را هم ریختیم ولی بعد از انقلاب متأسفانه اثری از آن دیده نشد.»

او از سال ۱۳۳۹ تا ۱۳۵۹ مشغول تدریس در دانشکده‌ی هنرهای تزئینی بود تا وقتی که به گفته‌ی خودش «بعد از انقلاب همه‌ی ما را گذاشتند کنار و خانه‌نشین شدم.» 

پنجاه سال بیشتر نداشت که بازنشسته‌اش کردند و خانه‌نشینی برای او در آن زمان بسیار سخت بود: «همان دوره‌ای که عذر ما را از دانشکده‌ی تزئینی خواستند، کار کردن تا مدت‌ها برایم سخت بود. چون من از همان ابتدای تأسیس دانشکده حضور داشتم و با کلی سختی و در جاهای تنگ و کوچک با دانشجویان کار کرده بودیم و پذیرش این که دیگر آن جا نباشم، برایم مشکل بود.»

لیلیت تریان همانند حرفه‌اش مجسمه‌سازی بعد از انقلاب مورد بی‌مهری قرار گرفت. او به ناچار کارش را در منزل مسکونی‌اش در انزوا پی گرفت. او دلخوری و دلتنگی‌اش را لای لبخندی طعنه‌آمیز پنهان می‌کرد و می‌گفت: «در خانه طراحی می‌کردم، چون همیشه آن را دوست داشتم. پس از آن هم که سال‌های جنگ بود. مادرم در سال ۶۱ از دنیا رفت. خوشبختانه این باغچه و این گل‌ها بودند. بچه‌ها هم گاهی سر می‌زدند.»

خودش تعریف می‌کند که بعد از انقلاب «بچه‌ها دوره گذاشتند ماهی خانه یکی جمع می‌شدند یک خانمی بود که شده بود سرپرست بخش نقاشی در دانشگاه آزاد، وقتی مجسمه‌سازی آزاد شد به اسم حجم‌شناسی، این خانم آمد و گفتند بیایید دانشگاه آزاد برای تدریس حجم‌شناسی. سال ۱۳۷۲ رفتم برای حجم‌شناسی هفته‌ای یک روز. بعد برای طراحی هم رفتم، تا سال ۱۳۸۰ دانشگاه آزاد می‌رفتم و دیدم نظم دقیقی نداره، هشت سال آنجا بودم، فقط می‌خواستند اسمم آنجا باشد.»

لیلیت تریان بعد از هشت سال تدریس در دانشگاه آزاد دو باره به خانه‌اش پناه برد: «بعد از سال ۸۰ خانه‌نشین شدم، ]البته[ داوطلب و شاگرد می‌آمدند به خانه‌ام.» 

او در خانه‌ی قدیمی‌اش در مرکز شهر تهران تنها بود و بعد از مرگ پدر و مادرش طبقه‌ی پایین خانه را به آتلیه تبدیل کرده بود. او به باغچه‌ی خانه‌اش وابسته بود و می‌گفت: «من واقعاً بدون این گل‌ها و باغچه نمی‌توانم زندگی کنم.» 

 

عاشق باتیک

او عاشق باتیک بود و در سال‌های آخر عمر بیشتر وقتش را صرف این کار می‌کرد. خودش می‌گوید: «باتیک را خودم آموختم و حالا بیشتر روی باتیک کار می‌کنم.» قرار بود که آرموند آیوازیان گرافیست فقید ارمنی کارهایش را در آلبومی چاپ کند اما او زود درگذشت و این کار ناتمام ماند.

داستان علاقه‌اش به باتیک به زمان تحصیلش در فرانسه برمی‌گردد: «پاریس که بودم روسرهایی با طرح باتیک می‌دیدم که خوشم می‌آمد، ولی قیمتشان بالا بود و من دانشجو بودم و نمی‌توانستم بخرم، وقتی برگشتم  تصمیم گرفتم خودم این کار را انجام بدهم، پارچه‌های زیادی را خراب کردم تا باتیک را یاد بگیرم. من بیشتر از گل‌ها الهام می‌گیرم و اسب را خیلی دوست دارم. بعضی می‌گویند اسب‌های خانم تریان پرواز می‌کنند.»

خانه لیلیت هم خانه بود هم آتلیه و حیاط خانه دو طبقه‌اش پر از گل و گیاه که کسی جز خودش حق نداشت به ترکیب آنها دست بزند.

آتلیه‌ی کوچکش پر بود از تندیس‌هایی که ساخته بود و قد برخی از آنها تا سقف می‌رسید. خودش در گفتگو با آرته می‌گوید که آتلیه‌اش جا ندارد برای همین بیشتر باتیک کار می‌کند.

شیوه‌ی کارش این طور بود که اول طراحی می‌کرد و بعد اسکلت را با مفتول فلزی می‌ساخت و با گل رس و گچ و کنف تندیس را شکل می‌داد، البته گاهی هم به گفته‌ی خودش در مجله‌ی پیمان، برخی از فیگورها را هم بدون طراحی قبلی می‌آفرید چون در خیالش آنها را پیش از این ساخته بود.

مجسمه‌هایش بیشتر با چین و چروک و حرکت همراه است و مجسمه‌ی صاف و صیقل خورده در شلوغی خانه‌ی لیلیت کمتر به چشم می‌خورد. خودش می‌گفت که «در دوره‌ی دانشجویی، استادش با وسواس چنان سنگ را صیقل می‌داد تا سطحی کاملاً صاف حاصل شود اما حالا او حجم را و زنده بودن تن آدمی ‌را این چنین ابراز می‌کند.»

برخی آثارش را شبیه به مجسمه‌های جاکومتی مجسمه‌ساز و نقاش سوئیسی می‌دانستند. شاگردانش تعریف می‌کنند «لیلیت ابتدا مفتولی از پیکره را می‌ساخت و بعد گچ و متریال را به طرف آن پرتاب می‌کرد و متریال با برخورد با مفتول و اسکلت‌بندی کار شکل و فرم خاصی به خود می‌گرفت.»

خودش با شوخ‌طبعی خاصی می‌گفت این «سبک لیلیتیزم است، بله لیلیت ایسم.»

 

آثار استاد مجسمه‌سازی

با آنکه تعداد زیادی اثر در آتلیه داشت اما خودش می‌گفت: «من هیچ وقت خودم نخواستم از کارهایم نمایشگاه بگذارم. هر کسی کارهای مرا دیده، خودش پیگیر بوده. در سال ۶۸ محمدرضا اصلانی که از دانشجویان خودم بود، به همراه همسرش از من خواستند نمایشگاهی از کارهایم در نشر نقره برگزار کنند.»

او در بعد از انقلاب، اولین نمایشگاه خود را در نگارخانه‌ی نشر نقره برگزار کرد و پس از آن ضمن تدریس در دانشگاه آزاد اسلامی عضو هیئت داوران نخستین دوسالانه مجسمه‌سازی تهران بود و در چند نمایشگاه انفرادی و گروهی در دانشگاه آزاد، خانه هنرمندان، نگارخانه هفت ثمر، نگارخانه بهزاد و موزه‌ی امام علی شرکت داشت.

مجسمه‌ی نیم‌تنه‌ یپرم‌خان که لیلیت آن را در سال ۱۳۴۷ ساخت از آثار برجسته‌ی اوست که در محوطه‌ی کلیسای مریم مقدس تهران قرار دارد. تندیس یادبود مسروپ ماشتوتس مبدع الفبای ارمنی را نیز در سال ۱۳۷۰ ساخت که در صحن کلیسای سورپ تارگمانچاتس تهران نصب شده است.

او از آنچه در مجسمه‌سازی ایران رخ می‌داد، ناراضی بود و می‌گفت: «به عقیده‌ی من اساساً مجسمه‌هایی که امروز ساخته می‌شود، هیچ ویژگی خاصی ندارد. همه‌اش تقلید از مجسمه‌های غربی است و روح ایرانی در آن وجود ندارد و ابداً جلوه‌های هنر اصیل را نشان نمی‌دهد. در واقع مجسمه‌های امروز ایران بسیار سطحی، نازل و دم‌دستی است و هیچ فکری پشت آن وجود ندارد. چراکه فکر می‌کنند هرکاری که می‌سازند باید ببرند و در نمایشگاه‌ها به نمایش بگذارند. اصطلاحاً نمایشگاه‌پسند می‌سازند درحالی‌که همان‌طورکه گفتم هیچ فکری پشت آن وجود ندارد.»

 

تنهایی در روزگار پیری

لیلیت بیشتر با گچ کار می‌کرد و خودش می‌گوید:«در پاریس با سنگ هم تجربه کرده بودم. وقتی تازه از اروپا برگشته بودم با چوب هم کار می‌کردم ولی جنس چوبی که کار می‌کردم خیلی خوب نبود و تَرَک های زیادی داشت ، بعد این کار با چوب سر و صدای زیادی برای همسایه ها ایجاد می‌کند به همین خاطر کار با گچ را انتخاب کردم.»

لیلیت با الهام از طبیعت و با استفاده از موادی چون سیم، تکه های کنف، گل، گچ، سنگ و خمیر کاغذ آثار بسیاری مثل پرتره پیکره های انسانی، مادر و فرزند، سوارکار و جنگجو را خلق کرد.

او در سالهای پایانی عمر در اثر یک حادثه در خانه‌اش به سخت مصدوم شد و تحت عمل جراحی قرار گرفت. اما جسم او طاقت درمان و پیامدهای بعد از عمل جراحی را نداشت و در شانزدهم اسفند ۱۳۹۷ در گذشت و در آرامستان ارامنه تهران واقع در جاده خاوران به خاک سپرده شد.

در مراسم یادبود لیلیت تریان در خانه هنرمندان محمدرضا اصلانی کارگردان سینما و از شاگردان این هنرمند گفت: «تریان برای من تنها یک استاد نبود بلکه یک پشتوانه بود. او به من یاد داد که حجم چیست و چگونه می‌توانم مجسمه بسازم. او دست ما را به تفکر وادار کرد. قرار بود پیکر او از دانشگاه هنر تشییع شود ولی گفتند که او از دانشگاه هنر دل آزرده است چون او را از دانشگاه هنر بیرون کردند و این بیرون کردن هنوز ادامه دارد. چرا آنهایی که او را به ناحق بیرون کردند، عذرخواهی نمی‌کنند و ساکت هستند؟ این کارها یک پولشویی فرهنگی است. تریان یک ستون برای دانشگاه هنر بود. هوشنگ کاظمی بنیان‌گذار دانشگاه هنر بود و از تریان دعوت به همکاری کرد ولی خود او را هم بیرون کردند.»

این کارگردان در جمع علاقمندان لیلیت تریان گفت: «چرا برای کارهایی که با هنرمندان می‌کنند، عذرخواهی و استغفار نمی‌کنند؟ اعتراف در این مملکت به کلی کنار گذاشته شده است. گناهکاران باید اعتراف کنند تا بخشیده شوند. من هیچ‌کدام از کسانی که استادان ما را اخراج کردند و جای آنها دکتران قلابی گذاشته‌اند، نمی‌بخشم. این فاجعه باید در ایران تمام شود.»

سما بابایی روزنامه نگار در وصف لیلیت تریان نوشت«اگر آدم‌ بخت‌یاری بوده و «لیلیت» را یک‌بار در زندگی‌تان دیده بودید، زنی را می‌دیدید صریح، سخت و در عین حال مهربان؛ زنی که در زندگی‌اش کم کار نکرد و توأمان کم رنج نکشید؛ زنی که با آن همه شاگرد و آن‌ همه کاری که کرد، در سال‌های آخرِ زندگی‌اش تنها ماند و چشم‌انتظار دوستی، آشنایی، کسی که بیاید گاهی سری به او بزند و برود. سال‌‌ها خانه‌نشین‌اش کردند و خودش مانده بود و آن خانۀ وسطِ شهر و تنها عنوانی که یدک می‌کشید: «لیلیت تریان: مادر مجسمه‌سازی ایران». 

 

 

منابع:

  • آرته، دانشنامه فرهنگ و هنر معاصر ایران، گفتگو با لیلیت تریان

  • لیلیت تریان (انسان های کوچک؛ آرزوهای بزرگ)، نویسنده: نگاره حلیمی، تصویرگر: یگانه یعقوب‌نژاد، نشرگهگاه، کتاب فیل، چاپ اول، زمستان ۱۴۰۲

  • شاکه امیریان پطروسیان، دستانی برای باز آفرینی واقعیت و تخیل، فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۶۴، 

  • عذرا دژم، اولین زنان، نشر علم، چاپ اول ۱۳۸۴

  • مهرنوش علی‌مددی، آتلیه گردی، مجسمه هایی که خود راوی زندگی‌اند، آتلیه لیلیت تریان، نشریه تندیس، ۱۲ آذر ۱۳۹۲، شماره ۲۶۳

  • محمد حسن حامدی، خوشبختانه این باغچه و این گل ها بودند(به بهانه بزرگداشت استاد لیلیت تریان)، نشریه تندیس ۱۸ مرداد ۱۳۸۴ شماره ۵۵

  • سما بابایی، زنی که با دست هایش فکر می‌کرد، روزنامه هم میهن، ۱۰ دی ۱۴۰۱

  • لیلیت تریان یکی از ستون های دانشگاه بود ولی او را بیرون کردند، خبرگزاری ایسنا، مراسم بزرگذاشت لیلیت تریان- هنرمند مجسمه ساز ۲۵ اسفند ۱۳۹۷

  • فیلم مستند «بانو» در باره زندگی و آثار لیلیت تریان، کارگردان: محمد صفا، مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، سال ۱۳۹۲

  • نگاهی به تاثیر لیلیت تریان بر هنر مجسمه سازی ایران، جهان صنعت، هشتم اردیبهشت ۱۳۹۹