
30 سپتامبر 2025
آثار الوزرا، یادگارهایی از علینقی عالیخانی در خیابانهای ایران
سیروس علینژاد
آثار الوزرا نام کتابی است از قرن نهم هجری، تألیف سیفالدین حاجیبن نظام عقیلی، از وزرای دوران سلطان حسین بایقرا، که در هرات نوشته شده است و به بررسی زندگی و کارهای وزیران در تاریخ اسلام و ایران اختصاص دارد. فارغ از محتوای کتاب، نام آن نشانهای است از اینکه ایرانیان از دیرباز به کارنامهی وزرای مملکت توجه داشتهاند، در پی ارزیابی کارشان بودهاند و میخواستهاند بدانند که اگر وزیری آمده و چند سال وزارت کرده و (معمولاً بهعلت قتل از دنیا) رفته، چه اثری از خود بر جای نهاده است. مقصودشان البته وزرایی بوده مانند خواجه نظام الملک طوسی که کشور را اداره میکرد، نه همچون وزرای دوران ما که فقط مسئول بخشی از کارها مثلاً آموزش و پرورش یا بهداشت هستند. به هر حال، کار وزرا امروز هم مانند گذشته مورد توجه عموم مردم قرار میگیرد، چنانکه در روزگار ما نام قوام السلطنه یادآور جمع کردن غائلهی پیشهوری و بازگشت آذربایجان به دامن مام میهن است؛ نام مصدق یادآور ملی شدن صنعت نفت است؛ نام ارسنجانی یادآور اصلاحات ارضی است و... .
یکی از مشهورترین و معتبرترین وزیران دوران محمدرضا شاه پهلوی، علینقی عالیخانی بود، وزیر اقتصاد دههی ۱۳۴۰، که از دوران وزارتش با عنوان «دوران طلایی اقتصاد ایران» ایران یاد میکنند. در این دوره رشد اقتصادی ایران به بیش از ۱۰ درصد و تورم به کمتر از ۲ درصد رسید و پایدار ماند. این رشد پایدار پس از آن هیچوقت در ایران تکرار نشد. بسیاری از کارخانههای بزرگ و معروف ایران، از جمله ایرانناسیونال، ذوبآهن اصفهان، تراکتورسازی تبریز، ماشینسازی اراک، لولهنورد اهواز، ارج، مینو، آزمایش و پارستوشیبا (پارسخزر) در این دوره تأسیس شدند. برخی از سازمانهای مهم صنعتی، نظیر سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران، سازمان صنایع کوچک و نواحی صنعتی ایران، سازمان صنایع دستی و مرکز توسعهی صادرات و مرکز نمایشگاههای بینالمللی نیز در این دوره پا گرفتند.
عالیخانی در دورهی وزارتش آثار زیادی از خود بر جا گذاشت که برخی از آنها را میتوان در خیابانهای تهران، تبریز، اصفهان، قزوین، اراک و بسیار جاهای دیگر دید. دههی ۱۳۴۰ اساساً دههی مهمی بود اما کارهای علینقی عالیخانی به این دهه معنای عمیقتری بخشید. در این یادداشت از چند اثر باقیمانده از دوران مسئولیت این وزیر با تدبیر در خیابانهای ایران، بهویژه در تهران، یاد کردهام.
مرکز صنایع دستی ایران
وقتی خیابان ویلا را از شمال به جنوب میپیماییم در کمرکش خیابان، سمت غرب، یک ساختمان سه طبقه با تابلوی «مرکز صنایع دستی ایران» دیده میشود که چشم و چراغ خیابان است. چشم و چراغ خیابان است، چون امروزه سراسر این خیابان پر از فروشگاههای صنایع دستی است اما هیچیک به اندازهی مرکز صنایع دستی ایران مهم نیست. این مرکز صنایع دستی یادگار علینقی عالیخانی است. هر مسافری که عازم کشورهای دیگر است به این فروشگاه سری میزند تا سوغاتیهای مخصوص ایران را تهیه کند. در دههی چهل، وقتی فروشگاه بزرگ صنایع دستی بنا شد، هنوز صنایع دستی چندان شناختهشده نبود و این خیابان هیچ فروشگاه صنایع دستیای نداشت. فروشگاههای صنایع دستی که امروزه سراسر خیابان ویلا را پر کردهاند، همگی بعد از تأسیس مرکز صنایع دستی ایران به وجود آمدهاند. در واقع، اگر بگوییم که عالیخانی این خیابان را به مرکز صنایع دستی ایران تبدیل کرد، گزاف نگفتهایم.
این فروشگاه بهویژه در دههی پنجاه رونق زیادی داشت، چون وضع مالی مردم خوب شده بود و سیاحت و گردشگری و سفر به خارج رونق یافته و قیمتها قابل تحمل بود. اما هرچه زمان گذشت، از رونق آن کاسته شد و امروزه دیگر رونق سابق را ندارد. و البته قیمتها هم سر به فلک گذاشتهاند و سوغاتی ارزانی نمیتوان یافت.
زمانی که این فروشگاه بنا نهاده شد، صنایع دستی ایران چندان شناختهشده نبود. خود ما ایرانیان هم صنایع دستی کشور را چندان نمیشناختیم و به آن اهمیت نمیدادیم. تأسیس آن فروشگاه سبب شد که صنایع دستی ایران شناخته شود و بازارش در اقصی نقاط ایران رونق یابد. صنعتگران این رشته که تا آن زمان کوشش چندانی برای شناساندن خود و هنرشان به خرج نمیدادند، کوشیدند که ساختههای خود را در این مرکز عرضه کنند. هنرهای دستی اصفهان کم و بیش برای همه آشنا بود اما هنرهای مردمان یزد، کرمان، بلوچستان و بسیاری از نقاط دیگر ناشناخته مانده بود. مرکز صنایع دستی عامل شناخت هنرهای دستی نقاط دوردست شد و کارهای صنایع دستی چنان رونق یافت که بسیاری از هنرمندان توانستند از طریق این حرفه امرار معاش کنند. صنایع دستی از آن زمان به رشتهی اقتصادی مهمی تبدیل شد و تولید این آثار در سراسر ایران، حتی در زندانها، مرسوم شد.
شرکت فرش
وقتی که در خیابان فردوسی از چهارراه استانبول به سمت شمال حرکت میکنیم، تابلوی «شرکت فرش ایران» را میبینیم ــ یک فروشگاه عظیم با فرشهای نفیس که نشان از ذوق و هنر ایرانی دارد. این شرکت پیش از عالیخانی به وجود آمده بود اما مقروض و ورشکسته بود. عالیخانی این شرکت را نوسازی کرد، مدیر لایقی در رأس آن گماشت و فرشهای نفیس را از سراسر ایران در آن گرد آورد و دنیایی از طرح و رنگ و ذوق و تنوع ساخت. او قیمتها را متعادل کرد، تعداد زیادی کارگاه فرشبافی در شهرهای ایران ایجاد کرد، شرکت فرش را با دستبافتههای نقاط مختلف غنی ساخت و نمایشگاهی پدید آورد که نمایندهی واقعی صنعت فرشبافی ایران بود. شهرهای بزرگ ایران هر یک فرش خاص خود را تولید میکردند اما شناسنامه نداشتند. شرکت فرش به آنها شناسنامه داد و هر شهری دارای فرشهای خاص خود شد. صنعت فرش که لابهلای سنتهای دیرینه خاک میخورد، رنگ تازهای به خود گرفت و از بایگانی قرون و اعصار خارج شد و از ورشکستگی و کهنگی و فرسودگی نجات یافت و از نظر اقتصادی روی پای خود ایستاد و مشتریان داخلی و خارجی زیادی پیدا کرد. فروشگاه عظیم آن بیش از آنکه پاتوق گردشگران خارجی شود، به محل رفتوآمد ایرانیانی تبدیل شد که به لطف رشد اقتصادی آن سالها سر از لاک خود بیرون میآوردند و هنر گذشتگان را پاس میداشتند. در آن زمان، کارمندان و کارکنان دولت میتوانستند بهطور قسطی فرش بخرند. کار شرکت فرش بالا گرفت و فرشبافی را در کل ایران متحول کرد. در نقاطی مثل کرمان که در طول تاریخ فرشهایش معروف بود اما به مرور زمان از رونق افتاده بود، بار دیگر فرشبافی جان گرفت و نام و آوازهی قدیمش را باز یافت. در سراسر ایران، صنعت تولید فرش چنان رونق گرفت که بخش خصوصی هم وارد میدان شد و کار صادرات فرش که رو به اضمحلال بود، بار دیگر بالا گرفت. در نتیجه، فرش به یکی از اقلام صادراتی مهم تبدیل شد و بخش قابلتوجهی از درآمد ارزی ایران را به خود اختصاص داد. شرکت فرش درآمد ارزی ایران را افزایش داد و نام ایران را در بسیاری از نقاط جهان زنده کرد. پس از انقلاب اسلامی، شرکت فرش رونق پیشین را از دست داد و از نام و نان افتاد. با وجود این، در سالهای اخیر بار دیگر به آن توجه شده و جان تازهای یافته و نمونههای جدیدی را عرضه کرده است. عالیخانی به درستی میگفت که شرکت فرش به یکی از دستگاههای موفق دولتی تبدیل شده است. این شرکت و نمایشگاهش هنوز در خیابان فردوسی خودنمایی میکند و یادگار یک وزیر لایق است.

نمایشگاه بینالمللی دائمی
از اوایل دههی پنجاه، مردم تهران با پدیدهی تازهای به اسم نمایشگاه بینالمللی مواجه شدند. وقتی از بزرگراه چمران به سمت شمال میرویم، نرسیده به هتل هیلتون (استقلال امروز) در طرف راست، سر پیچ ولنجک محوطهی بزرگی قرار دارد که چندین کیلومتر مربع وسعت دارد و نامش «نمایشگاه بینالمللی» است. این نمایشگاه از سال ۱۳۵۰ تا سال ۱۳۵۷ و حتی دو سه سال بعد از آن مکانی برای تهرانگردی بود. هر سال به مدت ده روز نمایشگاه برپا میشد و از صبح تا شب در آنجا غلغله بود و جمعیت در آن موج میزد. خانوادهها، از زن و مرد و کودک، برای تماشای نمایشگاه هجوم میآوردند و با پدیدههای صنعتی و فناوری دنیا آشنا میشدند. نمایشگاه برای همهی سنین چیزهای دیدنی داشت. بچهها از غرفههای مختلف هدایای زیبایی دریافت میکردند. پدر و مادرها نوآوریهای جهان صنعت را برای اولین بار میدیدند. بازرگانان و صاحبان صنعت با صنایع تازه آشنا میشدند و برای کالاهای مختلف قراردادهای جدید میبستند. در آن ده روز، تهران به لطف برپایی نمایشگاه بینالمللی جان تازهای میگرفت و مسافران زیادی از شهرهای دور و نزدیک خود را به آنجا میرساندند. هتلها و مسافرخانهها پر میشد و رفتوآمد، هم در تهران و هم بین تهران و دیگر شهرها چندبرابر میشد. پول به جریان میافتاد و کسبوکارها رونق میگرفت. کشورهای گوناگونی در این نمایشگاه شرکت میکردند و در رقابت با یکدیگر بهترین و جدیدترین کالاهای خود را عرضه میداشتند. غرفهی آلمان و ژاپن همیشه معرکه بود و دستاوردهای تکنولوژیک آنها بازدیدکنندگان را مسحور میکرد. این نمایشگاه عظیم مکانی عمومی بود که هرکس به قدر دید و داناییاش از آن بهره میگرفت و با جهان نو آشنا میشد. در آن زمان کسی به این فکر نمیکرد که نمایشگاه ثمرهی کار علینقی عالیخانی است اما اگر او نبود زمین نمایشگاه آهسته آهسته خورده میشد و حداکثر به یک شهرک مسکونی تبدیل میشد، نه مکانی عمومی و عامالمنفعه. در سالهای اخیر بارها چشم طمع به آن دوخته و در پی خرید و فروش آن بودهاند. با وجود این، نمایشگاه بینالمللی تا امروز مقاومت کرده و سر جای خود برقرار مانده و حتی تعداد ساختمانهای داخل آن افزایش یافته است. هنوز هم نمایشگاههای مختلفی در آن برپا میشود و جمعیت انبوهی را به خود جذب میکند. در واقع، هنوز زنده است و متعلق به عموم مردم. من هرگاه از کنار آن میگذرم به روح پرفتوح علینقی عالیخانی درود میفرستم و با خود میگویم، کار عامالمنفعه یعنی این.

سازمان گسترش و نوسازی صنایع
«سازمان گسترش و نوسازی صنایع» سازمان عظیمی است که در تهران چند ساختمان بزرگ و بلند دارد و بنای مرکزیاش در محلهی آرارات است. این سازمان در دههی ۱۳۴۰ برای کمک به صنعتی کردن ایران تأسیس شد. تا آن زمان، ایران صنعت مهمی نداشت و به قول خود عالیخانی، کار صنعتگران حداکثر از ساختن چراغ علاءالدین فراتر نمیرفت. بخش عمدهای از صنعت کنونی ایران ثمرهی دورهی عالیخانی است یا در دوران او شروع شده. تراکتورسازی تبریز که امروزه یک تیم فوتبال مشهور هم دارد؛ ماشینسازی تبریز که از صنایع مهم آن شهر است، موتور دیزل و نظایر آنها همگی در آن دوره پدید آمدند. تبریز که تا آن زمان جز چند کارخانهی ناکارآمد نساجی و چند کارخانهی ورشکستهی کبریتسازی چیزی نداشت، در دورهی عالیخانی به یکی از قطبهای صنعتی تبدیل شد و بسیاری از صنایع بنیادی در آن پا گرفت.
ذوب آهن اصفهان ،که شاید مهمترین صنعت کشور باشد، در همان دوره بنا نهاده شد. البته ذوب آهن اصفهان و آلومینیومسازی اراک به سازمان گسترش ربطی نداشتند و بهطور مستقل تأسیس شدند. شهرک صنعتی قزوین، که نمیدانم امروزه چندصد کارخانه و کارگاه در آن مستقر است، در همان دوره بنا نهاده شد. ساوه در همان دوره رو به صنعتیشدن گذاشت. اهواز در آن دوره به یکی از قطبهای صنعت تبدیل شد. عالیخانی به درستی میگفت صنایعی که در دامنهی زاگرس پا گرفتهاند، علف نیستند که با بارندگی سبز شوند، بلکه به لطف تلاش و کوشش جمعی پدیده آمدهاند. وقتی که عالیخانی به وزارت رسید، ایران دچار رکود شدید اقتصادی بود؛ زمانی که او از وزارت رفت، رشد اقتصادی سالانهی کشور ۱۰-۱۱ درصد بود.
در زمان او، بخش خصوصی رونق گرفت و بازارهای امارات و اروپای شرقی مملو از کالاهای ایرانی شد. سیمان ایران و پودرهای دستی و ماشینی بازارهای خلیج فارس را فتح کرد. کالاهای صادراتی ایران، از قبیل خشکبار، استاندارد شد و توانست با دیگر کشورها رقابت کند. پیش از آن، صادرات این نوع کالاها رونقی نداشت. بخش خصوصی در کنار صادرات و واردات، وارد صنعت شد. برنامهی مرکز توسعهی صادرات این بود که دولت فقط زمانی وارد سرمایهگذاری صنعتی شود که بخش خصوصی نخواهد به آن حیطه وارد شود. وقتی که عالیخانی وزارت اقتصاد را ترک کرد بخش خصوصی آماده شده بود که در بیشتر زمینههای صنعتی سرمایهگذاری کند.
دلار هفت تومانی
امروزه در بخش غربی خیابان جمهوری و سراسر خیابان نادری و چهارراه استانبول و پیادهرو خیابان فردوسی، دستفروشان، نشسته یا ایستاده، دلار صدهزار تومانی میفروشند. شاید نه فقط کسانی که سن و سالی از آنها گذشته، بلکه جوانانی هم که از آنجا عبور میکنند حسرت دلار هفت تومانی به دل دارند. هفت تومان که سهل است، در صرافیهای خیابان فردوسی شش تومان و نُه قران میفروختند، یک ریال ارزانتر از بانک ملی. این دلار هفت تومانی هم یادگار دوران علینقی عالیخانی بود. تا پیش از دوران وزارت عالیخانی قیمت هر دلار هشت تومان بود و مصرف چندانی نداشت. تلاش و کوشش او سبب رشد اقتصادی شد، قیمت دلار کاهش یافت و به هفت تومان رسید. این قیمت تا زمان انقلاب برقرار ماند و بعد سیر صعودی به خودش گرفت و حالا قیمتش به فلک رسیده است. وقتی که قیمت دلار هفت تومان بود هیچ دستفروشی در خیابان دلار نمیفروخت. هرکس دلار میخواست به مغازهی فروش ارز میرفت و هر قدر دلار میخواست به قیمت کم میخرید.
دانشگاه تهران
در سال ۱۳۴۹ وقتی که تازه خبرنگار شده بودم عالیخانی از وزارت کنار رفته و حدود یک سال بود که ریاست دانشگاه تهران را بر عهده گرفته بود، کاری که در تخصص او نبود. او عادت داشت که در محوطهی دانشگاه قدم بزند و از این دانشکده به آن دانشکده برود. وقتی که او را در محوطهی دانشگاه میدیدم، گاهی نزدیک میشدم و تقاضای مصاحبه میکردم. بخت با من یار بود که نمیپذیرفت، وگرنه در آن جوانی و نادانی چه داشتم که از او بپرسم. یک بار با خودم گفتم از همینجا شروع میکنم که چرا در محوطهی دانشگاه قدم میزند و میپرسم که در محوطهی دانشگاه در جستوجوی چیست؟ معمولاً رؤسای دانشکدهها در محوطهی دانشگاه دیده نمیشدند، چه رسد به رئیس دانشگاه. من که در دانشکدهای درس خوانده بودم که مرد مهربانی به اسم علیقلی اردلان ریاستش را بر عهده داشت، از دیدن عالیخانی تعجب میکردم. به نظرم زمخت، نچسب و خشن میآمد. به درد ریاست دانشگاه نمیخورد. شاید هنوز دلبستهی وزارت اقتصاد بود. طبیعی است که هرکس مدت زیادی در جایی کار کند دلبستهاش میشود.

اهل مقررات بود و به دانشجویان باج نمیداد. همکارانی مانند دکتر محمدرضا باطنی را برگزیده بود که اهل مقررات بودند و میخواستند آییننامههای دانشگاه را مو به مو اجرا کنند. این با روحیهی دانشگاه که همواره با تساهل اداره میشد جور در نمیآمد. اعتراضات دانشجویی بالا گرفت و به برکناریاش انجامید. این آخرین کار دولتی او بود. پس از آن وارد بخش خصوصی شد و سپس بهعلت وقوع انقلاب از ایران رفت و کشورمان یکی از کارآمدترین وزرایش را از دست داد.