
emoryhenry.edu
06 اوت 2025
روابط ایران و آمریکا در گفتوگو با متیو شانون
آرمین امید
متیو شانون تاریخنگار روابط خارجی ایالات متحده و استاد تاریخ در کالج اِموری اَند هِنری، واقع در ایالت ویرجینیا، است. پژوهشهای او بر تاریخ فرهنگی دیپلماسی، بهویژه تعاملات میان ایران و آمریکا در قرن بیستم، متمرکز است. شانون در آثارش به نقش آموزش بینالمللی، دیپلماسی عمومی، و تجربههای شخصی در شکلگیری تصویر متقابل میان دو کشور میپردازد. از جمله آثار شاخص او میتوان به کتابهای از دست دادن دلها و ذهنها: روابط ایران و آمریکا و آموزش بینالمللی در دوران جنگ سرد، و تأثیر آشکار مبلغان مذهبی: مسیحیان تبشیری آمریکایی و ایران در قرن در بیستم اشاره کرد.
به مناسبت انتشار کتاب گفتوگوهای آمریکایی-ایرانی، که متیو شانون ویراستاریاش را بر عهده داشته است، با او گفتوگویی انجام دادهایم. این کتاب تلاشی است برای بازخوانی تحولات تاریخی روابط دو کشور از دوران مشروطه تا انقلاب سفید، که در تاریخنگاریِ رسمی کمتر به آن پرداختهاند.
***
۱. چه چیزی سبب شد که پروژهی «گفتوگوهای آمریکایی-ایرانی» را انجام دهید؟ آیا واقعهای شخصی یا علمی در میان بود که علاقهی شما به این تاریخ فراملی را برانگیخت؟
من در زمینهی تاریخ روابط خارجی آمریکا آموزش دیدهام، اما همیشه به تاریخ فراملی و روششناسیهایی علاقهمند بودم که به فراتر از سطح دولتها میپردازند. زمانی که در اواخر دههی ۲۰۰۰ و اوایل دههی ۲۰۱۰ در دورهی دکترا تحصیل میکردم، این رویکرد نه استثنایی بود و نه رایج، و من خوششانس بودم که در دورهای آکنده از تنوع روششناختی بهعنوان یک تاریخپژوه آموزش میدیدم.
با این حال، پژوهشگرانی که از روشهای تاریخی گوناگون (مانند تاریخ دیپلماتیک، اجتماعی، و فرهنگی) بهره میبرند، و پژوهشگرانی که در حوزههای میانرشتهای (نظیر مطالعات خاورمیانه/ایران و مطالعات آمریکا) کار میکنند، همیشه با هم در گفتوگو نیستند. بنابراین هدف من در کتاب گفتوگوهای آمریکایی-ایرانی این بود که ببینم چرخشهای فراملی و فرهنگی [در روششناسی] بر پژوهشگران حوزههای مختلف چه تأثیری گذاشته است. این ایده حدود یک سال پس از انتشار اولین کتابم، از دست دادن دلها و ذهنها، در جریان گفتوگوهایی به ذهنم رسید که با همکارانم در نشست سال ۲۰۱۸ انجمن مطالعات ایرانی در دانشگاه کالیفرنیا، ایرواین، داشتم. این گفتوگوها در زمان مناسبی رخ داد زیرا بهتازگی دعوتنامهای از تام زایلر، رئیس پیشین انجمن تاریخنگاران روابط خارجی آمریکا (SHAFR)، دریافت کرده بودم تا برای نگارش کتابی در مجموعهای که او برای انتشارات بلومزبری آماده میکند پیشنهادی ارائه دهم؛ مجموعهای با عنوان «رویکردهای نو به تاریخ بینالملل».
۲.در مقدمهی کتاب، شما بر رویکرد «تاریخ پیوسته» (connected history) در رابطهی ایران و آمریکا تأکید کردهاید. میتوانید توضیح دهید که این مفهوم برای شما چه معنایی دارد و چگونه فهم ما از تعاملات میان ایرانیان و آمریکاییان را در این دوره دگرگون میکند؟
من این مفهوم را از دیگر پژوهشگران وام گرفتهام و آن را در زمینهی تاریخ روابط ایران و آمریکا به کار بستهام. در سطح کلان، «تاریخ پیوسته» تلاشی است برای شناسایی و درک شکلهای گوناگونی از پیوند که از دستهبندیهای سادهسازیشده و اغلب ساختگیِ رایج در شناخت انسانی و تحلیل تاریخی فراتر میروند. برای نمونه، این رویکرد میتواند به فهم تحولات تاریخی در نواحی مرزی و دیگر فضاهای بینابینی، چه سرزمینی و چه فرهنگی، کمک کند. دقیقتر بگوییم، این مفهوم هم از حیث موضوعاتی که به بحث میگذاریم اهمیت دارد و هم از حیث روششناختی.
تا جایی که به موضوع روابط ایران و آمریکا ربط دارد، هدف کتاب این است که به جای اندیشیدن به سرچشمههای گسست میان دو کشور، سرچشمههای پیوند میان آنها را دریابد. متأسفانه بخش زیادی از پژوهشها دربارهی روابط ایران و آمریکا بر روایتهای امنیتیشده از تفاوت و تعارض میان دو کشور تمرکز دارند. اما ما هدفی متفاوت داشتیم که با اهداف علوم انسانی همسوتر است. رویکرد «تاریخ پیوسته» فهم ما از روابط ایران و آمریکا را بهطرزی بنیادین دگرگون میکند، زیرا بر عاملیت افراد و تا حدی نهادها بهعنوان نیروهای مؤثر در تحول تدریجی تاریخی تأکید میکند. به این ترتیب، کتاب تاریخ روابط ایران و ایالات متحده را بهمثابهی گفتوگویی مداوم و مناقشهبرانگیز ترسیم میکند و درک پیچیدهتری از «دیپلماسی» در امور جهانی را در اختیار خواننده میگذارد.
یک نمونهی جالب در فصل اول کتاب، نوشتهی جان قزوینیان، مطرح میشود؛ جایی که نویسنده به بعضی از نخستین دیپلماتهایی میپردازد که نمایندهی ایران در ایالات متحده بودند. هرچند دیپلماتها کنشگران دولتیاند، اما این فصل نشان میدهد که زندگی این دیپلماتها بسیار سیالتر از چیزی بود که امروز از یک دیپلمات انتظار میرود. بعضی از آنها تاجرانی بودند که در فعالیتهای بازرگانی گوناگون مشارکت داشتند و بعضی دیگر واسطههای فرهنگیِ بانفوذی بودند که در معرفی «ایران» به آمریکاییها نقش داشتند ــ برای مثال، در رویدادهایی مانند نمایشگاه جهانی سال ۱۸۹۳ در شیکاگو.
در واقع پرسش از اینکه چه کسی، و به چه شیوهای، نمایندهی یک کشور در کشوری دیگر است، همچنان پرسشی است مهم ــ و رویکرد «تاریخ پیوسته» میتواند به فهم ظرائف و پیچیدگیهای این مسئله کمک کند. این فصل افزون بر بازخوانی زندگی «حاجی واشنگتن» [نخستین سفیر ایران در ایالات متحده]، به بعضی چهرههای کمترشناختهشدهی اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم هم میپردازد؛ کسانی که بسیاری از آنها نه «ایرانی» بودند و نه مسلمان، و بدین ترتیب اهمیت اقلیتهای مذهبی را بهمثابهی واسطههای گفتوگو میان ایالات متحده و ایران آشکار میکند. در قیاس با آنچه معمولاً در نوشتههای این حوزه دیدهایم، این گونهی کاملاً متفاوتی از «تاریخ دیپلماتیک» است.
از منظر روشهای تاریخی، نویسندگان این کتاب از طیفی از منابع دستاول به زبانهای انگلیسی و فارسی استفاده کردهاند. همین امر به ما اجازه داد که تاریخ پیوستهی روابط ایران و آمریکا را بنویسیم. برخی فصلها بر اساس آرشیوهای موجود در ایران نوشته شدهاند. فصلهایی دیگر از اسناد شخصی امدادگران آمریکایی و باستانشناسان بهره گرفتهاند، و برخی نیز ــ برای مثال ــ به آرشیو نهادهای مربوط به مبلغان پرسبیترین یا شرکتهای نفتی غربی تکیه دارند. علاوه بر پژوهش آرشیوی، شماری از فصلها بر مصاحبه استوارند. از این رهگذر و همچنین به شیوههایی دیگر، کوشیدهایم که این کتاب میان روشهای پژوهشیِ متفاوت پیوندی برقرار کند و صداهایی از هر دو سوی رابطهی ایران و آمریکا را در روایت خود بگنجاند.
۳.کتاب بر نقش بازیگران غیردولتی ــ مانند مبلغان مذهبی، باستانشناسان، داوطلبان سپاه صلح، و دانشجویان ــ در شکلدهی به روابط ایران و آمریکا تأکید میکند. به نظر شما چرا این کنشگران غیررسمی تا این اندازه مهم بودهاند و نقشآفرینی آنها چه تفاوتی با دیپلماتهای رسمی داشته است؟
هرچند دیپلماتها، نظامیان، جاسوسان و دیگر بازیگران رسمیِ وابسته به دولت در هر رابطهی دوجانبهای نقش مهمی ایفا میکنند، اما تجربهی اغلب مردم از «امر جهانی» به شیوهای متفاوت و در مقام شهروندان عادی شکل میگیرد. برای نمونه آموزش بینالمللی را در نظر بگیرید. بهرغم اهمیت برنامههایی مثل طرح فولبرایت[1] که از سوی دولت آمریکا راهاندازی شد، بخش اعظم ایرانیانی که پیش از سال ۱۹۷۹ در آمریکا تحصیل کردند، به ابتکار و هزینهی شخصی خود این کار را انجام دادند؛ به بیان دیگر، آنها از بورسیههای دولتی ایران یا آمریکا و از حمایتهای مستقیم این دو دولت برخوردار نبودند. از این رو، اگر مورخی بخواهد روایتی دقیق از تاریخ روابط آموزشی میان ایالات متحده و ایران پهلوی ارائه دهد، ناگزیر باید به کنشگران غیردولتی و نهادهای غیردولتی نیز بپردازد.
ضمناً باید در نظر داشت که بازیگران رسمی مأموریت معینی از سوی دولت خود دارند: از جمله پیشبرد آنچه «منافع ملی» خوانده میشود. در مقابل، موقعیت بازیگران غیردولتی متفاوت و به مراتب سیالتر و انعطافپذیرتر است. از همین رو، تمرکز بر بازیگران غیردولتی نهتنها بازنمایی دقیقتری از گذشته به دست میدهد بلکه به گمان من، جذابتر است و با روح پژوهشهای علوم انسانی نیز تناسب بیشتری دارد.
علاوه بر دانشجویان در ایالات متحده، میتوان به مشاوران اقتصادی و باستانشناسان آمریکایی در ایران هم اشاره کرد. مورگان شوستر یکی از مشاوران اقتصادی آمریکایی بود که مدتها پیش از شکلگیری برنامهی کمکهای خارجی دولت آمریکا، نمونهی اولیهای از مساعدت فنی را به ایران ارائه داد. شوستر در دوران انقلاب مشروطه در ایران حضور داشت و به دلیل دفاع از قانون اساسی ایران و مخالفت با مداخلات امپریالیستی بریتانیا و روسیه که در نهایت به شکست انقلاب انجامید، شهرت یافت. او بعدها کتابی با عنوان خفقان در ایران نوشت.
همچنین، در دورهی میان دو جنگ جهانی، باستانشناسان آمریکایی مختلفی در ایران فعالیت داشتند. هرچند شاید باستانشناسان این دوره چهرههایی مناقشهبرانگیز باشند، اما کار آنان ــ چه بهنحوی مثبت و چه منفی ــ نقشی پررنگ در شکلگیری ملیگرایی ایرانی در آغاز دوران پهلوی ایفا کرد. اشارهی من به این دو نمونه از آن روست که نشان میدهد چگونه در اواخر دوران قاجار یا اوایل دورهی پهلوی، کنشگران غیردولتی آمریکایی بخشی از نوعی دیالکتیک فراملی دربارهی ملیگرایی ایرانی بودند. به همین دلیل و دلایل دیگر، آنان نقش معناداری در شکلدادن به تاریخ پیوستهای داشتند که موضوع اصلی این کتاب است.
۴.شما بازهی زمانی کتاب را از انقلاب مشروطه تا انقلاب سفید، و نه انقلاب اسلامی ۱۹۷۹، در نظر گرفتهاید. چه منطقی پشت انتخاب این بازهی زمانی وجود دارد و این چارچوب چگونه روایتهای رایج از روابط ایران و آمریکا را به چالش میکشد؟
این پرسش مهمی است دربارهی اینکه چگونه «دورهبندی تاریخی» بر روایتها و نتیجهگیریهایی که مورخان ارائه میدهند اثر میگذارد. این کتاب از دورهبندیهای مرسوم فاصله میگیرد و چارچوب «ایران بین دو انقلاب» ــ با وامگیری از ارواند آبراهامیان ــ را از نو تفسیر میکند. ما آغاز روایت را همچنان سالهای پیرامون انقلاب مشروطه قرار دادیم، اما پایان آن را نه انقلاب اسلامی، بلکه «انقلاب سفید» محمدرضا شاه پهلوی در نظر گرفتیم.
به این ترتیب، کتاب در برابر وسواس غالب در آثار دانشگاهی برای تبیین علل انقلاب ۱۹۷۹ از یک سو، و ریشههای خصومت میان ایالات متحده و جمهوری اسلامی از سویی دیگر مقاومت میکند. اگر هدف غایی (telos) یک روایت تاریخی، سال ۱۹۷۹ باشد، آنگاه همهی مسیرها به سقوط شاه و گسستی میرسند که در بحران گروگانگیری آشکار شد. در چنین روایتهایی ــ که عمدتاً رویکردی سیاسی دارند ــ برنامههای اصلاحی شاه جدی گرفته نمیشود. علاوه بر این، به نقاط اشتراک و همدلی تاریخی میان ایرانیان و آمریکاییها نیز بهچشم لحظاتی بیربط یا استثنایی نگریسته میشود، چرا که در خدمت تبیین منازعهی سالهای انقلابی نیستند. به این ترتیب، تمرکز بیش از اندازه بر انقلاب ایران باعث شده است که بسیاری از وجوه مهم و معنادار روابط ایران و آمریکا در دورهی پیش از ۱۹۷۹ نادیده گرفته یا نادرست فهمیده شوند.
مثلاً من «مدرسهی آمریکایی تهران» را نمونهای از همدلی واقعی میان دو کشور میدانم که در روایتهای غالب نادیده گرفته شده است. در یکی از فصلهای کتاب به این مدرسه پرداختهام، و با جزئیات بیشتر در تازهترین کتابم تأثیر آشکار مبلغان مذهبی آن را پی گرفتهام. مدرسهی آمریکایی یک مؤسسهی آموزشی مختلط از پایهی اول تا دوازدهم بود که مبلغان پروتستان آمریکایی در دههی ۱۹۳۰ برای فرزندان خود و دیگر انگلیسیزبانان ساکن ایران بنیان نهادند. در اواخر دههی ۱۹۶۰ و اوایل دههی ۱۹۷۰، این مدرسه وابستگی مذهبی خود را کنار گذاشت، هیئت امنایی برای خود تشکیل داد، از دولت ایران مجوز رسمی گرفت، و پیش از ملیسازیاش در سال ۱۹۸۰، به نهادی بینالمللی به دقیقترین معنا بدل شد.
به مرور زمان، دانشآموزانی از آمریکا، ایران و دیگر کشورهای جهان که خانوادههایشان در ایران زندگی میکردند، در این مدرسه ثبتنام کردند. این دانشآموزان، فارغ از آنکه والدینشان در ایران به چه کاری مشغول بودند، وارد فضایی آموزشی و اجتماعی میشدند که به آنان فرصت تجربهای واقعی و معنادار از زیست بینالمللی را میداد.
این مدرسه متعلق به لحظهای خاص در تاریخ ایران بود.
من افزون بر نوشتههایم درینباره، مسئول پروژهی تاریخ شفاهیای هستم که به شکلگیری «مجموعهی مدرسهی آمریکایی تهران» در آرشیو دیجیتال انجمن تاریخ پروتستان پِرل (Pearl) انجامیده است. این مجموعه شامل مصاحبههایی است که خودم با دانشآموزان و کارکنان پیشین مدرسه انجام دادهام، همچنین مصاحبههایی که دیگر پژوهشگران انجام دادهاند، و طیفی از اسناد دیجیتالشده دربارهی تاریخ این مدرسه.
این مدرسه تنها یکی از نمونههایی است که نشان میدهد چگونه گفتوگوهای ایرانی-آمریکایی به برههای از تاریخ میپردازد که در آن آمریکاییها امکان ایفای نقشی سازنده در زندگی ایرانیان را داشتند، و ایرانیان، بهعنوان شهروندان یک کشور همپیمان، میتوانستند به شیوهای ارزشمند در زندگی آمریکاییها مشارکت کنند.
۵.کتاب بررسی میکند که چگونه ایرانیان و آمریکاییان بر دریافتها و هویت یکدیگر تأثیر گذاشتند. آیا میتوانید مثال مشخصی از کتاب بیاورید که این تأثیر متقابل فرهنگی و اهمیت پایدار آن را نشان دهد؟
برای نمونه میتوان به داوطلبان آمریکایی سپاه صلح در ایران و نیز دانشجویان ایرانی در ایالات متحده اشاره کرد. سه فصل کتاب ــ یکی دربارهی سپاه صلح در ایران و دو فصل دربارهی دانشجویان ایرانی در آمریکا ــ تاریخ شفاهی را به کار گرفتهاند تا بُعد انسانی این روابط را برجسته کنند؛ بُعدی که برای فهم تاریخهای فراموششدهی روابط ایران و آمریکا حیاتی است.
فصل مربوط به سپاه صلح نشان میدهد که این نهاد همزمان «ابداعی جنگ سردی و انحرافی از آن» بود ــ تعبیری که از یاسمین رستمکلایی وام گرفتهام و به نظرم پیچیدگیِ ماجرا را بهخوبی نشان میدهد. منظور این است که گرچه «سپاه صلح» یکی از برنامههای دولت آمریکا و ابزاری در خدمت «قدرت نرم» بود، اما ماهیتش چنان بود که فضایی برای داوطلبان فراهم میکرد تا عاملیت خود را، همچنان که در بطن جامعهی ایرانی زندگی و کار میکردند، به کار گیرند. این فصل نشان میدهد که گرچه داوطلبان سپاه صلح مأمور انتقال دانش و انواع اطلاعات به ایرانیان بودند، اما تأثیر اصلی احتمالاً در این نهفته است که «ایران» آن دسته از آمریکاییهای جوان را که در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ با این کشور و فرهنگهایش مواجه شدند، دگرگون کرد. در ایالات متحده، گروهی به نام «انجمن سپاه صلح ایران» وجود دارد که قرار است پاییز امسال آخرین گردهمایی خود را در واشنگتن دیسی برگزار کند. گفتوگو با داوطلبان پیشین سپاه صلح ممکن نیست مگر آنکه از دگرگونیای که تجربهی زندگی در ایران در آنها پدید آورده سخن بگویند.
نمونهها بسیارند، اما یکی از حوزههای که تجربهی سپاه صلح آشکارا تأثیری دگرگونکننده بر زندگی آمریکایی گذاشت، حوزهی دانشگاه و آموزش عالی است. شماری از مهمترین پژوهشگران روابط ایران و آمریکا در نیمقرن گذشته، کار خود را بهعنوان داوطلبان سپاه صلح در ایران آغاز کردند. یکی از این افراد، جان لیمبرت است. او پس از خدمت در سپاه صلح، تحصیلات تکمیلیاش را پی گرفت و سپس برای کار در سفارت آمریکا در تهران به ایران بازگشت.
هرچند لیمبرت در سالهای ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۱ گروگان گرفته شد، اما پس از آن نیز مسیر حرفهای خود را در دستگاه دیپلماسی آمریکا ادامه داد و تا امروز یکی از صداهای معقول و مهم در عرصهی روابط ایران و آمریکا بهشمار میرود.
نمونهی دیگر، پروفسور جیمز گود است. او نیز پس از حضور در سپاه صلح، به تحصیلات تکمیلی پرداخت و سپس به یکی از برجستهترین پژوهشگران روابط ایران و آمریکا و دیگر جنبههای تاریخ خاورمیانهی مدرن بدل شد. او بهتازگی خاطراتی با عنوان زیستن، عشق ورزیدن به ایران را منتشر کرده که گواهی مهم بر نقش بلندمدت سپاه صلح در ترویج گفتوگو میان ایالات متحده و ایران است.
دو فصل دیگر هم به دانشجویان ایرانی در آمریکا اختصاص دارد که هر دو تاریخ را حول محور مکان خاصی در آمریکا روایت میکنند. در فصل مربوط به کالیفرنیا، آگاهی از این نکته شگفتانگیز است که چگونه فعالیتهای سیاسی دانشجویان ایرانی با جنبش چپ نو در اواخر دههی ۱۹۶۰ و اوایل دههی ۱۹۷۰ درهمتنیده شد و به تجربیات آن جنبش شکل داد. در واقع، جنبشهای تغییر اجتماعی آن دوران بدون حضور فعال دانشجویان خارجی، بهویژه ایرانیها، به شکل کنونیاش در نمیآمدند. فصل مربوط به میشیگان نیز نشان میدهد که بعضی از دانشجویانی که پیش از انقلاب برای تحصیل به آمریکا آمدند، پس از سال ۱۹۷۹ در این کشور ماندگار شدند، بر نگاه آمریکاییها به ایران تأثیر گذاشتند، و هویتِ خود را در بستر فرهنگی جدید بازسازی کردند. امروزه هر دو ایالت کالیفرنیا و میشیگان بهعنوان کانونهای جمعیتی بزرگ و قطبهای مهم اجتماع ایرانی-آمریکایی شناخته میشوند.
در فصل مربوط به ایالت میشیگان، میبینیم که چگونه تاریخهای درهمتنیده میتوانند به گفتوگو میان پدیدههای محلی و جهانی شکل دهند. نمونهای از این وضعیت، تاریخ «خانهی ایرانِ میشیگان» است؛ نهادی اثرگذار که هم در شکل دادن به برداشتهای آمریکایی از ایران نقش داشت، و هم به ایرانی-آمریکاییها کمک کرد تا هویتهای فرهنگی جدیدی را در ایالات متحده شکل دهند و با آنها کنار بیایند.
این صرفاً یکی از نمونههای سودمندی است که در فصلی که کامرون امین نوشته به آن اشاره شده است. هرکس به آشنایی بیشتر با این موضوع علاقهمند باشد، باید به این فصل مراجعه کند، فصلی که شامل بخشهایی از مصاحبههایی است که او در چارچوب «پروژهی تاریخ شفاهی ایرانیانِ ایالت میشیگان» انجام داده است. این قالب به خوانندگان اجازه میدهد که صدای جامعهی ایرانی-آمریکایی در میشیگان را مستقیماً بشنوند، بیآنکه این صدا از صافیِ تفسیر تحلیلگران گذشته باشد.
۶.سیروس شایق در بخش نتیجهگیری به ابهامات قدرت امپریالیستی آمریکا در ایران میپردازد. شما تأثیر متقابل نفوذ آمریکا و عاملیت ایرانیان را در آن دوره چگونه میبینید، بهویژه با توجه به نابرابریهای قدرتی که در کتاب به آنها اشاره شده است؟
ما بسیار خوشاقبال بودیم که توانستیم در بخش نتیجهگیری کتاب از تأملات پروفسور سیروس شایق بهرهمند شویم. همانطور که او اشاره میکند، «تاریخ پیوسته»ای که در این کتاب بررسی شده، در وهلهی اول به این دلیل ممکن شد که ایالات متحده و ایران، در بستر جنگ سرد، متحد یکدیگر بودند نه دشمن. در این بستر، ایالات متحده در سطح جهانی یک قدرت هژمون ــ ابرقدرت ــ بود و ایران کشوری درحالتوسعه که بهرغم برخورداری از عاملیت، لزوما بر سرنوشت خود کنترل کامل نداشت.
در آن دوره، میان دو کشور پیمانهایی وجود داشت که برای شهروندان ایرانی و آمریکایی در خاک یکدیگر مزایا و حمایتهایی فراهم میکرد؛ چیزی که برای اتباع کشورهای رقیب در دسترس نبود. تصادفی نیست که مهمترین این پیمانها ــ یعنی پیمان مودت، روابط اقتصادی و حقوق کنسولی سال ۱۹۵۵ ــ در پی کودتای ۱۹۵۳ به رهبری آمریکا و بریتانیا علیه دولت دکتر مصدق امضا شد. پیمان معروفتر یعنی توافقنامهی پایگاه نیروها (SOFA) در سال ۱۹۶۴ نیز زمینهساز رشد چشمگیر جامعهی آمریکایی در ایران شد که تا اواخر دههی ۱۹۷۰ به حدود ۵۰ هزار نفر رسید.
قدرت امپریالیستی ایالات متحده باعث شد آمریکاییها به ایران دسترسیهایی داشته باشند که دیگر کشورها از آن محروم بودند ــ پس از انقلاب ۱۹۷۹، آمریکاییها چنین دسترسیای را از دست دادند. همچنین، به علت اتحاد ایالات متحده با ایرانِ پهلوی، ایرانیان نیز به آمریکا دسترسیهایی داشتند که اتباع دیگر کشورها نداشتند ــ و ایرانیان نیز پس از انقلاب ۱۹۷۹ از آن محروم شدند.
بنابراین، خوانندگان باید دریابند که موضوعات طرحشده در این کتاب زیر چتر قدرت جهانی آمریکا شکل گرفتهاند، نه مستقل از آن. از آنجا که تاریخ مداخله و نفوذ قدرت آمریکا در ایرانِ پهلوی بهخوبی شناخته شده است، نویسندگان کتاب لازم ندیدند که دوباره به آن بپردازند. در عوض، آنها تلاش کردهاند که تجربههای فرهنگی و فراملیِِ گستردهتری را واکاوی کنند که در بطن این شرایط شکل گرفتند.
۷.کتاب اخیر شما با عنوان «تأثیر آشکار مبلغان مذهبی» بر مبلغان پروتستان آمریکایی و نقش آنها در تهرانِ دهههای ۱۹۴۰ تا ۱۹۶۰ تمرکز کرده و مدعی است که این مبلغان در شکلگیری روابط ایران و آمریکا پیش از انقلاب ۱۹۷۹ نقشی محوری داشتهاند. این کتاب چگونه بر چارچوب مفهومی گفتوگوهای آمریکایی-ایرانی منطبق میشود یا از آن فاصله میگیرد ــ بهویژه در توضیح تأثیر متقابل آرمانهای مسیحیان تبشیری و سیاست خارجی آمریکا در ایران؟
در این کتاب، ادعای اصلی این است که قدرت معنوی «کلیسا» ــ در اینجا کلیسای پروتستان آمریکا (PCUSA) ــ با قدرت مادی «دولت»، خواه دولت آمریکا یا دولت ایران، تلاقی پیدا کرد تا نیمهی قرن بیستم را به دورانی منحصربهفرد در تاریخ روابط ایران و آمریکا بدل کند. برخلاف دورههای پیشین، در دوران جنگ جهانی دوم و اوایل جنگ سرد به لطف ابتکارات گستردهتر ایالات متحده و نیز دولت پهلوی، فعالیت مبلغان مسیحیت تبشیری آمریکایی افزایش یافت. هر فصل از کتاب به یکی از جلوههای این «رسالت مشترک» در تهران میپردازد ــ از «مکانها» و «دین» گرفته تا «توسعه»، «آموزش» و «انجمنگرایی». دو فصل پایانی به ترتیب به واکنش معکوس (اثر بومرنگی) تبلیغ مذهبی در خود آمریکا و سپس به پایان این پروژه در تهران میپردازند.
هرچند کتاب بر دهههای ۱۹۴۰ تا ۱۹۶۰ متمرکز است اما بسیاری از فصول پیشینهی تاریخی فعالیت مبلغان مسیحی در ایران را، که به قرن نوزدهم بازمیگردد، در نظر میگیرند. از حیث دورهبندی، این کتاب عمداً از پرداختن به سالهای انقلابی دههی ۱۹۷۰ پرهیز میکند تا بتواند فضای فکری متفاوتی را برای طرح دیگر پرسشها و درک دقیقتر «لحظهی آمریکایی» در ایران فراهم کند.
برای نمونه، میتوان به فصل مربوط به ابتکارات توسعهمحور در ایران اشاره کرد. نیمهی نخست این فصل به بررسی تحول برنامههای سوادآموزی به زبان فارسی در ایرانِ پس از جنگ جهانی دوم میپردازد، و نیمهی دوم از تاریخچهی یک درمانگاه در جنوب تهران بهره میگیرد تا سیر تحول مددکاری اجتماعی را ــ بهطور خاص ــ و شکلگیری دولت رفاه ــ در معنایی گستردهتر ــ را در دوران پهلوی تحلیل کند.
در هر دو بخش میتوان دید که چگونه مبلغان مذهبی پروتستان، برنامههای کمکرسانی دولت آمریکا، و ایرانیان اثرگذاری همچون ستاره فرمانفرمائیان، همگی هدف مشترکی داشتند: ترویج چشماندازی مشترک از «رسالت» مبلغان مذهبی و «مدرنیته» در ایران پهلوی، چه پیش از انقلاب سفید و چه در جریان آن.
من نگارش این کتاب را همزمان با ویرایش کتاب گفتوگوهای آمریکایی-ایرانی انجام میدادم، بنابراین طبیعی است که بین این دو کتاب شباهتهایی وجود داشته باشد. خوانندگان متوجه خواهند شد که موضوعاتی که در فصل مربوط به من در گفتوگوهای آمریکایی-ایرانی مطرح شدهاند ــ یعنی بحث دربارهی سه نهاد آموزشی پروتستان در تهران میانهی قرن بیستم: مدرسهی آمریکایی تهران (Community School)، مدرسهی دخترانهی آمریکایی (Iran Bethel)، و بنیاد البرز (Alborz Foundation)ــ در فصول چهارم و پنجم تأثیر آشکار مبلغان مذهبی با جزئیات بسیار بیشتری بررسی شدهاند. یکی از جنبههای هیجانانگیز ویرایش یک کتاب همین است که ببینیم چگونه پژوهشگران میتوانند مطالب فصل خود را به کتابهایی مستقل بدل کنند.
۸ .مهمترین پیامی که میخواهید مخاطبان فارسیزبان از کتاب «گفتوگوهای آمریکایی-ایرانی» دریافت کنند چیست؟
بهرغم وضعیت کنونی روابط ایران و آمریکا، زمانی بود که این دو کشور در تخاصم نبودند. افزون بر آن، ایرانیها و آمریکاییها توانسته بودند با یکدیگر تعامل کنند و فهم مشترکی از معنای «با هم زیستن در جهان مدرن» را پرورش دهند. «آمریکایی» و «ایرانی» مفاهیمی یکپارچه نیستند، و گروههای مختلف در گذشته برداشتهای متفاوتی از ماهیت این مواجههی دوجانبه پیش از سال ۱۹۷۹ داشتهاند. بعضی آن را تجربهای عالی میدانستند، بعضی دیگر فاجعهبار، و گروهی نیز نگاهی خنثیتر به رابطهی ایران و آمریکا داشتند.
با این حال، «گفتوگو» و «دوستی» میان افراد ایرانی و آمریکایی وجود داشت ــ دوستیهایی فراتر از روابط رسمی و دولتی میان دو کشور. رابطهی ایران و آمریکا فقط به ملاحظات نظامی و امنیتی محدود نمیشود. این نکته اهمیت دارد، نه فقط برای درک کامل پیچیدگیهای تاریخی، بلکه برای آن که بتوانیم در بحبوحهی تنش و ستیزی بیسابقه، مسیری انسانیتر و صلحآمیزتر بهسوی آینده را ترسیم کنیم.
[1] فولبرایت یکی از بزرگترین و شناختهشدهترین برنامههای تبادل آموزشی در جهان است که در سال ۱۹۴۶ به ابتکار سناتور جی. ویلیام فولبرایت و با هدف افزایش تفاهم متقابل میان ایالات متحده و دیگر کشورها راهاندازی شد. این طرح با تأمین بودجهی دولتی، به دانشجویان، استادان، پژوهشگران و هنرمندان اجازه میدهد که برای تحصیل، پژوهش یا تدریس به کشورهای دیگر سفر کنند. در ایران، برنامهی فولبرایت از دههی ۱۳۳۰ تا وقوع انقلاب ۱۳۵۷ فعال بود و نقش مهمی در گسترش مناسبات فرهنگی و آموزشی میان دو کشور ایفا کرد.