«مادران شنبه» در ترکیه چه میکنند؟
* این مقاله به مناسبت ۳۰ اوت، «روز جهانی ناپدیدشدگان قهری»، منتشر میشود.
در دههی ۱۹۷۰ چند ناراضیِ سیاسی در ترکیه ناپدید شدند اما این کودتای سال ۱۹۸۰ بود که شکل جدیدی از خشونت سیاسی را در حوزهی عمومی ترکیه رواج داد زیرا نیروهای نظامی و شبهنظامی شروع به دستگیری، شکنجه و سربهنیست کردن مخالفان-عمدتاً- در زندانها، کلانتریها، و شکنجهگاهها کردند. در دوران کودتا و پس از آن افرادی در سراسر کشور شکنجه و ناپدید شدند. اما این امر، بهویژه در دههی ۱۹۹۰، در بخش شرقی ترکیه، که اکثر جمعیت آن را کردها تشکیل میدهند، سازمانیافتهتر بود.[1]
«مادران شنبه»-والدین (عمدتاً مادران)، بستگان و دوستانِ- ناپدیدشدگانِ قهری نخستین بار در 27 مه 1995، در واکنش به سیاستهای خشونتآمیزی که زندگی آنها را به طور جبرانناپذیری تغییر داده، تظاهرات کردند. امروز «مادران شنبه» قدیمیترین جنبش نافرمانی مدنی در ترکیه است. بعد از بیست و دو سال مبارزه، اعضای این سازمان از مادران خانهدار به «مخالفان حکومت» تبدیل شدهاند.[2] در همین حال، تجمعات آنها حوزهی عمومی ترکیه را از طریق بیطرفیِ راهبردیِ مادری و لحن عاطفیاش متحول کرده است (کارامان 2016، 410-382). هدف از نگارش این مقاله بحث دربارهی امکانات، محدودیتها و پیامدهای نوعی از سیاست مادری است که «مادران شنبه» همچون شکلی از مقاومت بر آن تأکید میکنند.
جنبش «مادران شنبه» در سال 1995 برای بهتر شناساندن خشونت دولتی در ترکیه پدید آمد، و نقشی شبیه به «مادران ناپدیدشدگان» در شیلی، «مادران میدان مایو» در آرژانتین، «مادران سربازان» در روسیه، «مادران تیانآنمِن» در چین، و «انجمن مادران» در الجزایر داشت (فِمِنیا 1987؛ فیخو این ناری 1994؛ فیشر 1999). همچون مادران ناپدیدشدگان در شیلی و آرژانتین که در دههی 1970 در دوران دیکتاتوریهای نظامی و پس از آن دور هم جمع شدند، هدف از سازماندهی جنبش «مادران شنبه» این بود که عزیزان خود را پیدا کنند و عاملان جنایتها را به دست عدالت بسپارند. این مادران همچنین میخواستند از طریق اعتراضاتی مثل تحصنهای خاموش هفتگی، راهپیماییها و عزاداری عمومی برای مقتولین/مفقودینِ خود نقض حقوق بشر را محکوم کنند. علاوه بر این اعتراضات علنی، برخی از «مادران شنبه» به منظور افشای خشونت پنهانی که در ترکیه متحمل شده بودند در کنفرانسهای ملی و بینالمللی شرکت میکردند. افزون بر این، بعضی از مادران در دادگاه اروپایی حقوق بشر اقامهی دعوا کردند، امری که به محکومیت دولت ترکیه انجامید. «کمیسیون رسیدگی به ناپدیدشدگان قهری در دوران بازداشت»، که تحت لوای «کانون حقوق بشر» برای سازماندهی تظاهرات «مادران شنبه» تشکیل شد، کوشیده تا با همکاری نمایندگان رسانهها و سازمانهای غیردولتی ترکیهای یا بینالمللی توجه افکار عمومی را به این جنبش جلب کند.
همان طور که گفتم، هدف «مادران شنبه»، قدیمیترین جنبش نافرمانی مدنی در ترکیه، این است که عزیزان خود را بیابند و مسئولان را وادارند که عاملان جنایتها را به دست عدالت بسپارند. افزون بر این، آنها خواهان حقوق اجتماعی، سیاسی و قانونی جدیدی هستند که نگذارد خشونتی که زندگی آنها را برای همیشه تغییر داد زندگی نسلهای بعدی را تهدید کند. این جنبش دولت ترکیه را به امضای معاهدات بینالمللی، از جمله «معاهدهی بینالمللی مصونیت همگانی از ناپدیدشدن قهری»، به منظور تضمین بهروزی همهی اتباع ترکیه تشویق میکند. همهی اینها نشان میدهد که روند سیاسیشدن عملاً سبب شده که «مادران شنبه» خود را نه فقط مادر فرزندان خویش بلکه مادر همهی قربانیان زنده و مردهی خشونت حکومتی بدانند. در نتیجه، «مادری» برای این مادران صرفاً نسبتی خویشاوندی نیست بلکه نوعی هویت زنانهی سیاسیشده نیز هست.
فصل مشترک امر شخصی و جمعی در سکوت و درد مشترک
وقتی «مادران شنبه» خود را مادر همهی قربانیانِ (زنده و مردهی) خشونت حکومتی، از جمله افراد حاضر در تظاهرات، شمردند پیوند میان متحصنین تقویت شد.
این شکل جدید «مادری» پیوند کاملاً محکمی با ماهیت کنشهای جمعیِ «مادران» داشت. آنچه «مادران شنبه» را با یکدیگر متحد کرد همان درد عذابآورِ از دست دادن فرزند بود. در ابتدا «مادران» در میادین مرکزی گوناگونی در استانبول دور هم جمع میشدند. پس از مدتی تصمیم گرفتند که هر هفته در زمان و مکان یکسانی گرد هم آیند. از سال 1995، آنها هر هفته ساعت 12 ظهر شنبهها در میدان تقسیمِ استانبول دست به تحصن نشستهی خاموش زدهاند. بهتدریج، افرادی از گروههای قومی، شهرها، فرقهها، ادیان، طبقات و پایگاههای اجتماعی مختلف به نشانهی سهیم بودن در ضربههای روحی، درد، خشم، مقاومت و مبارزهی جمعی به «مادران شنبه» پیوستند. وقتی «مادران شنبه» خود را مادر همهی قربانیانِ (زنده و مردهی) خشونت حکومتی، از جمله افراد حاضر در تظاهرات، شمردند پیوند میان متحصنین تقویت شد. تعمیم «مادری» به «مادران» جانی تازه بخشیده زیرا دست به دست شمار فزایندهای از مردم دادهاند. به این ترتیب، در بیست و دو سال گذشته تعداد «آنها»یی که شنبهها با گل میخک قرمزی در دست در میدان تقسیم حاضر شدهاند، افزایش یافته است. نقل قول زیر از مصاحبه با یکی از «مادران شنبه» نشان میدهد که چگونه در میان گذاشتن درد خود با یکدیگر زمینهی مشترکی را برای کنش سیاسی فراهم میکند:
«بعداً، پس از فرایندی طولانی، به تدریج نسبت به مشکلات اجتماعی حساستر شدم. یعنی، بعد از حرف زدن با مردم کمکم به اوضاع سیاسی در ترکیه پی بردم. در واقع، این یک وسیله بود. منظورم این است که وقتی مردم آسیب میبینند، میتوانند حساس شوند. مردم تا زمانی که اتفاقی برایشان نیفتد، حساس نمیشوند و کاری نمیکنند. من با بقیه همکاری کردم چون میتوانستم دردشان را بفهمم. دردهای آنها درد من هم بود. یعنی، این فکر که دردهایمان مشترک است سبب شد که به بستگان دیگر ناپدیدشدگان بپیوندم.»
هر هفته «مادران» داستان یکی از ناپدیدشدگان قهری را با یکدیگر در میان میگذارند. علاوه بر این، تظاهرات خاموشِ آنها تجلی درد، خشم و مقاومت مشترک است. همان طور که شمار فراوانی از مادران آرژانتینی شمع و عکس عزیزان خود را در دست میگرفتند و سی دقیقه در سکوت راهپیمایی میکردند، «مادران شنبه» هم از سکوت همچون سلاحی سیاسی استفاده کردهاند.[3] این «مادران» به شیوههای گوناگونی از سکوت بهره بردهاند. اول این که شعار ندادن و سکوت محض «مادران» این امکان را فراهم میآورد که خانوادههایی با پیشینههای سیاسی مختلف هر هفته در مکانی واحد تحصن کنند. دوم این که در کشوری که سرکوب مانع از آزادی بیان همگانی است، و مسئولان حق خانوادهها و دوستان برای آگاهی یافتن از سرنوشت عزیزان خود را به رسمیت نمیشناسند، سکوت یکی از مؤلفههای مهم اعتراض سیاسی است. «مادران»، در مقام عاملان سیاسی، هر هفته نیم ساعت در یک میدان مرکزی خاموش مینشینند و به این ترتیب از نابرابریها، خشونت حکومتی، و فقدان حقوق مدنی انتقاد میکنند. معنای ضمنی این سکوت این است که مسئولان حق آزادی بیان «مادران» و حق واداشتن حکومت به پاسخگویی در مورد قتلها را به رسمیت نمیشناسند. به عبارت دیگر، سکوت «مادران» نماد موانعی است که مسئولان حکومت در برابر آنها قرار میدهند تا از استیفای حقوق شهروندی خود باز بمانند. سکوت آنها نشانی از نقش موقعیت جغرافیایی و هویتهای قومی (در این مورد، عمدتاً ترکی/کردی)، طبقاتی (در این مورد، عمدتاً طبقات پایین و متوسط) و جنسیتی (در این مورد، عمدتاً زنانه) در تعیین حقوق شهروندی در ترکیه است. علاوه بر این، «مادران شنبه» با استفاده از سکوت به مخالفت و رد فهم رایج از عدالت اجتماعی، نظام قضایی، رویّههای قضایی، و زبان قضایی میپردازند. آنها با سکوت خود از مشارکت در نظامهای سرکوبگرانهی موجود خودداری میکنند. در عوض، به طور مستمر مردم ترکیه را به دستیابی به فهم جدیدی از عدالت، شکل جدیدی از قانونمداری، و درک تازهای از صلح اجتماعی فرامیخوانند. به همین دلیل، سکوت «مادران» را میتوان حاکی از خودداری آنها از کاربرد زبان نظام موجود دانست، نظامی که به آنها اجازه نمیدهد حرف خود را بزنند.
دردِ ناگفتنیِ مادران «بد»
تظاهرات شنبههای «مادران» که بیش از دو دهه با جدیت و سکوت ادامه یافته بیتوجهی ملی و بینالمللی را جبران کرده و این پرسش را در ذهن مردم عادی زنده نگه داشته است: «چطور ممکن است که مادری نتواند در حوزهی عمومی ترکیه دردِ از دست دادن عزیزش را بیان کند؟»
پاسخ روشن است: همهی گفتمانهای ملیگرا جنسیتزدهاند. آنها ملت را همچون پیکر زنانهای میدانند که بر سر تصاحب آن درگیریهای گوناگونی رخ میدهد.[4] در چنین گفتمانهایی زنان نقشی جز تولیدمثل و تکثیر ملت یا انتقال فرهنگ ملی ندارند (آرات 1998). در ترکیه گفتمانهای حکومتیِ پدرسالارانه-ملیگرایانه، زنبودن و مادربودن را سیاسی کردهاند. به نظر مردم ترکیه، مادربودن یعنی تربیت اتباع شایستهی ترکی که آماده باشند جان خود را برای وحدت ملت و کشور فدا کنند. زنانی که با این تعریف مطابقت داشته باشند، مادر و شهروند به شمار میروند؛ آنهایی که با این تعریف همخوانی نداشته باشند، مادر و شهروند به شمار نمیروند.
بنا به چنین تعریفی از مادریِ واقعیِ «ترکی»، مادر شایسته کسی است که با حمایت از روایتهای رسمی، پسرانی را پرورش دهد که راهبردهای نظامی حکومت علیه دشمنان داخلی، یعنی «تروریستهای سزاوار مرگ»، را اجرا کنند. اما حضور «مادران شنبه» در حوزهی عمومیِ هژمونیک ترکیه این تعریف را تضعیف کرده است. این «مادران» با مطالبهی اجساد، زندگی و آرامشی که خشونت حکومتی از آنها ربوده تعریف دیگری ارائه دادهاند. بر اساس طبقهبندی رسمی، «مادران شنبه» نه تنها پسرانی «دگراندیش» پرورش دادند بلکه از حق زندگی آنها نیز دفاع میکنند. در نتیجه، آنها نمیتوانند مادران یا شهروندانی واقعی باشند. بنابراین، عجیب نیست اگر از حقوق اساسیای که شهروندان واقعی «به طور طبیعی» از آن بهره میبرند، محروم باشند.
در ابتدای تظاهرات «مادران شنبه» در سال 1995، دستیابی آنها به تریبونهای آزاد عمومی نسبتاً آسان بود زیرا آنها را غیرسیاسی میشمردند. واکنش مردم به فعالیتهای آنها متفاوت بود. بعضی از رهگذران بیاعتنا از کنار «مادران» میگذشتند. بعضی دیگر میایستادند و نسبت به مقاومت آنها ادای احترام یا ابراز همبستگی میکردند. برخی از عابران هم سرود ملی یا شعری ملیگرایانه را با صدای بلند میخواندند تا به خیال خود به «مادران» اهانت کنند. گاهی این رهگذران با داد و فریاد به تظاهرکنندگان میگفتند که دربارهی ناپدیدشدن فرزندانشان دروغ میگویند و فرزندانشان زندهاند و دوشبهدوش سازمانهای غیرقانونی سرگرم مبارزه با نیروهای امنیتی ترکیهاند. اما هیچ یک از این گروهها به طور فیزیکی به «مادران» حمله نمیکردند، عمدتاً به این دلیل که «مادربودن» در ترکیه به طور سنتی جایگاه اجتماعی مقدسی دارد.
این جایگاه به «مادران شنبه» اجازهی سازماندهی داد، آن هم در کشوری که همهی مخالفان با مشکلات گوناگونی برای بقای خود روبرو هستند. همچون مادران آرژانتینی و شیلیایی، «مادران» ترکیهای هم از این امتیاز بهره میبردند که در آمریکای لاتین و ترکیه طرز برخورد با زنان و مردان متفاوت است. هرچند هر سال بر تعداد زنان مقتول در ترکیه افزوده میشود اما هنوز هم صدمه زدن به زنان از نظر فرهنگی «غیراخلاقی» به شمار میرود، نه تنها به این دلیل که زنان را «ضعیف»-و بنابراین، محتاج محافظت مردان-میدانند بلکه چون آنها (بالقوه) مادرند. قرآن، احادیث و سیرهی نبوی حاکی از آن است که در اسلام مادر جایگاهی رفیعتر از پدر دارد. این منابع دینی به روشنی نشان میدهند که مؤمن واقعی باید به مادران احترام بگذارد و با شفقت با آنان سخن بگوید زیرا «بهشت زیرِ پای مادران است.» به نظر برخی از روحانیون مسلمان، اگر زنی در هنگام زایمان (و بنابراین مادرشدن) بمیرد شهید به شمار میرود (یاران 2012، 218). این ویژگیهای دینی و فرهنگیِ مادری به «مادران شنبه» کمک کرده تا از ابتدا به تریبونهای آزاد عمومی دسترسی داشته باشند.
براساس طبقهبندی رسمی، «مادران شنبه» نه تنها پسرانی «دگراندیش» پرورش دادند بلکه از حق زندگی آنها نیز دفاع میکنند. در نتیجه، آنها نمیتوانند مادران یا شهروندانی واقعی باشند. بنابراین، عجیب نیست اگر از حقوق اساسیای که شهروندان واقعی «به طور طبیعی» از آن بهره میبرند، محروم باشند.
اما این وضعیت دیری نپایید. تصور اولیه این بود که «مادران شنبه» «مادران بیچارهی غیرسیاسی»ای هستند اما این تصور به سرعت از بین رفت زیرا مسئولان سیاسی و بعضی از رسانهها آنها را آدمهای خطرناکی جلوه دادند که لایق احترام و حمایت نیستند (سِزِر 2008). از این لحظه به بعد، حضور «مادران» در فضای عمومی به این بحث دامن زد که سازمانهای تروریستی سرگرم اداره و بهرهبرداری از «مادران شنبه» بودهاند. این بحثها نظر افکار عمومی نسبت به «مادران» را تغییر داد. در این بحثها ادعا میشد که «مادران» «آلتدست قانونیِ سازمانهای تروریستی» هستند. حالا آنها «مادران تروریستها» بودند و همین کافی بود تا آنها را «تروریست» یا حامی تروریستها بخوانند. میگفتند که همدردی با آنها، شرکت در تظاهرات آنها، و حمایت از آرمانشان به معنی حمایت از تروریستها است. اندکی پس از شروع این بحثها، «مادران شنبه» از سپر ایمنیِ «مادری» محروم شدند. پلیس کوشید با استفادهی مکرر از گاز اشکآور، ضرب و جرح و بازداشت «مادران» آنها را پراکنده سازد. خشونت فزاینده علیه «مادران» سبب شد تا آنها تظاهرات خود را از سال 1999 تا سال 2009 متوقف کنند.
از سال 2009 «مادران شنبه» تظاهرات خود را از سر گرفتند تا در «دادگاه اِرگِنِکون» شرکت کنند. بنا به ادعای مسئولان حکومت، هدف از برگزاری این محاکمهها پاکسازی ترکیه از دولت پنهان بود. یکی از نخستین متهمان دادگاه ارگنکون ژنرال بازنشستهای به نام ولی کوچوک بود. اتهام او رهبری سازمانی مخفی بود که در ربودن، قتل و دفن مخالفان در گورهای دستهجمعی در مناطق کردنشین دست داشت. پس از مدتی کوتاه، صدها متهم در این دادگاه حاضر شدند. از میان آنها میتوان به ایلکِر باشبوق، رئیس سابق ستاد کل نیروهای مسلح ترکیه، و شمار زیادی از افسران عالیرتبهی نظامی، سیاستمداران، دانشگاهیان و روزنامهنگاران اشاره کرد. «مادران شنبه» از مسئولان حکومت خواستند منصفانهبودن روند دادخواهی در دادگاه ارگنکون را تضمین کنند تا سرنوشت ناپدیدشدگان قهری در دههی 1990 معلوم شود.
این درخواست بیپاسخ ماند. محاکمهها برای خانوادههای ناپدیدشدگان فایدهای نداشت. اما بیتوجهی و سکوت مسئولان برای «مادران شنبه» تازگی نداشت. آنها در بیست و دو سال گذشته به هر دری زدهاند تا مسئولی را پیدا کنند که به آنها بگوید چه بر سرِ بستگانشان آمده است اما تلاشهایشان بینتیجه مانده است. بارها و بارها این سکوت و بیاعتنایی جای خود را به خشونت داده است. تلاش امینه اوچاک، یکی از «مادران شنبه»، مثال خوبی از فقدان یک پاسخگوی رسمی در صورت لزوم است.
حسن اوچاک یک فارغالتحصیل دانشگاهیِ انقلابی بود که در 21 مارس 1995 در 29 سالگی ناپدید شد. خانوادهاش 57 روز کوشیدند تا توجه رسانهها و مردم را به این خبر جلب کنند که حسن بازداشت و در پی آن ناپدید شده است. همقطاران حسن ساختمان حزب جمهوریخواه خلق را اشغال کردند. آنها میخواستند نیروهای امنیتی را وادارند که چیزی غیر از این بگویند: «کسی به اسم حسن اوچاک در فهرست بازداشتیهای ما نیست!» برخی از این معترضان به اتهام اخلال در نظم عمومی بازداشت شدند.
امینه اوچاک، مادر حسن، از تلاش برای یافتن فرزندش دست برنداشت. چند بار دست به اعتصاب غذا زد. چند بار خود را به درهای ساختمانهای دولتی زنجیر کرد. یک بار در محاکمهی آکین بیردال، رئیس سابق کانون حقوق بشر، شرکت کرد. در آن دادگاه در حضور رسانههای ترکیه بر سر قضات فریاد زد و خواهان اجرای عدالت شد-عدالتی که حکومت ترکیه به همهی شهروندانش وعده داده است. در پی این اعتراض به اتهام مشابه «اخلال در نظم عمومی» بازداشت شد. اما امینه اوچاک از تلاش دست برنداشت زیرا خوب میدانست که حسن پشت همان دیوارهایی است که به نشانهی ممانعت از دسترسیِ عضی از اعضای مشخص جامعه به عدالت جلوی ساختمانها یا مراکز دولتی کشیدهاند.
مسئولان حکومت تا پنجاه و هفت روز پس از ناپدیدشدن حسن به سکوت خود ادامه دادند. آن روز، سرایدار ساختمان پزشکی قانونی ترکیه به طور تصادفی به برادر حسن کمک کرد تا اسناد و مدارکی را پیدا و کپی کند که ثابت میکرد یک کلانتری جسد حسن را به پزشکی قانونی فرستاده است. سرانجام، خانواده توانست به پاسخهایی دست یابد. اما حالا جسد در پزشکی قانونی نبود. بعد از پرسوجویی کوتاه، خانواده فهمید که حسن را در «گورستان گمنامان» در ناحیهی دورافتادهای به نام آلتینشهیر دفن کردهاند.
مقامهای دولتی، که پیشتر وقتی خانوادهی اوچاک دنبال آنها میگشتند اکثراً در دسترس نبودند، از این لحظه شروع به قدرتنمایی کردند-بهویژه پس از آن که خانواده، رسانهها و همقطاران حسن صبحِ زود با دادستان به قبرستان رفتند. ابتدا، به آنها اجازهی نبش قبر واقعیِ حسن را ندادند. مدیر قبرستان آنها را به سراغ دو قبر «اشتباه» فرستاد. اما اعضای خانواده و روزنامهنگاران متوجه شدند که رفتار مدیر قبرستان مشکوک است و او را واداشتند تا شمارهی قبر واقعی حسن را پیدا کند. یافتن شمارهی قبر واقعی تا ساعت 5 عصر طول کشید. به نظر اعضای خانواده و روزنامهنگاران، مدیر قبرستان عمداً پیدا کردن شمارهی قبر واقعی را آنقدر به تأخیر انداخت تا دادستان بتواند از نبش قبر پس از ساعت 5 عصر (یعنی، زمانِ پایان کار اداری) جلوگیری کند. همین اتفاق رخ داد. ساعت 5 عصر دادستان به اعضای خانواده گفت برای نبش قبر جدید باید تا ساعت 9 صبح فردا صبر کنند. اعضای خانواده و روزنامهنگاران به خانه نرفتند و در قبرستان ماندند تا از دوباره ناپدید شدنِ پیکر حسن جلوگیری کنند. سرانجام، فردا صبح پیکرِ به شدت شکنجهشدهی حسن را برای آزمایش دیاناِی از قبرستان به پزشکیِ قانونی بردند. خانوادهی اوچاک به محض دریافت نتیجهی آزمایش در یک بیانیهی مطبوعاتی اعلام کردند که جسد به حسن تعلق دارد و او پس از بازداشت به دست مأموران حکومت کشته شده است. سپس مراسم خاکسپاریِ پرجمعیتی را برگزار کردند. پس از افشای حقیقت، خانوادهی اوچاک به سازماندهی خانوادههای ناپدیدشدگان پرداختند. نخستین تظاهرات «مادران شنبه» به لطف تلاشهای خانوادهی اوچاک، اعضای کانون حقوق بشر، فعالان حقوق بشر و خانوادههای ناپدیدشدگان قهری برگزار شد.[5] پس از تأسیس جنبش «مادران شنبه» در سال 1995 امینه اوچاک به یکی از نمادهای این جنبش تبدیل شد.
قدرت «مادران شنبه» ناشی از عزم و ارادهی آنها برای دنبال کردن آرمان برحقِ خود و استمرار تظاهرات خاموش در برابر خشونت است. آنها با ثباتِ قدمِ خویش، مردم ترکیه و جهان را از سرنوشت واقعی ناپدیدشدگان قهری در ترکیه آگاه کردند. این «مادران» جسم و احساسات خود را همچون زخمهای بازی در میدان مرکزی استانبول در برابر دیدگان شهروندان ترکیه، مسئولان حکومت و عاملان جنایتها به نمایش میگذارند تا از احتمال تکرار چنین کارهای خشونتآمیزی جلوگیری کنند. به این ترتیب، هر هفته، تجمعات شنبهها همچون یادمان زندهای در مرکز شهر در برابر دیدگان شهروندانی قرار میگیرد که همهی فرایندها و بازیگران تاریخیِ ناپدیدشدن قهری در کشور، از جمله قربانیان، بازماندگان، جنایتکاران، و حامیان آنها، را در پیکر و سکوت «مادران» متجلی میبینند. بنابراین، تظاهرات «مادران» فضای جدیدی را برای بیان «امر ناگفتنی» از طریق سکوت، اشک و آه یا از طریق داستان زندگی ناپدیدشدگان قهری به وجود میآورد. «مادران» این داستانها را در قالب روایتهای مقاومت به یاد میسپارند، و یادآوری و تعریف و بازسازی میکنند.
همان طور که نامهی بِسنا توسون نشان میدهد، این فضا همچون سازوکاری برای بقا است و به تظاهرکنندگان امکان ابراز مخالفت میدهد. آنجا «مادران» و هوادارانشان امر «شخصی» و جمعی را به هم میآمیزند زیرا احساسات از طریق سکوت، کلمات یا ایما و اشاره از فردی به فرد دیگر منتقل میشود. به این ترتیب، رنجهای فردیِ «مادران» در جریان تظاهرات به ضربههای روحیِ جمعی تبدیل میشود و افرادی با سرگذشتهای مختلف به علت زخمهای جمعیِ مشترک با هم متحد میشوند. به همین دلیل، وقتی «مادرانی» مثل گوزِل شاهین، بابا اوچاک، کمالالدین اِرِن، مقبوله بابااوغلو، فاطمه داشکایا، بِرفو کِرباییر، آسیه کاراکوچ، هدیه جوشکون، فنجان بیلگین، شاهصنم جهان و فاطمه مورسُمبُل پیش از دستیابی به هدف خود از دنیا رفتند، میراث مبارزه را نه تنها برای فرزندان، بستگان و دوستان خود بلکه برای بسیاری از غریبههای صمیمی به یادگار گذاشتند، غریبههایی که در تجمعات شنبهها به علت زخمهای جمعی مشترک با آنها ارتباط برقرار کرده بودند. به این ترتیب، «مادران شنبه» و این غریبههای صمیمیِ پرشمار، که پیوندشان با «مادران» مبتنی بر زخمهای جمعی است، به کابوس جنایتکارانی بدل میشوند که مردم را به طور سازمانیافته در ترکیه سربهنیست کردند. قطعه شعر زیر از اوتال بهرام اوغلو گویای حالِ زارِ این جنایتکاران است:
«جلاد نیمهشب از خواب میپرَد،
میگوید، خدایا! چه معمای پیچیدهای!
هر چه آنها را میکُشم فزونی مییابند
و هر بار که میکُشم خود هلاک میشوم.»[6]
برگردان: عرفان ثابتی
امینه رزان کارامان، پژوهشگر مطالعات زنان در دانشگاه یوسیالاِی در آمریکا است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او است:
Emine Rezzan Karaman (2018) ‘The Saturday Mothers and Their Politics of Motherhood in Turkey’, in Nadja Furlan Stante, Anja Zalta & Maja Lamberger Khatib (eds.) Women against War System, Zurich: LIT Verlag, pp. 54-65.
[1] بنا به گزارشهای «کانون حقوق بشر» (IHD) بین سالهای 1980 و 2000، 713 نفر، اکثراً در شهرهای کردنشین، ناپدید شدند: دیاربکر (235 نفر)، ماردین (109 نفر)، سیرنَک (55 نفر)، حَکّاری (49 نفر)، موش (6 نفر)، دِرسیم (37 نفر)، باتمان (37 نفر)، اورفه (24 نفر)، بینگول (17 نفر)، بیتلیس (15 نفر)، آغری (11 نفر)، اِلازیغ (7 نفر)، مَلَطیه (5 نفر)، ارزروم (2 نفر)، قارص (2 نفر)، ارزَنجان (1 نفر). نگاه کنید به
Budancir and Duru 2011.
[2] برای مثالهای متفاوتی از این دگرگونی، نگاه کنید به
Peetet (1997) and Aretxaga (1997).
[3] بسیاری از جنبشهای حقوق بشری در آمریکای لاتین، خاورمیانه، اتحاد جماهیر شوروی سابق، چین و دیگر نقاط از چنین الگویی برای نافرمانی مدنی استفاده کردهاند. برای مثال، پس از کشتار هزاران نفر در اعتراضات میدان تیانآنمن در چین (1989)، گروهی از خانوادههای قربانیان با الهام از مادران آرژانتینی جنبش مادران تیانآنمن را بنا نهادند. هدف اصلی آنها بسیج بستگان مقتولین (و مفقودین) برای مجبور کردن دولت به پاسخگویی در قبال این کشتار بود (بِخا 2009؛ لیونگ و وو 2009).
[4] برای بحث بیشتر، نگاه کنید به مکلینتاک (1997)؛ لیو (1994) و کاندیوتی (2003).
[5] اولین دلیل انتخاب خیابان استقلال برای تظاهرات این بود که این خیابان شلوغ است، در مرکز شهر قرار دارد و آدمهای گوناگونی از آن عبور میکنند. انتخاب دبیرستان گالاتاسرای هم تصادفی نبود. این دبیرستان در چهارراه واقع شده است. در نتیجه، از چند جهت در دسترس قرار دارد و به بناهایی با اهمیت نمادین نزدیک است-از جمله، پستخانهی گالاتاسرای، جایی که «مادران» از طریق آن به نخستوزیر، رئیسجمهور و نمایندگان مجلس نامه میفرستادند.
[6] برای بحثی مشابه دربارهی «مادران صلح»، نگاه کنید به اوزسوی 2010.