عبدالبهاء و حلقهی ازرا پاوند
مدرنیسم از تأثیرگذارترین جنبشهای ادبی و هنری در نیمهی اول قرن بیستم بود، و ازرا پاوند، شاعر نامدار آمریکایی، از مهمترین پیشاهنگان این جنبش به شمار میرفت، جنبشی که شکلدهندهی گروهی از مهمترین نویسندگان و شاعران قرن بیستم مثل الیوت، جویس و همینگوی شد. به هنگام سفر عبدالبهاء به لندن، پاوند به ملاقات او رفت و آشنایی و دیدار با او را به دوستان خود در حلقهی مدرنیستها هم توصیه کرد.
مدرنیسم شاید تأثیرگذارترین جنبش ادبی و هنری در نیمهی اول قرن بیستم بوده باشد. مدرنیستها با استفاده از آرای روشنفکرانِ پیشگامی مانند نیچه، مارکس، و فروید، بسیاری از اَشکال سنتی اخلاق، دین، و نظام اجتماعی را مورد تردید قرار دادند؛ علاوه بر این، آنها مفهوم «انسان» را، که اساس فرهنگ غربی بود، زیر سؤال بردند. همزمان با دورهای که جنبش مدرنیسم آغاز شده بود، تأثیرگذارترین جنبش دینی که وارد غرب شد آیین بهائی بود، که از همان ابتدا توجه بسیاری از شرقشناسان، مانند کنت دو گوبینو، لرد کرزن، مسیو نیکلا، و ادوارد براون، را به خود جلب کرده بود.
تا سال 1911، در بسیاری از شهرهای مهم اروپا و آمریکای شمالی، جوامع بهائی متعددی شکل گرفته بود. با این حال، عبدالبهاء نقشی اساسی در استقرار این دین جدید در غرب داشت. او پس از آزادی از زندان عثمانی، در پاسخ به درخواست بهائیان غربی، راهیِ سفری سه ساله به مصر، اروپا، و آمریکای شمالی شد. او در 4 سپتامبر 1911 وارد لندن شد، و پس از اقامتی یکماهه به پاریس رفت و برای نه هفته در آنجا ماند. در ماه مارس عازم نیویورک شد و به مدت هشت ماه به نقاط مختلف آمریکای شمالی سفر کرد. در دسامبر 1912 به لندن بازگشت، و پس از سفر در اروپا در 5 دسامبر 1913 به خانهی خود در حیفا برگشت.
در خلال این سفر طولانی، عبدالبهاء با افراد برجستهی بسیاری ملاقات کرد. یکی از جالبترین و مهمترین ملاقاتهای او، که تا کنون چندان مورد توجه قرار نگرفته، دیدار با ازرا پاوند (1972-1885)، شاعر آمریکایی، در 28 سپتامبر 1911 در لندن است. ازرا پاوند یکی از بنیانگذاران تصویرگرایی، از پیشگامان جنبش مدرنیسم، حامی بسیاری از چهرههای ادبی، و از شخصیتهای محوری در انقلاب شعری در قرن بیستم بود. پاوند در چند نامهی خود به صورت گذرا از این ملاقات یاد میکند و در اثر عمدهی خود، سرودها، نیز به آن اشاره دارد.
شاید اگر به علت وجود زمینهای مشترک بین پیام عبدالبهاء و برخی ایدههای پاوند نبود، این ملاقات اهمیت چندانی نداشت. آیین بهائی تلاش دارد تا به کمک آموزههای خود و تلاش برای ایجاد یک نظم جهانی، وحدت نوع بشر را محقق سازد. با این حال، مانند هر دین دیگری، این آیین جنبهای عرفانی و باطنی نیز دارد که با حیات روحانیِ انسان سر و کار دارد. این دغدغه نسبت به امور روحانی در میان جنبشهای باطنیِ آن دوران نیز وجود داشت. پاوند به این مباحث بسیار علاقهمند بود، و پس از مهاجرتش به انگلستان، این علاقه شدیدتر شد. بسیاری از افراد و نشریاتی که پاوند و عبدالبهاء با آنها مراوده و ارتباط داشتند به درجات مختلف با حلقههای علوم خفیه و باطنیگرایی مرتبط بودند.
شاید اگر به علت وجود زمینهای مشترک بین پیام عبدالبهاء و برخی ایدههای پاوند نبود، این ملاقات اهمیت چندانی نداشت.
بنا بر آموزههای آیین بهائی، حقیقت الهی امر واحدی است، و پیامبران الهی به عنوان واسطهای بین خدا و انسانها، این حقیقت را تعلیم میدهند. علت نیاز به تجدید ادیان این است که «ادیان از تَمادی ایّام از اساس اصلی تغییر یابد و به کلّی آن حقیقت دین اللّه از میان رود و روح نماند بلکه بدعتها به میان آید و جسمِ بیجان گردد، این است که تجدید شود.» در میان باطنیگرایان و باورمندان به علوم خفیه نیز دیدگاههای تقریباً مشابهی وجود داشته است.
یکی از نشریاتی که چنین اندیشههایی را منتشر میکرد نشریهی کوئست بود. تعدادی از نویسندگان این نشریه پیشتر با عبدالبهاء ملاقات کرده بودند و در سخنرانیهای او در غرب شرکت داشتند. پاوند نیز در این نشریه مقالهای به چاپ رساند، و در آن به بررسی مراسم آیینیِ تروبادورهای پروانسی و جنبههای عرفانی آن پرداخت. مضامین این مقاله با دیدگاه آیین بهائی یکسان نبود، اما وجه اشتراک آنها تأکید بر وجود حقیقتی واحد بود که در طول تاریخ تجدید میشود.
از دیگر نشریاتی که که گرایشهای باطنی داشت مجلهی نیو اِیج (عصر جدید) بود. پاوند از نویسندگان دائمی این نشریه بود. سردبیر آن، آلفرد اوراژ، در مطلبی در تاریخ 21 سپتامبر 1911 مینویسد: «هر از گاهی، بذر ادیان غریبه به سواحل ما میرسد. اما خوشبختانه، یا بدبختانه، خاکی که در آن بتوانند ببالند نمییابند ... آخرین آنها که توجه عموم را به خود جلب کرده بهائیسم است، که در واقع بسیاری از ما پیشتر دربارهی آن چیزهایی شنیده بودیم ... گفته میشود "فرد بهائی باید به کارهایی مشغول شود که به نفع جامعه باشد." با توجه به این مطلب، میتوان پیشبینی کرد که احتمال موفقیت بهائیسم در انگلستان کمتر از کریسشن ساینس است که از ثروتمندان بیکار چنین درخواستی ندارد.»
یکی دیگر از نشریاتی که که توجه خاصی به عبدالبهاء نشان داد مجلهی فورتنایتلی ریویو بود که در آن چهرههای ادبی آن دوران از جمله پاوند، توماس هاردی، راجر فرای، هیلایر بیلو، و فورد مادوکس فورد مطالبی منتشر میکردند. اولین مقالهای که در این مجله انتشار یافت به قلم ای. اس. دراور (استیونز) بود، فردی که پیشتر با عبدالبهاء در فلسطین ملاقات کرده بود. او رمانی نیز با عنوان کوه خدا منتشر کرد که دربارهی جامعهی بهائیِ عکا بود. از دیگر مقالاتی که در این مجله منتشر شد مقالهای بود با عنوان «طاهره، اولین فمینیست ایرانی» به قلم کنستانس مود.
در 22 سپتامبر 1911، ازرا پاوند در نامهای به دوروتی شکسپیر، همسر آیندهی خود، نوشت: «احتمالاً هفتهی آینده با بَهی [عبدالبهاء] ملاقات خواهم کرد تا ببینم آیا دانش من دربارهی ملکوت بیشتر است یا او. نتیجه هرچه باشد، شرط میبندم میتوانم دربارهی "جهان دیگر" اطلاعاتی به او بدهم.» یک هفته بعد، او به یکی از دوستان خود در پاریس، مارگارت کراونس، نوشت: «من دیروز با بهی ملاقات کردم، او پیرمردی دوستداشتنی است. او هفتهی بعد عازم پاریس است، شاید تو هم مایل باشی با او ملاقات کنی. به هر حال، من ترتیب این ملاقات را میدهم، تو هم اگر دوست داشتی میتوانی به دیدنش بروی.» در 6 اکتبر او دوباره در نامهای به مارگارت نوشت: «بهائی (عبدالبهاء، عباس افندی، یا به هر اسمی که او را میخوانی) در خانهی دریفوس-بارنی است ... هرکس که به این جنبش علاقه دارد میتواند [درخواستی] بنویسد و وقت بگیرد که او را در آنجا ملاقات کند. از [دیدار از نمایشگاه آثارِ] سِزان مهمتر است. و هیچ شباهتی به آنچه از دینی شرقی انتظار میرود ندارد. حداقل، من برای استنطاق رفته بودم، اما با این احساس بیرون آمدم که هر پرسشی گستاخی میبود. مهمترین نکته این است که آنها به جای حرف زدن، عمل کردهاند. جنبشی ایرانی که به دنبال وحدت ادیان است و روح زن و مرد را برابر میداند، و مسیح را در جایگاهی بالاتر از بودا قرار میدهد (که این البته از نظر تئوسوفیستها هولناک است) حتماً ارزش توجه دارد. حتی اگر تعداد زیادی افراد احمق نیز دور و برش جمع شوند.»
علاوه بر ملاقات مستقیم پاوند و عبدالبهاء، احتمالاً ارتباطهای دیگری نیز بین حلقهی پاوند و بهائیان پاریس و لندن وجود داشته است.
همانگونه که از این نامه بر میآید، پاوند تحت تأثیر عبدالبهاء قرار گرفته بود، تا حدی که چند دهه بعد در منظومهی شعری برجستهی خود، سرودها، نیز از او یاد میکند. در این اشعار، که به کاوش در نسبت جهان امروز و گذشتهی فرهنگی میپردازد، از منابع مختلفی مانند ادیسهی هومر، آثار کنفوسیوس، و آثار نویسندگان مذهبی مسیحیت در قرون وسطا و عصر رنسانس استفاده شده است. در سرود 46، پاوند داستانی را روایت میکند و آن را به عبدالبهاء نسبت میدهد:
عبدالبهاء گفت: «گفتم: "بیا دربارهی دین صحبت کنیم."
ساربان گفت: "باید شیر شترم را بدوشم."
چون شیر شترش را دوشید، گفتم: "بیا دربارهی دین صحبت کنیم."
و ساربان پاسخ داد: "الان وقت خوردن شیر است. تو نیز میخوری؟"
از سر ادب، قبول کردم.
آیا تا به حال شیر شتر خوردهای؟
من نمیتوانستم شیر شتر بخورم. هیچگاه نتوانسته بودم.
او تمام شیر را خورد، و من گفتم: "بیا دربارهی دین صحبت کنیم."
ساربان گفت: "شیرم را خوردهام، و حالا وقت رقصیدن است."
ما دربارهی دین صحبتی نکردیم.» این بود کلام عبدالبهاء ...
علاوه بر ملاقات مستقیم پاوند و عبدالبهاء، احتمالاً ارتباطهای دیگری نیز بین حلقهی پاوند و بهائیان پاریس و لندن وجود داشته است. پاوند در نامهی خود به مارگارت، به هیپولیت دریفوس و همسرش لورا بارنی اشاره میکند که هردو از اولین بهائیان غربی بودند. لورا بارنی خواهر ناتالی بارنی بود، نویسندهای که محفل روشنفکریِ مشهوری در پاریس داشت و برای 60 سال بسیاری از شخصیتهای برجستهی ادبی (از جمله پاوند، تی. اس. الیوت، جیمز جویس، مارسل پروست، ریلکه، و همینگوی) به این محفل رفتوآمد داشتند. ناتالی بهائی نشد، اما احتمالاً این حلقهی ادبی از طریق خانوادهی او، که در حلقههای هنری پاریس افراد شناختهشدهای محسوب میشدند، دربارهی آیین بهائی اطلاعاتی کسب کرده بودند.
برگردان: هامون نیشابوری
آنچه خواندید برگردان بخشهایی از این نوشته است:
Elham Afnan,‘Abdu’l-Bahá and Ezra Pound’s Circle,’ Journal of Bahá’í Studies, 6:2, June-September 1994.