تاریخ انتشار: 
1397/09/14

دوئل کردن چه درسی درباره‌ی توهین و اهانت به ما می‌آموزد؟

کلیفتون مارک

people.howstuffworks

کم‌وبیش، روزی نیست که یک فرد سرشناس به خاطر رفتار توهین‌آمیز مورد مؤاخذه قرار نگیرد، و روزی نیست که یک نفر این بحث را پیش نکشد که همه‌ی این احساس اهانت دیدن‌ها تهدیدی برای «آزادی بیان» محسوب می‌شود. فرهنگهایی که در آن مشاجرهها زمانی به دوئل ختم میشد چه چیزی در این باره به ما میآموزد؟


در سال 1717، ولتر به جرم چیزی که شاید بشود آن را «اهانت» به حساب آورد، دستگیر شد. ولتر منظومه‌ی «هجوآمیزی» منتشر کرده بود که در آغازِ آن دوک اورلئان، نایب‌السلطنه‌ی فرانسه، «یک مستبد وحشی، شهره به زهرآگینی و کفر و زنای با نزدیکان» خوانده می‌شد. این حمله‌ی گزنده به شخص نایب‌السلطنه چنان مورد استقبال قرار گرفت که مردم در خیابان‌های پاریس آن را به آواز می‌خواندند. در واکنش به این حمله، دوک دستور دستگیری ولتر و حبس او، بدون ایراد اتهام یا برگزاری محاکمه، را صادر کرد؛ و سراینده‌ی آن منظومه یازده ماه در زندان باستیل محبوس ماند.

چنین ماجراهایی در روشن کردن این نکته به ما کمک می‌کنند که چرا ولتر این همه در بحث‌ها و مناظره‌ها بر سر «گفتار توهین‌آمیز» و بیان‌های اهانت‌بار مورد استناد قرار می‌گیرد، بحث‌ها و مناظره‌هایی متکی به این استنباط که گروه‌هایی که در طول تاریخ به حاشیه رانده شده بودند، اکنون به شکل فزاینده مشتاقِ اهانت‌بار به حساب آوردنِ گفته‌ها و بیاناتی هستند که به گمان‌شان به محروم‌ماندگی و فرومرتبگیِ آن‌ها دلالت دارد. بسیاری بر این باورند که این گرایش به شدت به افراط کشیده شده است. در سال 2016، یافته‌های «پژوهشکده‌ی پیو» در آمریکا حاکی از آن بود که اکثر آمریکایی‌ها عقیده دارند «این روزها آدم‌های خیلی زیادی به سادگی بعضی الفاظ و تعابیر را توهین به خودشان محسوب می‌کنند.» یافته‌های یک شرکت نظرسنجی کانادایی هم به نتایج مشابهی اشاره داشت – در یک نظرخواهی، هشتاد درصد کانادایی‌ها با این گفته موافق بودند که «این روزها، به نظر می‌رسد نمی‌شود هیچ حرفی زد که هیچ کس احساس نکند آن حرف به معنی توهین به او است.» چنین دریافتی بی‌پایه‌واساس نیست. بحث‌های همگانی آکنده از جنگ‌وجدل‌ها بر سر «بیان توهین‌آمیز» شده است. کم‌وبیش، روزی نیست که یک فرد سرشناس به خاطر رفتار توهین‌آمیز مورد مؤاخذه قرار نگیرد، و روزی نیست که یک نفر این بحث را پیش نکشد که همه‌ی این احساس اهانت دیدن‌ها تهدیدی برای «آزادی بیان» محسوب می‌شود.

ولتر به نوعی برگ برنده در جناح مدافع «آزادی بیان» تبدیل شده، و برخورد او با دوک اورلئان کاملاً با چنین نقشی مطابقت دارد. از این منظر، ولتر با وجود بیانات بی‌پرده و گزنده‌اش، در نهایت در جناح مدافع خردورزی و آزادی قرار می‌گیرد. و کسانی که احساس اهانت دیدن می‌کنند شبیه دوک اورلئان‌اند: مستبدانه دیگران را وادار به سکوت می‌کنند تا حساسیت‌های خاص خودشان را حفظ و حراست کنند. درس اخلاقی ماجرا این است که: ما نباید تسلیم این وسوسه شویم که دیگران را سانسور کنیم، حتی اگر شنیدن گفته‌های آن‌ها برای ما ناخوشایند و یا دردناک باشد. در هر حال، آن گفته‌ها «فقط حرف»اند.

این استدلال مبتنی بر برداشت خاصی از معنای کلیِ توهین و اهانت است. آن‌چه چیزی را توهین‌آمیز و اهانت‌بار می‌کند این است که آن چیز نگاه ناخوشایندی عرضه می‌کند، نگاهی که آزردگی ایجاد می‌کند، به غرور آدم‌ها لطمه می‌زند، و به آن‌ها آزارِ احساسی و عاطفی می‌رساند. و وقتی آدم‌ها احساس اهانت دیدن می‌کنند، سعی می‌کنند تا صدای کسانی را که به آن‌ها اهانت کرده‌اند خاموش کنند. چنین برداشتی از توهین را می‌شود «توهین به عنوان آزار» در نظر گرفت.   

بحث نظریِ اصلی برای مقابله با این دیدگاه مطرح کردنِ این استدلال است که توهین به معنی «آزار احساسی و عاطفی» نیست بلکه به معنی «آسیب واقعی» است. حجم وسیعی از تحقیقاتِ بین‌رشته‌ای نشان می‌دهد که اگر گروه‌های محروم‌مانده یا آسیب‌پذیر به طور گسترده با الفاظ و عباراتی حاکی از محروم‌ماندگی و فرومرتبگی‌شان مواجه شوند، چنین وضعیتی اختلال عاطفی و خسارت روانی برای آن‌ها به بار می‌آورد. حرف‌ها زخم می‌زنند، و جسمانی نبودنِ این زخم‌ها چیزی از واقعی بودنِ آن‌ها کم نمی‌کند. این دیدگاه را به وفور به عنوان استدلالی در دفاع از ممنوع کردن «نفرت‌پراکنی» به کار برده‌اند. این دیدگاه را می‌شود «توهین به عنوان آسیب» نامید.

در فرانسه‌ی قرن هجدهم، چیزی را توهین تلقی کردن معنی کاملاً مشخصی داشت: به چالش کشیدن و فراخواندن دیگری به دوئل.

امکان سومی هم وجود دارد که اغلب از آن بحث نمی‌شود اما، آن‌طور که من استدلال می‌کنم، گنجایش بیشتری برای پوشش دادن بسیاری از جنگ‌وجدل‌های کنونی بر سر توهین و اهانت دارد. نه ولتر و نه دوک اورلئان هیچ‌یک موضوع نزاع خود را «توهین»، به معنی مرسوم این کلمه، نمی‌دیدند. در فرانسه‌ی قرن هجدهم، چیزی را توهین تلقی کردن معنی کاملاً مشخصی داشت: به چالش کشیدن و فراخواندن دیگری به دوئل. در فرهنگ‌هایی که دوئل کردن در آن‌ها رواج داشته، چنین چالشی چیزی فراتر از رعایت یک قراردادِ محترمانه برای ابراز اهانت دیدن نبود. توهین به معنی بی‌حرمتی و بی‌احترامی بود، نه به معنی آزار دادن احساسی و عاطفیِ دیگری. توهین تلقی کردن چیزی به معنی این بود که در پاسخ به یک بی‌حرمتی، درخواست ابراز و اعاده‌ی احترام کنیم. من این گزینه‌ی سوم را «توهین به عنوان بی‌حرمتی» می‌نامم.  

ولتر بی‌حرمتی‌ها را جدی می‌‌گرفت. این را از آن‌جا می‌دانیم که او، نُه سال بعد از درگیری‌اش با دوک اورلئان، لویی دو روآن، موسوم به «شوالیه‌ی روآن»، را به دوئل فراخواند. به همین دلیل، دوباره دستگیر شد و به زندان باستیل افتاد. مرافعه‌ی ولتر با روآن (از اشرافِ نه چندان برجسته) با درگیری لفظی تندوتیزی آغاز شده بود. بنا به گزارش‌ها، ولتر در این درگیری دست بالا را داشت، و روآن را برآشفته و آزرده کرده بود. چند روز بعد، روآن ولتر را از یک مهمانی شام بیرون کشیده بود و گفته بود که عده‌ای از مستخدمان‌اش او را زیر ضربات چوب و چماق بگیرند، و خودش هم در همان حال در کالسکه نشسته بود و نویسنده را استهزا می‌کرد. ولتر به شدت به خشم آمد، و به قصد آموزش دیدن نزد یک استاد شمشیربازی رفت. وقتی متقاعد شد که بخت زنده بیرون آمدن از این مبارزه را به دست آورده، رسماً و علناً روآن را به دوئل فراخواند. روآن و خانواده‌اش این چالش را گستاخی و دون شأن خود شمردند، و اسباب دستگیری نویسنده را فراهم آوردند. و ولتر، به جای این که تا مدت نامعلومی در زندان بماند، انتخاب کرد که به مدت سه سال در انگلستان به حال تبعید به سر ببرد.

شرف و «آبرو» مفهوم مهمی برای درک این‌گونه منازعه‌ها است. شرف و آبرو نوعی جایگاه و منزلت محسوب می‌شد، و به دارندگانِ آن حق می‌داد که انتظار برخورد محترمانه از جانب دیگران داشته باشند. این یک جایگاه و منزلت اجتماعیِ فراگیر بود که، برخلاف جایگاه و منزلت حقوقی و قانونی مدرن، در زمینه‌های مختلف به کار می‌آمد و تمام جنبه‌های حیات اجتماعی را فرا می‌گرفت. شرف و آبرو اغلب موضوعی به حساب می‌آید که شامل حال نخبگان و سرآمدان می‌شود. و در واقع، در دوران ولتر هم فقط مردان متعلق به سطح بالای هرم اجتماعی «شریف و آبرودار» محسوب می‌شدند، و فقط آن‌ها از این حق برخوردار شده بودند که دوئل کنند. شرف و آبرو اشراف و نجبا را از مردم عادی جدا و متمایز می‌کرد. با این حال، در درون این جمع نخبگان و سرآمدان، شرف و آبرو به شکل برابر توزیع شده بود. این گفته به معنی آن نیست که مردان شریف و آبرودار از هر جهت برابر بودند: به لحاظ ثروت و قدرت، تفاوت‌های عظیمی بین آن‌ها وجود داشت. اما نکته‌ی اصلی در مورد شرف و آبروی شخصیِ آن عده این بود که به تمام اشراف و نجبا اجازه می‌داد که، در عین حال که نابرابری گسترده‌ای از بسیاری جهات بین آن‌ها برقرار بوده، از این جنبه خودشان را همتا و برابر ببینند. قاعده‌ی «احترام متقابل و برابر بین مردان شریف و آبرودار» در تک تک مراحل جدال و دوئل برقرار بود.

بنا به قراردادهای مربوط به مسئله‌ی «شرف و آبرو»، اعتراض نکردن به یک بی‌حرمتی به معنی قبول کردن و صحه گذاشتن بر آن بود. مردی که با بی‌حرمتی‌ها کنار می‌آمد و در پی واکنش نشان دادن و تلافی کردن نبود، آدمی شمرده می‌شد که به خود احترام نمی‌گذارد و بنابراین شایسته‌ی احترام دیدن از جانب دیگران هم نیست. در مقابل، احساس اهانت دیدن به معنی کوتاه نیامدن در برابر بی‌حرمتی بود، به معنی تأکید بر برخورداری از احترامی که هر مرد شریف و آبروداری آن را داشت. یک جور گفتن این نکته بود که «تو نمی‌توانی با من این‌طور رفتار کنی! آماده باش که پاسخگو باشی!» وقتی مرد شریف و آبروداری به این شیوه ابراز اهانت دیدن می‌کرد، درخواست او برای دیدن واکنش مناسبی از طرف مقابل متکی به فشار اجتماعی از جانب جمعیت گسترده‌تری بود که اعضای آن را مردان شریف و آبرودار تشکیل می‌دادند. به چالش کشیدن و واکنش نشان دادن از طرف افراد برابر امری الزامی به حساب می‌آمد: یک مرد شریف و آبرودار باید به چنان چالشی به شکل مناسب واکنش نشان می‌داد، وگرنه در معرض بی‌‌شرافتی و بی‌آبرویی قرار می‌گرفت.

Wikimedia Commons


این گفته به معنی آن نیست که هر ستیزه‌جویی و چالشی به درگیری و مبارزه منتهی می‌شد. راه حل کلیدی برای خاتمه دادن به یک مرافعه این بود که فردی که بی‌حرمتی کرده، به شیوه‌ای، دوباره به جایگاه و منزلت فردی که مورد بی‌حرمتی قرار گرفته، به عنوان یک فرد برابر و شریف و آبرودار، اذعان کند و بر آن صحه بگذارد. بنابراین، اکثر مرافعه‌ها با عذرخواهی یا با ادای توضیحات دیگری حل و فصل می‌شد. درگیری و مبارزه فقط در صورتی ضرورت می‌یافت که عذرخواهی انجام نشده یا مورد پذیرش قرار نگرفته بود. دوئل فقط می‌توانست بین دو فرد شریف و آبرودارِ برابر با هم در بگیرد (یک مرد شریف آبرودار هرگز با مردی که در این رسته نیست دوئل نخواهد کرد) – دوئل کردن به خودی خود جایگاه و منزلتِ برابرِ هردو سوی مبارزه را نشان می‌داد.

پس، درگیری و مرافعه بر سر شرف و آبرو راهی برای اثبات یا اعاده‌ی جایگاه و منزلت برابری بود که با بی‌حرمتی مخدوش شده بود. البته، کل این روند متکی به این پیش‌فرض بود که دو طرف منازعه در وهله‌ی نخست با هم برابر بوده‌اند. در جدال بین نابرابرها، همه‌چیز به کلی شکل دیگری به خود می‌گرفت. بی‌حرمتی‌ها قادر به شکستن سدهای طبقاتی نبودند. بنا به قواعد حاکم بر موضوع شرف و آبرو، گستاخی از جانب فرومرتبه‌ها را باید مثل بدرفتاری بچه‌ها در نظر گرفت: می‌شود آن را به دیده‌ی اغماض نگریست، آن را ندیده گرفت، یا آن را مورد مجازات قرار داد، اما هرگز نباید از بابت آن احساس اهانت دیدن کرد. به همین نحو، ستیزه‌جویی و چالشِ یک فرد فرومرتبه را باید ندیده گرفت. چنین چیزی یک چالش واقعی نبود، چون برابری اجتماعی در دو طرف آن فراخوان وجود نداشت. افراد فرومرتبه‌تر از این موقعیت و منزلت برخوردار نبودند که بر اثر برخوردهای افراد فرامرتبه‌تر احساس اهانت دیدن کنند، و بنابراین توهین و اهانت‌های فرومرتبه‌ها در این مقوله جای نمی‌گرفت، و نمی‌توانست به شهرت و اعتبار یک مرد شریف و آبرودار لطمه بزند. اگر برابری جایگاه‌ها وجود نداشت، قاعده‌ی احترام متقابل هم نمی‌توانست برقرار باشد، و هیچ توهین و اهانتی، به معنای مرسوم کلمه، در این بین ممکن نبود.   

با در نظر داشتن این نکته، می‌توان دریافت که چگونه ولتر برای همتا شمردن خود با روآن تلاش کرد و شکست خورد. روآن، به جای این که تمسخر اولیه‌ی نویسنده را با یک ستیزه‌جویی و چالشِ آبرومندانه پاسخ دهد، او را مثل کودک چموشی مجازات کرد و جایگاه فرومرتبه‌ی او را نشان‌اش داد. روآن حتی ضرب و شتم ولتر را به عمال خودش سپرد – دست خودش را به این کار آلوده نکرد و شأن خودش را پایین نیاورد. وقتی که ولتر این نجیب‌زاده را به چالش کشید و به دوئل فراخواند، عملاً به دنبال آن بود که روآن به او به عنوان یک مرد شریف و آبرودار واکنش نشان دهد، و ضمناً مدعی برخورداری از جایگاه و منزلت برابر با آن نجیب‌زاده شده بود. روآن بی‌حرمتی مضاعفی نشان داد و، به جای این که پاسخ مثبتی به فراخوان او بدهد، اسباب دستگیری او را فراهم کرد. در هر مرحله، روآن ولتر را سر جای خودش نشاند، و شواهدی در دست نیست که نشان بدهد شهرت و اعتبارش کمترین لطمه‌ای از این بابت خورده باشد. ولتر حتی به نظر آن عده از دوستان خودش که از اشراف و نجبا بودند، با تلاش کردن برای جدال با روآن از جایگاه خودش پا فراتر گذاشته، پا را از گلیم خودش درازتر کرده بود. در چارچوب نظم اجتماعی در دوران پیش از انقلاب فرانسه، ولتر از روآن فرومرتبه‌تر بود. به همین دلیل، دوئل کردن اغلب به عنوان نوعی کهن‌گرایی و بازگشت به آداب و رسوم نیاکان در نظر گرفته می‌شود که سراسر به جایگاه نخبگان و سرآمدان نظر دارد. از این منظر، که بسیاری در همان زمان به آن معتقد بودند، برچیدن بساط دوئل از اقدامات اساسی و الزامی برای پایان دادن به امتیازات طبقه‌ی اشراف و نجبا به شمار می‌رفت.

با این حال، تاریخ مسیر دیگری در پیش گرفت. در عین حال که طبقه‌ی اشراف و نجبای فرانسه شأن و منزلت‌اش را از دست داد و جامعه‌ی فرانسه بیشتر به سمت برابری جایگاه‌ها در نظام اجتماعی پیش رفت، دوئل کردن رواج بیشتری یافت و فراگیرتر شد. افراد متعلق به طبقه‌ی بورژوا به پر کردن ساختارهای اجتماعی‌ای (مثل ستادهای افسران ارتش، دانشگاه‌ها، و سالن‌های ادبی) روی آوردند که پیش از این منحصراً در اختیار طبقه‌ی اشراف و نجبا بود. و در همین حال، بورژواها هم به دفاع کردن از شرف و آبروی خود به وسیله‌ی تیغ و تپانچه روی آوردند. تا پایان سده‌ی نوزدهم، موضوع شرف و آبرو و کار دوئل شامل حال مردان متعلق به تمام طبقات اجتماعی شده بود. اگر ولتر صد سال بعد روآن را به چالش کشیده بود و به دوئل فراخوانده بود، احتمالاً موفق می‌شد: روآن ناگزیر بود که او را به عنوان فردی برابر و همتای خود به رسمیت بشناسد. این الگو منحصر به فرانسه نبود. در سرتاسر اروپا، مردانِ به تازگی «برابر»شده به آداب‌دانی اکید در باب شرف و آبرو شهره شده بودند.

توهین می‌تواند دربردارنده‌ی هر آن چیزی باشد که تعبیرش نسبت دادن جایگاه فرومرتبه‌تر به مخاطب آن توهین است.

هم‌چنان که رابرت نای، مورخ آمریکایی، در کتاب (1998) خود نشان داده، آن‌هایی که فرهنگ دوئل را تا اوایل سده‌ی بیستم در فرانسه زنده نگه داشته بودند آدم‌های ارتجاعی و در حسرت بازگشت به دوران پیش از انقلاب فرانسه نبودند، بلکه دشمنان قسم‌خورده‌ی سلسله‌مراتب اجتماعی، یعنی لیبرال‌ها، سوسیالیست‌ها، و آنارشیست‌ها، بودند. اما چرا بورژواهای مترقی از این آیین پرخشونت آریستوکراسی استقبال کردند؟ چون تحقق برابری اجتماعی به معنی آن بود که سرآمدان اجتماعیِ آن دوران دیگر نباید با افراد عادی به عنوان افرادی فاقد شرف و آبرو و فرومرتبه‌تر از خود برخورد کنند. حق دوئل کردن منعکس‌کننده‌ی این حق بود که فرد را در صورت احساس اهانت کردن جدی بگیرند و به او توجه جدی کنند.

اما درک این که در فرهنگ‌هایی که دوئل کردن در آن‌ها رواج داشته با توهین و اهانت چگونه برخورد می‌شده آیا می‌تواند کمکی به روشن شدن این نکته کند که امروزه با توهین و اهانت چگونه برخورد می‌کنیم؟ مطمئناً، تفاوت‌های فاحشی بین این دو وجود دارد. دوئل کردن به خاطر شرف و آبرو کاری پرخشونت و مختص نخبگان و سرآمدان بود که امروزه با بیزاری از آن یاد می‌شود. امروزه، آدم‌ها هرقدر هم که احساس اهانت دیدن کنند، معمولاً این احساس را به شیوه‌های دیگری ابراز می‌کنند: رویارویی شخصی (به این معنی که به فرد مقابل می‌گویند که آن‌چه گفته به نظر آن‌ها توهین‌آمیز و اهانت‌بار محسوب می‌شود)، شکایت از طریق مراجع قانونی، یا محکوم کردن فرد توهین‌کننده به شکل علنی و رسانه‌ای (مثلاً هنگامی که کسی در شبکه‌های اجتماعی مورد توهین و تمسخر قرار می‌گیرد).     

به علاوه، امروزه به دلایل دیگری چیزی را توهین و اهانت به حساب می‌آوریم. امروزه دیگر دروغگو خطاب کردن یا بزدل خواندن یک نفر یک بی‌حرمتیِ به‌غایت جدی به شمار نمی‌رود. وقتی آدم‌ها از «عبارات توهین‌آمیز» حرف می‌زنند، معمولاً منظورشان مواردی است که با هدف تحقیر یا طرد افراد بر اساس خصوصیات هویتی‌شان (چیزهایی چون نژاد، جنسیت، و گرایش جنسی) مطرح می‌شود. اما، در حالی که جنسیت‌زدگی، نژادپرستی، و امثال آن‌ها اغلب بیش از اهانت‌ها به شرف و آبروی شخصی از مصادیق «توهین» قلمداد می‌شوند، این هردو شکل توهین یک اساس مشترک دارند: توهین می‌تواند دربردارنده‌ی هر آن چیزی باشد که تعبیرش نسبت دادن جایگاه فرومرتبه‌تر به مخاطب آن توهین است. تفاوت‌های بسیار عمیقی بین توهین در زمانه‌ی ما و اهانت در زمانه‌ی ولتر وجود دارد. با این همه، این دیدگاه بنیادین که «توهین» موضوعی مربوط به حرمت و بی‌حرمتی است به شکل بهتری می‌تواند بسیاری از اختلاف نظرهای امروزی در این باره را توضیح دهد.

این طرز فکرِ کاملاً متداولی است که تحقق «برابری» به شکل رسمی، اگر تعارضات و اختلاف نظرها بر سر «توهین و اهانت» را برطرف نکند، حتماً تا حد زیادی از شدت آن‌ها خواهد کاست. اما تاریخچه‌ی دوئل نشان می‌دهد که چنین طرز فکری رابطه‌ی اساسی بین برابریِ اجتماعی و احساس اهانت دیدن را به درستی درک نکرده است. ایجاد برابری جایگاه‌ها در وهله‌ی نخست به معنی حل کردن مسئله‌ی توهین و اهانت نیست، این برابری به معنی امکان وقوع توهین و اهانت است.

مردان بورژوا تنها زمانی موفق شدند که اشراف و نجبا را به چالش بکشند که جایگاه و منزلت برابرشان پیش‌تر به رسمیت شناخته شده بود و، خواه از طریق تحقق برابری حقوقی و قانونی و خواه از راه پذیرفته شدن در بعضی نهادها (نیروهای نظامی، دانشگاه‌ها)، به مرتبه‌ای برابر با اشراف و نجبا دست یافته بودند. به رسمیت شناختن شدنِ «برابری» آن چیزی است که به آن‌ها امکان می‌داد تا، به وسیله‌ی دوئل، از جایگاه و منزلت برابرشان در عرصه‌ی وسیع‌تر اجتماع دفاع کنند. تا زمانی که تفکیک سلسله‌مراتبی بین بورژوازی و آریستوکراسی مخدوش نشده بود، مردان بورژوا اصلاً به فکر این هم نمی‌افتادند که برخوردهای افراد فرامرتبه‌تر را به حساب توهین و اهانت به خود بگذارند – و اگر هم چنین می‌کردند، افراد فرامرتبه‌تر اعتنایی به آن‌ها نمی‌کردند. با تحقق «برابری» رسمی، قاعده‌ای برقرار شد که افراد به اتکای آن می‌توانستند خواهان احترام دیدن و حفظ حرمت‌شان شوند.     

تشدید کنونیِ احساس اهانت دیدن از سوی افراد متعلق به گروه‌های حاشیه‌نشین به نگرانی‌ها و ناخشنودی‌های بسیاری دامن زده است. تقریباً هرکسی در این بیم و هراس به سر می‌برد که ممکن است از این جهت مورد بازخواست قرار گیرد، و این وضعیت به شکل گرفتنِ این ذهنیت منجر شده که این همه دغدغه داشتن در مورد توهین و اهانت نشان‌دهنده‌ی نوعی واپس‌گرایی و سیر قهقرایی به سوی جامعه‌ای سانسورزده و خفقان‌بار است. البته، در نظر گرفتن «توهین به عنوان بی‌حرمتی» به معنی انکار این نکته نیست که چنین رویکردی می‌تواند روابط اجتماعی را به تنش‌های بیشتر دچار کند؛ با این حال، این دیدگاه چشم‌انداز تازه‌ای به روی این وضعیت می‌گشاید. تاریخچه‌ی دوئل نشان می‌دهد که نفس جدی گرفته شدن توهین‌ها و اهانت‌ها نشانه‌ی پیشرفت و ترقی است.

در نظر گرفتن «توهین به عنوان بی‌حرمتی» مبین آن است که کسانی را که امروزه احساس اهانت دیدن می‌کنند نباید افرادی بسیار زودرنج و بیش از اندازه شکننده شمرد. آن‌ها افراد حساسی هستند، اما فقط به این دلیل که بر برخوردار بودن از حرمت و احترام خود اصرار می‌کنند، حرمت و احترامی که بنا به قواعد جاری ما در باب برابریِ جایگاه و منزلت انسان‌ها به آن‌ها اعطا شده است. ولتری که به خاطر ابراز انتقادات گزنده تحت تعقیب و مجازات قرار گرفته اغلب به عنوان مرجعی در دفاع از آزادی بیان، در مقابل بحث توهین و اهانت، مطرح می‌شود. با این حال، ولتری که روآن را به دوئل فراخوانده هم می‌تواند در سوی دیگر این مرافعه مورد استناد قرار گیرد، همان ولتری که زندگی‌اش را به مخاطره انداخت و رنج مجازات را به جان خرید، چون جرئت کرده بود که تحقیری را به چالش بکشد که نجیب‌زادگان و ازمابهتران بر آدم‌های عادی و معمولی روا می‌داشتند. اگر توهین و اهانت موضوعی مربوط به بی‌حرمتی و بی‌احترامی باشد، آن‌گاه افرادی که امروزه احساس اهانت دیدن می‌کنند چه بسا شبیه همان دوئل‌کننده‌های بورژوای قدیمی باشند که، بعد از مدت‌ها پا گذاشتن روی غرورشان، برای حفظ و حراست از آن به پا خاستند.

 

برگردان: پیام یزدانجو


کلیفتون مارک ساکن تورنتو در استان انتاریو در کاناداست. نوشته‌های او متمرکز بر موضوعاتی چون نظریه‌ی سیاسی، روانشناسی و دیگر مباحث مرتبط به سبک زندگی است. آنچه خواندید برگردان گزیده‌ای از این نوشته‌ی اوست:

Clifton Mark, ‘What is offensive?’, aeon, 17 October 2018.