چرا اکثر راستگرایان افراطی مرد هستند؟
theguardian
چه میشود اگر مهمترین دلیل پیوستن افراد به گروههای راستگرای افراطی، هویت مردانه باشد و نه ایدئولوژیِ نژادپرستانه؟ این همان ادعای اصلیِ مایکل کیمِل، جامعهشناس آمریکایی، در کتاب جدیدش است. عنوان این کتاب چنین است: شفایافتن از نفرت: مردان جوان چطور به افراطگراییِ خشونتآمیز روی میآورند و از آن دست برمیدارند. او در این کتاب علل پیوستن (و گسستن) مردان جوان از گروههای راستگرای افراطی در آلمان، سوئد و آمریکا را بررسی کرده است.
هرچند نظریهی اصلیِ کیمل اندکی اغراقآمیز است اما شیوهی نگارش او بسیار جذاب و مبتنی بر تحقیقات گسترده است. کیمل سالها به پژوهش دربارهی مردان و مردانگی مشغول بوده و این کتاب پر از نقلقول از مصاحبههای فراوانِ او با بهاصطلاح «اعضای سابق» گروههای راستگرای افراطی است.
تقریباً همه میدانند که اعضای گروهها و اجتماعات راستگرای افراطی را عمدتاً مردان تشکیل میدهند، از تظاهرات مرگبارِ پارسال «راست را متحد کنید» گرفته تا تظاهرات رقتبارِ آخر هفتهی گذشتهی «راست را متحد کنید 2». اما کیمل یکی از معدود پژوهشگرانی است که بر این موضوع تمرکز کرده است.
او با استناد به مصاحبههای خود با اعضای سابق گروههای راستگرای افراطی میگوید که این گروهها به سه شیوهی متفاوت، اما بههممرتبط، از مردانگی استفاده میکنند. آنها از مردانگی برای توصیف یا توضیح وضعیت شخصیِ خود استفاده میکنند-برای مثال، میگویند شما مجرد یا بیکار هستید چون «دیگران» دوست دختر یا شغلتان را ربودهاند.
علاوه بر این، از مردانگی استفاده میکنند تا «دیگری» را نوعی مشکل جلوه دهند-میگویند دیگران واقعاً مرد نیستند چون بیشازحد زنصفت یا حیوانصفتاند. و، سرانجام، از مردانگی برای عضوگیری استفاده میکنند-میگویند از طریق مبارزه با «دیگران» میتوانید مردانگیِ خود را بازیابید و در نتیجه دوست دختر و شغلتان را دوباره به دست آورید.
هرچند یافتههای کیمل مبتنی بر مصاحبه با اعضای زیرمجموعهی خاصی از گروههای راستگرای افراطی است-عمدتاً گروههای کوچک نئونازی که بیشتر به باندهای تبهکار خیابانی شباهت دارند تا احزاب سیاسی-اما پژوهشگران به اهمیت مردانگی در دیگر گروههای راستگرای افراطی هم پیبردهاند. کَتلین بِلو، مورخ آمریکایی، در کتاب جنگ را به خانه بیاور: جنبش قدرت سفیدپوستان و آمریکای شبهنظامی میگوید که منشاء این جنبش، و بهویژه شکل شبهنظامیاش، را باید در شوک روحی و ضربهی عاطفیِ ناشی از جنگ ویتنام جست.
بلو اهمیت کهنهسربازان جنگ ویتنام در جنبش قدرت سفیدپوستان را نشان میدهد-از همه مهمتر لوئیس آر بیم جونیور است که مفهوم «مقاومت بدون رهبر» را در میان راستگرایان افراطی ترویج کرد و الهامبخش تروریستهایی مثل رابرت جِی متیوز و تیموتی مَکوِی شد. او همچنین نشان میدهد که چطور یأس و ناامیدیِ حاکم بر آمریکا سبب پافشاری بر «تجدیدمردانگی» شد که یکی از جلوههای آن شبهنظامیشدن خردهفرهنگهای راستگرای افراطی بود. به عبارت دیگر، ورزشکاران پایان هفته[1] به گروههای شبهنظامی پیوستند تا مردانگیِ خود را بازیابند و از آمریکا (بهویژه زنان و کودکان) در برابر بهاصطلاح تهدیدهای گوناگون محافظت کنند. این تهدیدها طیف گستردهای را در بر میگیرد، از «وحشیها»ی غیرسفیدپوست گرفته تا «بالگردهای سیاه» سازمان ملل که به عقیدهی توطئهباوران سرگرم دسیسهچینی برای اشغال آمریکا هستند.
بهرغم این واقعیت که مردان و زنان عمدتاً به یک اندازه از نگرشهای دستراستیِ افراطی حمایت میکنند، تقریباً 60 درصد از رأیدهندگان به این احزاب را مردان و 40 درصد از آنها را زنان تشکیل میدهند.
تعمیم یافتههای حاصل از مطالعهی گروههای کوچکتر و فعالتر و افراطیتر به عامهی رأیدهندگان مشکلآفرین است. با این همه معلوم است که جنسیت، و بهویژه مردانگی، در پروپاگاندا و جذابیت احزاب و سیاستمداران راستگرای افراطی نقش دارد. کتاب قبلی مایکل کیمل، مردان سفیدپوست خشمگین (2013)، هم به اهمیت مردانگی در خردهفرهنگ دستراستیِ فراگیرتر آمریکا، یعنی «پایگاه ترامپ پیش از ظهور ترامپ»، اشاره کرده بود.
در میان رأیدهندگان به اکثر احزاب راستگرای تندرو شکاف جنسیتیِ آشکاری وجود دارد. بهرغم این واقعیت که مردان و زنان عمدتاً به یک اندازه از نگرشهای دستراستیِ افراطی حمایت میکنند، تقریباً 60 درصد از رأیدهندگان به این احزاب را مردان و 40 درصد از آنها را زنان تشکیل میدهند. در واقع، تحقیق اخیر جورج هاولی، استاد دانشگاه آلاباما، دربارهی «ترکیب جمعیتیِ راستگرایان افراطیِ آمریکا» نشان داده که احساس «هویت سفیدپوستی» و «همبستگی سفیدپوستی» در میان زنان سفیدپوست آمریکایی شدیدتر از مردان سفیدپوست آمریکایی است.
اما بسیاری از احزاب راستگرای افراطی، درست مثل گروههای راستگرای افراطی، گفتمان بهشدت جنسیتزدهای را به کار میبرند و از مردانگیِ سست و شکنندهای حرف میزنند که توسط فمینیستهای اختهکن، لیبرالهای زنصفت و «دیگران» یا بیگانگانِ فوقالعاده مردانه به خطر افتاده است. در این گفتمان، زنان عمدتاً در نقش قربانی، بهویژه قربانیِ بیگانگان، ظاهر میشوند-یکی از مضامین همیشگیِ رایج در این گفتمان، تجاوز مردان غیرسفیدپوست به زنان سفیدپوست است. بنابراین، مردان موظفاند تا از «کشور» یا «نژاد» خود محافظت کنند.
بر اساس این گفتمان، دفاع از کشور و محافظت از زنان و کودکان ضعیفِ آن سبب خواهد شد که مردان کشور نه تنها در برابر «دیگر» مردان (مثلاً مردان سیاهپوست، مهاجران و مسلمانان) بلکه در مقابل زنان کشور هم مردانگیِ خود را بازیابند. در این صورت، نقشهای جنسیتیِ «طبیعی» احیاء خواهد شد، همان نقشهایی که بر اثر دههها «مارکسیسم فرهنگی» در معرض نابودی قرار گرفته است-به همین دلیل است که، دولت ویکتور اوربان میکوشد تا دپارتمانهای مطالعات جنسیت را در دانشگاههای مجارستان تعطیل کند.
بدیهی است که این دیدگاه خطرناک دربارهی مردانگی از رواج دوبارهی نقشهای محافظهکارانهی جنسیتی نیرو میگیرد، امری که به نوبهی خود به پیدایش پدیدههای اینترنتیای مثل «مردان ناخواستهمجرد»[2] و جوردن پترسون، استاد کانادایی روانشناسی، انجامیده است. هویت مردانهی تهدیدشده، خواه پیوند مستقیمی با راستگرایی افراطی داشته باشد یا نه، پتانسیل خشونتآمیزی دارد که به اندازهی هویت سفیدپوستیِ تهدیدشده یا شاید حتی بیشتر از آن مهم است. فقط کافی است به این نکته توجه کنید که چند نفر از تروریستها (خواه راستگرای افراطی یا غیر از آن) نه تنها مرد هستند بلکه سابقهی ارتکاب خشونت خانگی دارند.
اکنون وقت آن فرا رسیده که در بحثهای مربوط به راستگراییِ افراطی و سیاست راستگرایانه مردانگی را جدی بگیریم. نظرسنجیهای اخیر حاکی از «بزرگترین شکاف جنسیتیِ ثبتشده» ]در آمریکا[ است زیرا هواداری از دونالد ترامپ در میان زنان سفیدپوست (تحصیلکردهتر) در حال کاهش است. اما واقعیت این است که تعداد نامتناسبی از مردان سفیدپوست (آن هم نه فقط اعضای طبقهی کارگر یا کمسوادترها) از رئیس جمهوری حمایت میکنند که به لمس «آلت تناسلیِ» زنان افتخار میکند. شاید بسیاری از مردان نه بهرغم حملات ترامپ به زنان نامدار بلکه دقیقاً به همین علت از ترامپ حمایت میکنند.
برگردان: عرفان ثابتی
کاس موده استاد دانشگاه جورجیا در آمریکا و نویسندهی کتابهای راست افراطی در آمریکا (2018) و مقدمهای بسیار کوتاه بر پوپولیسم (2017) است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلی زیر است:
Cas Mudde, ‘Why is the far right dominated by men?’, The Guardian, 17 August 2018.
[1] Weekend warriors
اشاره به کسانی است که به کارهای عادی مشغولاند و در تعطیلات آخر هفته به ورزشهای خطرناک میپردازند. [م.]
[2] Incel
«مردان ناخواستهمجرد» عضو نوعی خردهفرهنگ اینترنتی هستند. آنها میگویند به رغم میل خود، نتوانستهاند معشوق یا شریک جنسی بیایند. این افراد عمدتاً سفیدپوست و تقریباً همگی دگرجنسگرا هستند و تجرد خود را معلول فعالیت جنسیِ مردانی از دیگر نژادها میدانند که شرکای جنسیِ بالقوهی آنها را از چنگشان ربودهاند! به همین دلیل، به ترویج خشونت علیه مردان دیگر نژادها میپردازند و تا کنون حداقل 45 نفر را در آمریکای شمالی به قتل رساندهاند. [م.]