مایاها سنگ و درخت را هم «شخص» تلقی میکردند
Ancient Origins
مایاهای دورهی باستان که بین سال 250 تا 900 بعد از میلاد مسیح زندگی میکردند، «اشخاص» را به شکل متفاوتی طبقهبندی میکردند؛ به این معنی که علاوه بر «انسان»، موجوداتی غیر از انسان را نیز جزو «اشخاص» میشمردند. پژوهشگران فرهنگ مایا، مدتهاست که از مفهوم فراگیر «شخصانگاری» آگاه بوده و پذیرفتهاند که واژهی «شخص»، موجودات گوناگون را شامل میشده است: بعضی از آنها شبیه به اشخاص بودند ــ برای مثال، صورتکی گلین ــ اما بعضی ــ مثل تختهسنگ ــ چنین نبودند.
مقولهی اجتماعیِ «اشخاص» در بافتارهای فرهنگی گوناگون وجود دارد اما این که چه کسی یا چه چیزی «شخص» به شمار میرود از فرهنگی به فرهنگ دیگر فرق دارد. اما تنها کافی نیست که احتمال یا وجود شخصیت غیرانسانی را بپذیریم. میخواهم بفهمم که شخصانگاری در این بافتارها چگونه بوده است؟ چطور میتوان چنین طیفی از موجودات را نوعی شخص پنداشت؟چگونه میشد جزئی از دنیایی بود که انواع گوناگونی از اشخاص، از جمله غیرانسانها، در آن وجود داشتند؟ آیا مایاها چپ و راست همهی موجودات را انسان تلقی میکردند؟
تحقیق دربارهی این موضوع دشوار است. ما از نعمت مصاحبه یا ملاقات با مایاها بیبهرهایم اما خوشبختانه، این اقوام باستانی، صاحب خط پیچیدهی هیروگلیف (hieroglyphic) و رسوم هنری بودهاند و این به فهم ما از جهانبینیِ آنها کمک میکند؛ بهویژه اگر آنها را با اسناد دوران استعماری دربارهی عقاید و آداب و رسوم مایاها و نیز با رفتارهای سنتیِ مایاهای مدرن به طور انتقادی مقایسه کنیم. تمام این منابع نشان میدهد که مایاهای باستان، دنیا را آکنده از موجودات گوناگون میدانستند؛ موجوداتی که به وفور در داستانها، صور خیال، وظایف اجتماعی و شعائر و مناسک آنان تجسّم و تبلور یافته است.
من، برای کشف تفاوت میان «انسانها» و «اشخاص»، مجموعهی مخصوصی از تصاویر رنگینی را که مایاها روی ظروف سفالی ترسیم کردهاند، بررسی کردم. در بعضی از این تصاویر، صورتهایی (یا ترکیباتی از چشمها و بینیها و دهانها) را یافتم که روی اشیایی بیجان نقش بسته بود؛ وضعیتی که البته ممکن است انسان را به اشتباه بیندازد؛ زیرا این یافته، همهی اشخاص غیرانسان موردنظر مایاها را دربرنمیگیرد. با وجود این، مطالعهی این تصویرها، به من کمک کرد تا بفهمم که شخصانگاری اشیاء چه «نقشی» در زندگی مایاهای باستان داشته است.
به نظر مایاها، ایدههای مربوط به شخصیت تا چه حد وابسته به انسانها است؟ آیا اشخاص غیرانسانی برای بقا محتاج وجود آدمها بودهاند؟ به عبارت دیگر، آیا ما به همان اندازه که دوست داریم مهم شمرده شویم، مهم هستیم؟ برای مثال، تلفن همراهم را در نظر بگیرید، شیئی که هر شب محتاج شارژ شدن است، در یک لایهی محافظ قرار دارد و با سایر تلفنهای همراه ارتباط برقرار میکند. آیا این تلفن همراه چون متعلق به من است و آن قابلیت را از من، به عنوان صاحب یا مصدر خود دریافت میکند، میتوان آن را شخصنما در نظر گرفت؟ از نظر مایاها (که به جای تلفن همراه، از اشیاء فراوان دیگری برای ارتباطات استفاده میکردهاند) پاسخ منفی است. اشخاص شیءگونه به انسانها وابسته نبودهاند و شخصپنداریشان نتیجهی ارتباط با آدمها نبوده است. این نکتهی مهمی است: وقتی به تمامی انواع و اشخاص گوناگون در جهان (چه انسانی و چه غیر از آن) فکر میکنیم، متوجه میشویم که شخصبودن آنها مبتنی بر یک منبع بیطرف و بزرگ است. چنین فهمی از دنیا عمیقاً دموکراتیک است. انسانها اشخاص برتر نیستند بلکه فقط یک نوع از انواع فراوانی هستند که در این جهان زندگی میکنند.
اشیاء، در حالی که چیزی دیگر با عملکردی متفاوت بودهاند، میتوانستهاند شخص هم به حساب آیند.
اگر به شیوهی مایاها بیندیشیم، شخصانگاری از یک منبع جهانی سرچشمه میگیرد. اما این منبع کجا و چگونه خود را مینمایاند؟ مایاها تجربهی بعضی از نیازهای بدنی و نیز مشارکت در بعضی از فعالیتهای اجتماعی را سبب «فعالشدن» شخصیت میدانستهاند. برای مثال، در میان اشیاء چهرهگونهای که بررسی کردم، گویا ویژگیهایی فردی مثل گرسنگی، خستگی و مجاورت جسمانی، و نیز وظایفی اجتماعی مانند ارتباط، همکاری، و آداب و رسوم، علت شخصانگاری بوده است. همچنین در تصاویری که وارسی کردم اشیاء چهرهگونهای را دیدم که در آغوش انسانها آرمیدهاند و گاهی با آنها صحبت میکنند. این عناصر اصلیِ شخصانگاری، هم دروننگرند؛ یعنی نظر به نیازهای بدنی و نفسانی دارند، و هم بروننگرند؛ یعنی به آنچه که جامعه از اشخاص یا افراد انتظار دارد توجه میکنند؛ چیزی که زیربنای روابط متقابل در جامعه است.
همچنین باید بپذیریم که شخصانگاری پدیدهای پویا است. یک شیء همیشه «شخص» محسوب نمیشود؛ و این خوب است؛ چون نه تنها باید چشم بر «اشخاص» گوناگونی بگشاییم که به طور روزانه ما را احاطه کردهاند بلکه باید بدانیم که اشیاء هم به چنین حالتی وارد و هم از آن خارج میشوند. نتیجه این که من (و شاید مایاها) ممکن است که نخواهیم دنیایی جادویی را تصوّر کنیم که همهی چیزهای اطرافمان حرف میزنند، پند میدهند و آغوشی امن و خوراکی مختصر میطلبند. اما تجربه، بالقوه، مؤید چنین دنیایی است. مایاها احتمالاً به طور اتفاقی با اشیاء پیرامون خود روبرو نمیشدهاند بلکه با آمادگیِ کافی سعی میکردهاند که نشانههای شخصگونگی را در جاها و چیزهای بسیار متفاوت تشخیص دهند؛ و هنگامی که نمونهی درستی را مییافتهاند، به نحو مقتضی واکنش نشان میدادهاند.
در محوکردن حدّ و مرزهایشخصانگاری، یک نکتهی دیگر را هم باید در نظر گرفت: برای مایاها،شخصانگاری، فرضی دو حالته نبوده است. اشیاء، در حالی که چیزی دیگر با عملکردی متفاوت بودهاند، میتوانستهاند شخص هم به حساب آیند. اشیای چهرهگونهای که بررسی کردم، نشان میدهند که آنها در عین حال کارکرد طبیعیِ خود را هم داشتهاند (یک ابزارِ سنگی به خُردکردن و یک بخوردان هم به سوختن ادامه میدادهاند). علاوه بر این، مایاها بسیاری از اشیاء را در همان ردهی مادّیای که به آن تعلق داشتهاند، میدیدهاند. نقشهای روی یک ابزارِ سنگی نشان میدهد که یک چنین شخص-ابزاری، پیوسته از سنگ ساخته میشده است. اما پیچیدگی دیگری هم وجود دارد: یک بخوردان (که احتمالاً از گل ساخته شده و با سوزن دوزیهای سیخدار تزئین شده و نشانهی درخت مقدس سیبا بوده در این ناحیه کشف شده است)؛ شیئی که هم در زمرهی اشخاص به شمار میرفته و هم جزو درختان بوده است. با کشف چنین نمونههایی از فرهنگ باستانی مایاها، وسوسه میشویم که دوگانهی شخص/غیرشخص را که اساس هستیشناسیمان را شکل میدهد، کنار بگذاریم.
حتی اگر سنگها یا تلفنهای همراه را «شخص» قلمداد نکنیم، باید بپذیریم که این، بحثی مفید و بهموقع است. تلاش مجدّانه برای توضیح فرضیات مربوط به شخصانگاری (و مسئولیتها و وظایف متقابلِ ناشی از آن)، نقش ما را در اعتلاء یا انحطاط جامعه و نتایج اجتماعی و سیاسی حاصل از آن، روشن میسازد. محیط زیست، نژاد، مهاجرت، گفتمانهای اجتماعی، جنسیت، جنبش «منهم»: همهی این مباحث، به طریقی به این مسئله برمیگردد که ما در قیاس با تجربهی «شخص»بودنِ خود و با توجه به معیارهایمان، چه کسی را چطور ارزشگذاری میکنیم؛ معیارهایی که مشخص میکنند حالت انسانانگاریِ مشترک برای عمل و تعامل به چه معنا است. سستی و شکنندگیِ مرزها و محدودهها در دنیای مایاها نشان میدهد که زیستن در جهانی غیرقابل ردهبندی هم ممکن و هم مفید است.
برگردان: خسرو دهقانی
سارا جکسون دانشیار انسانشناسی در دانشگاه سینسیناتی در اوهایو و متخصص فرهنگ باستانیِ مایا است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلیِ زیر است:
Sarah Jackson, ‘A rock, a human, a tree: all were persons to the Classic Maya’, Aeon, 22 April 2019.