بکارت در مراکش به وسواسی فکری تبدیل شده است
theguardian
لیلا سلیمانی نویسنده و روزنامهگار فمینیست مراکشی فرانسوی است. او فارغالتحصیل علوم سیاسی و مطالعات رسانه، و نمایندهی شخصی رئیس جمهور فرانسه در سازمان بینالمللی فرانکوفون است. او پس از فارغالتحصیلی، مدتی در مجلهی ژون افریک کار میکرد. اما پس از مدتی روزنامهنگاری را کنار گذاشت و به نوشتن پرداخت.
رمان اول او «در باغ اُگر»[1] که ترجمهی انگلیسی آن با عنوان «اَدل»[2] در سال ۲۰۱۴ چاپ شد، روایت زن روزنامهنگاری است که زندگیاش در پاریس به علت اعتیاد جنسی فرومیپاشد. این رمان در مراکش برندهی جایزهی ادبی لا مامونیا شد. رمان دوم لیلا سلیمانی، «آهنگ شیرین»[3] که به انگلیسی با عنوانهای «لالایی»[4] و «دایهی بیعیب و نقص»[5] ترجمه شده، در سال ۲۰۱۶ برندهی جایزه ادبی گنکور شد. در این رمان، میریام، وکیل فرانسوی مراکشیتبار، پس از جستوجوهای بسیار، پرستاری بیعیب و نقص برای دو کودک خود یافته است، لوئیز، زنی آرام، مؤدب و فداکار است اما داستان با روایت قتل دو کودک به دست او آغاز میشود. این رمان روانشناختی به خوبی تصویرگر زنانی است که نقش سنتی مادر بودن را رد میکنند و به دنبال فرصتی برابر بهویژه در دنیای حرفهای هستند. میریام که میخواهد در دنیای امروز چیزی بیشتر از زن-مادر باشد، لوئیز را استخدام میکند تا در غیاب او نقش مادری را ایفا کند و خود به دنیای حرفهایاش بازگردد. رمان تصویری تاریک از روابط اجتماعی را ارائه میکند. به مرور لوئیز به علت تفاوت طبقهی اجتماعی و این واقعیت که مادر زیستشناختی کودکان نیست، از سوی جامعه انکار میشود. او مادر نیست، پس در مثلث مادر-همسر-زن خانهدار، نقشی که جامعه بر عهدهی زنان گذاشته است، جایی ندارد. در این میان، این بیگانگی در جامعه لوئیز را به سوی جنون و کشتن فرزندان سوق میدهد.
کتاب آخر لیلا سلیمانی «جنسیت و دروغها: زندگی جنسی در مراکش»[6] حاصل مصاحبههای او با زنان مراکشی در دورهای است که در شمال آفریقا و مغرب به عنوان روزنامهنگار فعالیت میکرد. این کتاب که اولین اثر غیرداستانی او و به زبان انگلیسی است تصویری دقیق و دلخراش از تمایلات جنسی زنان در جامعهی مردسالار و سرکوبگر مراکش نشان میدهد، جایی که زنان فقط در دو نقش باکره یا همسر پذیرفته میشوند. در مراکش زندگی جنسی آنقدر تحت نظر حاکمیت است که مجازات رابطهی جنسی پیش از ازدواج تا یک سال زندان است و زوج خیانتکار تا دو سال و همجنسگرایان تا سه سال به زندان میافتند. سقط جنین جز در موارد تجاوز یا ناهنجاری شدید جنین ممنوع است. کتاب روایتگر زندگی زنان از طبقات مختلف اجتماعی و اقتصادی است، از کارگری جنسی تا زنی همجنسگرا، از زنی که برای داشتن فرزند در صدد ازدواج است اما پیش از آن باید پردهی بکارتش را ترمیم کند تا زنی دیندار که قرآن را مطالعه کرده اما در هیچجایی از آن به کلمهی بکارت برنخورده است. لیلا سلیمانی در این کتاب میکوشد تا صدای اغلب زنان کشورش باشد. گوش میدهد، حرف میزند و از آسیبها سخن میگوید تا شاید راهحلی برای آن بیابد.
لیلا سلیمانی در نوشتهای برای روزنامهی گاردین مشکلات زنان جوان کشورش از بدو تولد را نشان میدهد، جایی که رابطهی جنسی خارج از ازدواج جرم تلقی میشود.
پانزده سال پیش مراکش را ترک کردم. زمان و فاصله سبب شد که فراموش کنم زیستن بدون آزادی، چیزی که حالا به نظرم بسیار طبیعی میآید، چقدر دشوار است. در فرانسه، سخت است بتوانی گمگشتگی دختری جوان را هنگام کشف جنسیتش تصور کنی، آن هم در کشوری با حاکمیت اسلامی که برای هر چیز مربوط به رابطهی جنسی قوانینی بسیار سختگیرانه دارد.
من مراکشی هستم، و در مراکش، صرف نظر از اینکه رابطهی شخصی هر کسی با دین چگونه است، باید احکام اسلامی را اجرا کند. وقتی نوجوان بودم والدینم باید برایم توضیح میدادند که داشتن رابطهی جنسی خارج از ازدواج یا حتی در انظار دیده شدن با مرد نامحرم ممنوع است؛ هر چند خودشان به این چیزها عقیده نداشتند. یاد گرفتم که نمیتوانم همجنسگرا باشم، سقط جنین کنم یا با مردی همخانه شوم و رابطهی جنسی داشته باشم. اگر بی آنکه ازدواج کنم بچهدار شوم، ممکن است مجازاتم کنند و فرزندم حرامزاده قلمداد میشود و مشروعیت قانونی ندارد. قانون خانوادهی سال ۲۰۰۴ اجازهی ثبت فرزندانی را میدهد که خارج از ازدواج به دنیا آمدهاند؛ اما اگر پدر، فرزند را تأیید نکند، مادر باید اسم فامیل فرزند را از فهرستی انتخاب کند که همگی با پیشوند «عبد» شروع میشود، پیشوندی که به معنای خدمتکار، برده یا فرمانبر است. فرزندی که با پدری ناشناخته متولد میشود، مطرود جامعه است و در معرض محرومیتهای اجتماعی و اقتصادی. برای اجتناب از این محرومیت و خطر دستگیری به علت رابطهی خارج از ازدواج، صدها زن فرزند حاصل از چنین رابطهای را رها میکنند. به گزارش مؤسسهی خیریهی «انصاف»، تنها در سال ۲۰۰۱، روزانه به طور میانگین ۲۴ کودک رها شدهاند و این یعنی در مجموع، سالیانه ۹ هزار نوزاد بدون هویت و خانواده؛ و این تازه بدون در نظر گرفتن جسدهایی است که در سطلهای زبالهی عمومی یافت میشود.
در نوجوانی فهمیدم که زندگی جنسی من به همه مربوط است: جامعه محق بود که آن را کنترل کند. در مراکش و سراسر جهان عرب، بکارت، وسواسی فکری است. چه لیبرال باشید چه نباشید، چه دیندار باشید یا نباشید، فرار از این وسواس فکری ناممکن است. طبق قانون خانواده، زنان باید پیش از ازدواج «گواهی تجرّد» ارائه دهند. و البته که بکارت مردان که اثبات آن ناممکن است و تقاضایی هم برای آن وجود ندارد، کسی را به زحمت نخواهد انداخت. عبارتهایی که مردم کوچه و بازار برای از دست دادن بکارت به کار میبرند، بهخوبی همهچیز را نشان میدهد. در گفتوگوهایم با زنان، بسیاری از آنان دخترانی را که دیگر باکره نبودند با عباراتی چون «خراب»، «فاسد» یا «تباه شده» به دست مردان توصیف میکردند و میگفتند باید آنها را مثل جای یک زخم بد تحمل کرد. اکنون بکارت به شکلی آرمانی و اسطورهای به ابزاری اجباری بدل شده که زنان را در خانه نگه میدارد و وجود نظارت همیشگی بر آنان را توجیه میکند. فراتر از پرسشی شخصی، بکارت اکنون به موضوعی تبدیل شده که مایهی اضطراب عمومی است. علاوه بر این، برای کسانی ثروتی بادآورده فراهم کرده که روزانه دهها عمل ترمیم بکارت انجام میدهند و آزمایشگاههایی برای ساخت پردهی بکارت مصنوعی دارند، طراحیشده برای خونریزی در اولین روز مقاربت جنسی.
theguardian
وقتی نوجوان بودم، هرکسی را که میشناختم میشد در یکی از این دو گروه جا داد. کسانی که این کار را میکردند و کسانی که نمیکردند. مسئلهی انتخاب برای ما چیزی نبود که بتوان با زنان جوان غربی مقایسه کرد زیرا در مراکش چنین انتخابی معادل انتشارِ، هر چند ناخودآگاه، بیانیهای سیاسی بود. یک زن با از دست دادن بکارت، خودبهخود مجرم شمرده میشود، چیزی که البته هیچ شوخی ندارد. اما حتی همین انتخاب هم کافی نیست: ابتدا به ساکن باید بتوانید همین خواستهی خود را هم محقق کنید و موانع بیشمارند. مثلاً عاشق و معشوق کجا همدیگر را ملاقات کنند؟ در خانهی والدین؟ خیلی ساده است، فکرش را هم نکنید. هتل؟ حتی برای کسانی که میتوانند هزینهاش را پرداخت کنند، ممکن نیست. هتلها برای پذیرش زوجهایی که اتاق مشترک میخواهند، از آنان گواهی ازدواج طلب میکنند. پس جایی نمیماند جز اتومبیلها، میان جنگل و کنار دریا، ساختمانهای در حال ساخت یا جاهایی که خالی از سکنه است. البته همراه با ترس هولناک از دیده شدن و دستگیری توسط پلیس. بعید میدانم که یک دختر شانزدهسالهی اروپایی بتواند اضطراب چنین وضعیتی را تصور کند.
من تجربهاش کردهام. سال آخر تحصیل در مدرسه، توی یک ماشین با پسری در حال معاشقه بودم، معاشقهای معصومانه و کاملاً طبیعی بین دو نوجوان. ماشین پلیسی چند متر عقبتر ایستاد و مأمور پلیس به سمت ماشین ما آمد. خوب میدانستند که داریم چهکار میکنیم. درست به همین دلیل دور و بر جنگل پرسه میزدند. همه میدانستند که میشود هر روز دهها زوج را در چنین وضعیتی پیدا کرد. پیر و جوان، زوجهایی در حال خیانت به همسرشان، یا بچهمدرسهایهای عاشق، دارا و ندار، همه به سودای اندکی نزدیکی و خلوت زیر سایهی درختان اکالیپتوس. پلیسی که آن حوالی گشت میزند پلیس امنیت اخلاقی نیست اما شبیه همانها رفتار میکند. در واقع، برای آنها هیچ اهمیتی ندارد که چه میکنید و از سر رضایت به این کار مشغولاید یا نه، وقتشان را برای امنیت شما تلف نمیکنند. پلیسها مثل گوسفند فقط قانون را به اجرا در میآورند، یا بهتر بگویم، از مزایایش سوءاستفاده میکنند. چون در بیشتر موارد حاضرند رشوه بگیرند تا یک طرف دیگر را نگاه کنند، و این هزینهی تحقیرآمیزی است که شما میپردازید.
پسران دور و بر من جغرافیای بیرحمی را ترسیم کرده بودند. یک طرف «دختر خوب» بود و در مقابلش... «دیگران». تمام روز بیوقفه دربارهی این حرف میزدند که «دخترهای خوب سیگار نمیکشند»، «دخترهای خوب عصر بیرون نمیروند... با پسرها دوست نمیشوند... شلوارک نمیپوشند... بیرون از خانه مشروبات الکلی نمینوشند... روی حرف برادرشان حرف نمیزنند... جلوی مردها نمیرقصند و...». اما من میدانستم که آن دخترهای خوب همیشه آنجوری که فکر میکنیم نیستند. مثل بقیه من هم شنیده بودم که بعضی از دخترها رضایت میدادند رابطهی مقعدی داشته باشند تا بکارتشان از دست نرود. من این نگاه به پاکدامنی را نمیفهمیدم. راستش را بگویم، اصلاً هرگز فکر نکردم که پاکدامن هستم، هیچوقت. وضعیت دوگانهای است: رفتار با زن همچون اغواگری خطرناک که مدام باید میل جنسیاش مهار شود، به اصلِ مفهوم پاکدامنی که به دنبال حفظش هستیم، صدمه میزند. حس میکردم که گناهکارم، پیش از آن که گناهی کرده باشم.
برگردان: نهال تابش
لیلا سلیمانی نویسندهی فرانسوی مراکشیتبار است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلیِ زیر است:
Leila Slimani, ‘Virginity is an obsession in Morocco: an extract from Leila Slimani’s Sex and Lies’, The Guardian, 16 February 2020.