تاریخ انتشار: 
1399/02/13

چرا فقط علم می‌تواند به پرسش‌‌های بزرگ پاسخ دهد؟

پیتر اتکینز

MITSloan

برای شروع، باید ببینیم این پرسش‌‌های بزرگ چه هستند. به نظر من، این پرسش‌‌ها دو نوع‌اند. یک نوع، شامل سؤال‌‌های‌‌ موهوم و بی‌اساسی است که اغلب مبتنی بر حدس و گمان‌‌های غیرمعتبر از تجارب نفسانی بشری‌اند. این نوع پرسش‌ها، هدف و مقصد حیات و نگرانی‌‌های مربوط به فنای روح را در برمی‌گیرند؛ مثلاً این که چرا در این دنیا هستیم؟ و صفات و خصوصیات روح چیست؟ این‌‌ها سؤال‌‌هایی واقعی به حساب‌‌‌ نمی‌آیند زیرا مبتنی بر دلیل و مدرک نیستند. برای مثال، چون شاهدی وجود ندارد که نشان دهد عالم هستی هدفی دارد، مدرکی برای اثبات وجود غایت یا مقصدی برای آن، یا ردیابی نتایجی مترتب بر آن، در دست نیست. همچنین چون هیچ مدرکی (مگر درکی نفسانی) برای اثبات وجود روح موجود نیست، به منظور تعیین این که روح چه ویژگی‌هایی ممکن است داشته باشد، نقطه‌ی شروعی هم متصور نیست؛ و این تازه وقتی است که موجودیت آن اثبات شده باشد. پرداختن به چنین پرسش‌‌هایی اغلب نوعی اتلاف وقت است. چنین پرسش‌ها یا مسائلی چون در معرض کندوکاو منطقی و علمی قرار‌‌‌ نمی‌گیرند، در بدترین حالت، فقط با توسل به شمشیر و بمب و آتش حل و فصل می‌شوند.

دومین نوع از پرسش‌های بزرگ به خصوصیات کیهان یا هستی فیزیکی مربوط می‌شود؛ پدیده‌‌‌ای که سوای تخیلات و هیجانات آرزومندانه‌ی ناشی از مطالعه‌ی متون مقدس، برای آن، شاهد و مدرک وجود دارد. از جمله‌ی این پرسش‌‌ها است: منشأ کیهان کجا است؟ چطور از هیچ، چیزی هستی می‌یابد؟ ساختار دقیق کیهان (به‌ویژه تأثیر متقابل نیروهای اساسی و ذرات بنیادی) چگونه است؟ و سرانجام، سرشت هشیاری چیست؟ به نظر من، سؤال‌‌های اصلی و واقعی که در معرض فرایند روشنگری قرار دارند، همین‌‌ها هستند. پرسش‌‌های خیالی نوع اول، معمولاً و نه همواره، با واژهی «چرا» آغاز می‌شوند؛ در حالی که پرسش‌‌های نوع دوم به درستی، با واژهی «چگونه» شکل می‌گیرند که به جهت پرهیز از ناهنجاری و تأمین سهولت گفتگو، همچنان به صورت پرسش‌‌های چرایی مطرح می‌شوند. برای مثال، پرسش «چرا از هیچ، چیزی به وجود می‌آید؟» (که صبغه‌‌‌ای از هدف در آن نهفته است)، در واقع، حالت تبدیل‌یافته‌ی این سؤال است که «چگونه از هیچ، چیزی پدید می‌آید؟» به این ترتیب، پرسش‌‌های چرایی را همواره می‌توان به صورت پیوستاری از پرسش‌‌های چونی (چگونه‌ای) تحلیل کرد؛ که البته در خور توجه بوده و انتظار می‌رود که به آن‌‌ها پاسخ داده شود. این انتقاد را می‌پذیرم که استدلالم مبتنی بر دُور است؛ یعنی از یک طرف می‌گویم پرسش‌‌های حقیقی و اساسی آن‌‌هایی هستند که می‌توان به روش علمی برای‌شان پاسخی فراهم کرد و از طرف دیگر می‌گویم به همین دلیل، این فقط علم است که می‌تواند پرسش‌‌های خیالی را به عنوان انحرافات عقلانی، کنار بزند و برای پرسش‌‌های حقیقی پاسخ‌‌های روشن فراهم آورد. ممکن است چنین باشد. به هر حال، دلیل قابل‌دسترس برای عموم، یقیناً نوعی غربال‌گری دقیق در جهت تشخیص این دو نوع پرسش است و اساس علم و دانش هم دلیل و برهان است. علم چیزی شبیه میکل‌ آنژ است. میکل‌ آنژ جوان، با تراشیدن تندیس اغواگر پیتا (Pieta) در واتیکان، مهارت خود را در مجسمه‌سازی اثبات کرد اما میکل‌ آنژ بالغ، بعد از کسب مهارت و اثبات آن، خود را از قید مقررات رها کرد و به خلق کارهای شبه‌انتزاعی‌ خارق‌العادهای پرداخت. علم نیز چنین مسیری را طی کرده است. از زمان گالیله به بعد، در طول چهار قرن سرشار از تلاش مجدانه ــ که در آن، دلیل و برهان با ریاضیات درآمیخت و رشته‌بندی خارق‌العاده‌ی کارها و مفاهیم نمودار شد ــ علم به بلوغ رسید و اکنون به جای توضیح صرف مسائل ساده، می‌تواند به امور بسیار پیچیده بپردازد. در واقع، پیدایش محاسبه، به عنوان مؤلفه‌‌‌ی نظریه‌های پربار، و نیز استخراج الگوها از میان توده‌‌های درهم داده‌‌ها، به جریان تفکر منطقی کمک کرد، که این نیز به نوبه‌ی خود، با تقویت فرایند تحلیل، روش علمی را گسترش و غنا می‌بخشد.

پرسش‌‌های خیالی نوع اول، معمولاً و نه همواره، با واژه‌ی «چرا» آغاز می‌شوند؛ در حالی که پرسش‌‌های نوع دوم به درستی، با واژه‌ی «چگونه» شکل می‌گیرند

اکنون علم با سلاح سه‌سویه‌اش؛ یعنی مشاهده، تحلیل و محاسبه، آماده است به سنگر سؤالات حقیقی و بزرگ حمله کند. این پرسش‌ها، به ترتیب تاریخی عبارت‌اند از: کیهان چگونه آغاز شد؟ در این کیهان، ماده چگونه جان گرفت؟ و ماده‌ی جاندار، چگونه خودآگاهی یافت؟ اگر این سؤالات را خوب از یکدیگر تفکیک و بررسی کنیم، متوجه خواهیم شد که هر کدام شامل مسائل جزئی‌‌‌‌‌تر زیادی هستند. از جمله، سؤال اول، مسائلی مثل نیروها و ذرات بنیادی، آینده‌ی دوردست کیهان و همچنین مسئله‌ی بسیار مهم همبستگی نیروی جاذبه و مکانیک کوانتوم را در بر می‌گیرد؛ و سؤال دوم، نه فقط تبدیل ماده‌ی‌‌ بی‌جان به جان‌دار، بلکه جزئیات تحول انواع و شاخه‌‌های زیست‌شناسی ملکولی را نیز شامل می‌شود؛ و سؤال سوم نیز هم توانایی انسان را در ژرف‌کاوی و آفرینندگی، و هم سرشت داوری اخلاقی و زیبایی‌جویی او را در بر می‌گیرد. استدلال مبتنی بر دُور، این‌جا نیز خودنمایی می‌کند زیرا قابل درک است که محدودیت‌‌های آگاهی، مانع درک عمیق ساختار واقعیت است؛ بنابراین، از یک طرف سؤال سوم از درون سؤال اول برمی‌آید و از طرف دیگر، سؤال اول با مانع و محدودیت مواجه است. هم اکنون، جنبه‌‌‌ای از این قضیه را در مکانیک کوانتوم مشاهده می‌کنیم؛ پدیده‌‌‌ای که آن‌قدر از تجارب مشترک (یا به قولی، آن‌طور که در مغزهای‌مان انعکاس می‌یابد) به دور است که هیچ کسی در حال حاضر و به معنای واقعی، آن را‌‌‌ نمی‌فهمد (نفهمیدنی که البته توان ما را در بررسی آن به تحلیل نبرده است). من مطمئن‌ام که با کاربرد روش علمی و با توسل به همین شبه‌علوم جاری (یا علوم اجتماعی) از جمله انسان‌شناسی، علت‌شناسی، روان‌شناسی، و اقتصاد، می‌توان به پرسش سقراطی «چگونه باید زندگی کرد؟» پاسخ داد یا دست‌کم درباره‌اش روشنگری کرد.

خوش‌بینی، کاتالیزور یا تسهیل‌کننده‌ی روش علمی است؛ خصلتی که به فرض تلاش و شکیبایی و مشارکت و همکاری، ادراک به بار می‌آورد. در گذشته چنین بوده است و دلیلی وجود ندارد که اکنون نیز چنین نباشد. تپه‌ماهورها، راه به کوهستان می‌گشایند اما در گام نهایی، نباید منتظر پیشرفتِ سریع بود. شاید تلاش و کوشش، دست‌کم و موقتاً، ما را به راه‌‌های تاریک پایین‌تر (احتمالاً نظریه‌ی ریسمان) بکشاند اما در این صورت، ممکن است ناگهان، راه مه‌آلود روشن شود و موجی از توفیق و پیروزی برخیزد. شاید تمام الگوواره‌‌های تجدیدشده‌ی اندیشه، مانند آن‌‌هایی که یک قرن قبل به شکل نظریه‌‌های نسبیت و مکانیک کوانتوم پدیدار شدند، فرایند ادراک را در مسیرهایی تصورناپذیر قرار دهند. شاید دریابیم که کیهان‌‌ در واقع همان ریاضیاتی است که معتبر انگاشته شد. شاید لازم شود فهم هشیاری را به دست ابزاری مصنوعی بسپاریم؛ چیزی که فکر می‌کردیم فقط ماشینی است برای شبیه‌سازی آن؛ و شاید هم، گرچه باز با استدلالی مبتنی بر دور، این هوش مصنوعی باشد که بتواند راز بروز چیزی از هیچ را دریابد.

من بر این باورم که هیچ پدیده‌ای وجود ندارد که روش علمی نتواند پرتوی بر آن بیفکند. در واقع، ما باید از سیر و سلوک اندیشه‌ی جمعی بشری در مسیر خطیر و باشکوهی که آن را علم می‌نامیم، بسی مسرور باشیم.

 

برگردان: افشین احسانی


پیتر اتکینز عضو لینکلن کالج در دانشگاه آکسفورد و نویسنده‌ی حدود 70 کتاب برای دانشجویان و عامه‌ی مردم است. آن‌چه خواندید برگردان این نوشته‌ی او با عنوان اصلیِ زیر است:

Peter Atkins, ‘Why it’s only science that can answer all the big questions’, Aeon, 21 August 2018.