حذف کنکور در ایران نابرابریِ آموزشی را افزایش میدهد
یک دانشآموز ممتاز بعد از بازگشت از آزمون کنکور ۱۳۹۹ دست به خودکشی زد، تصویری تلخ و گویا از رقابت پرتنش بر سر ورود به دانشگاه در ایران که هر سال میتواند سرنوشت خانوادهها را دیگرگون کند.
زیر و بمها و باید و نبایدهای برگزاری یا تعویق کنکور در ایرانِ کرونازده، حذف و جایگزینی آن با روشهای دیگر و همچنین شیوههای پذیرش دانشگاهها در دیگر کشورها را با مهدیه گلرو، فعال دانشجوییِ برابریخواه که در ایران از تحصیل محروم و بارها زندانی شده و به تازگی به سوئد مهاجرت کرده، بررسی کردهایم که در ادامه میخوانید.
در ایران قانون حذف کنکور در سال ۱۳۸۶ تصویب شده اما تا امروز به اجرا درنیامده و مسئولان میگویند زیرساختهای کافی برای اجرای این قانون در کشور وجود ندارد. این زیرساختها کداماند؟
مانند بسیاری از قوانین دیگری که در مجلس شورای اسلامی تصویب شده و هیچگاه به مرحلهی عمل نرسیده، این قانون نیز ــ که اجرایش میتوانست مزایا و معایبی به دنبال داشته باشد ــ به محاق رفته و مسکوت مانده است. مهمترین مانع اجرای این قانون وجود مافیای کنکور در کشور است که از این راه درآمد هنگفتی دارد و بنابراین اجازه نمیدهد که کنکور حذف شود.
نمایندگان مجلس که این قانون را تصویب کردهاند بر منصب قدرت نشستهاند. این مافیا در چه ردهای قرار دارد که میتواند با قانون وضعشده مقابله کند؟
مافیای کنکور در ایران شبکهای گسترده است که بخشی از آن در سطوح مختلف آموزش و پرورش و آموزش عالی ریشه دوانده. برای نمونه، «گاج» و «قلمچی» مراکز آموزشی مستقلی نیستند و مدارس از طریق تجویز اجباریِ کتابهای این مؤسسات به دانشآموزان، از آنها حمایت میکنند و در این میان بدهبستان مالی وجود دارد. چگونگی تصویب قانون حذف کنکور در مجلس به بحث مافیای کنکور ربط ندارد زیرا این مافیا در بخش آموزش و پرورش و آموزش عالی فعال است و در بخشهای اجرایی کشور نفوذ دارد. حتی هنگام طرح حذف کنکور در مجلس هم این بحث به میان آمد که احتمالاً مافیای کنکور اجازه نخواهد داد که این قانون اجرا شود. از موقعی که طرح تصویب شد، سازمان سنجش آموزش کشور و وزارت آموزش و پرورش مسئول اجرای این قانون بودهاند که اتفاقاً هر دو به مافیا آلوده شدهاند و قانون را اجرا نکردهاند.
وجود این مافیا که از طریق مدارس دانشآموزان را در شرایطی قرار میدهد تا وسوسه یا ناچار شوند که کتابهای مؤسسات خاصی را خریداری کنند، اصل ۱۲ سال تحصیل و تحصیلات تکمیلیِ دولتیِ رایگان را که در قانون اساسی جمهوری اسلامی گنجانده شده نقض نمیکند؟
بله دقیقاً نقض قانون اساسی است. از قضا یکی از دلایل مخالفت با حذف کنکور در ایران همین است که عدالت آموزشی نقض شده و وجود ندارد. بر کسی پوشیده نیست که در بسیاری از مدارس غیرانتفاعی اگر خانوادهها مبالغی را هزینه کنند، میتوانند شرایط تحصیلی بهتر و حتی نمرات امتحانیِ بالاتری را برای فرزندان خود کسب کنند. بنابراین، اگر مثلاً شرط معدل جایگزین کنکور شود، عدالت آموزشی میان دانشآموزان کاملاً از بین میرود. در این صورت، طبعاً دانشآموزان با توجه به میزان دسترسی به امکانات شهرهای بزرگ و مدارس غیرانتفاعی میتوانند به دانشگاههای برتر کشور راه یابند و در واقع جغرافیا و پول به معیارهای سنجش شایستگی دانشآموزان تبدیل میشود. در بخشهایی از استانهای خوزستان و سیستان و بلوچستان و خراسان و ترکمن صحرا و کردستان، مدارس کپرنشینی وجود دارد که دانشآموزانشان از حداقل امکانات آموزشی محروماند یا چند پایه با هم زیر یک سقف درس میخوانند. در این شرایط، با هیچ متر و معیاری نمیتوان این دانشآموزان را در کنار دانشآموزان شهرهای بزرگ ارزیابی کرد و انتظار داشت که عدالت آموزشی رعایت شود. چنین رقابتی از اساس بیمعنی است. حالا اگر کنکور حذف شود و معیار ورود به دانشگاه معدل باشد، این بیعدالتی تشدید خواهد شد. به همین دلیل، حذف کنکور مخالفان بسیاری دارد که به فقدان زیرساخت برابری آموزشی در کشور اشاره میکنند. امروز در ایران نه تنها مدارسی با استاندارد یکسان نداریم بلکه حتی معلمانی که در مدارس شهرهای بزرگ تدریس میکنند از نظر علمی با معلمان مدارس مناطق محروم همتراز نیستند.
گفته میشود مافیای کنکور در ایران سالانه حدود ۱۰ هزار میلیارد تومان گردش مالی دارد که این چرخه از دورهی دبیرستان با فروش کتابهای تستی و تشریحی و برگزاری انواع آزمونها و کلاسهای کنکور آغاز میشود. این درآمد کجا و چگونه هزینه میشود که هنوز در بخشهایی از کشور مدارس کپرنشین وجود دارد و بسیاری از کودکان به علت فقر مادی از تحصیل محروماند؟
امروز در ایران نه تنها مدارسی با استاندارد یکسان نداریم بلکه حتی معلمانی که در مدارس شهرهای بزرگ تدریس میکنند از نظر علمی با معلمان مدارس مناطق محروم همتراز نیستند.
در قانون اساسی جمهوری اسلامی به طور مشخص به حق تحصیل رایگان برای عموم اشاره شده اما در عمل، و بهویژه در سالهای اخیر، تعداد مدارسی که واقعاً به طور رایگان بچهها را ثبت نام کنند، بسیار کاهش پیدا کرده است. در واقع، آموزش و پرورش اصولی از قانون اساسی را نقض میکند. در کشورهای پیشرفته بودجهای که دولت در اختیار آموزش و پرورش قرار میدهد سرمایهگذاری فرهنگی محسوب میشود و نه هزینهی اقتصادی زیرا آموزش و پرورش بخشی از زیرساختهای کشور است و نوعی بنگاه اقتصادی نیست که از آن انتظار سوددهیِ مادی داشته باشیم. جمهوری اسلامی انتظار دارد که آموزش و پرورش همچون یک بنگاه اقتصادی درآمدزایی داشته باشد و هزینههای خود را تأمین کند. به همین دلیل، در ایران آموزش و پرورش ــ به عنوان پرجمعیتترین وزارتخانهی کشور ــ همواره با کسری بودجه روبهرو است و همیشه معلمان حقوق معوقه دارند و دانشآموزان از آموزش رایگان محروماند. دیگر نکتهی مهم اینکه درآمد هنگفت مافیای کنکور به چرخهی آموزش کشور راهی ندارد که بخواهد برای کپرنشینها مدرسه بسازد یا سیستم گرمایش مدارس را ترمیم کند تا بچههای مردم در کلاس درس در آتش نسوزند. این سود سرشار به جیب عدهای سودجو سرازیر میشود. به این دلیل، بسیاری از مدارس در شهرهای دورافتادهی ایران حتی در دورهی ابتدایی و راهنمایی هم با مشکلات فراوانی مواجهاند.
بنابراین، حذف کنکور برای دولت بار مالی ندارد زیرا این درآمد در چرخهی آموزش خرج نمیشود. در کشورهای پیشرفته هزینهی مدارس و مراکز آموزشی از کجا تأمین میشود؟
سال گذشته فاش شد که در بعضی از دانشگاههای برتر تهران مثل شهید بهشتی و علامه طباطبایی، صندلی فروخته میشود. این نوعی فساد است که در نظام آموزشی ایران وجود دارد. نوع دیگر آن که شاید عیان نباشد و به آن توجه نشود، شیوهی فعالیت مافیای کنکور است که با رد و بدل کردن مبالغ نجومی و با سهیم کردن مدارس در سود حاصل از فروش کتابهای «گاج» و «قلمچی» مدیران و معلمان را مکلف میکند تا دانشآموزان را در شرایطی قرار دهند که وسوسه یا ناچار شوند کتابهای مشخصی را خریداری کنند. این کارها در شهرهای بزرگ و مدارسی انجام میشود که دانشآموزانشان از تمکن مالی برخوردارند. در مقابل، دانشآموزان تعداد بیشماری از مدارس شهرهای کوچک و دورافتاده و روستاها به هیچ کتاب کمکآموزشیای دسترسی ندارند. به همین دلیل، حذف این رانت نه تنها بار مالی ندارد بلکه این مافیا بازار سیاهی را تشکیل داده که به شکاف و نابرابری میان دانشآموزان دامن میزند و بر همین اساس بعضی از مدارس غیرانتفاعی در شهرهای بزرگ مدعیاند که ورود فارغالتحصیلان خود به دانشگاه را تضمین میکنند. در کشورهای پیشرفته بودجهی عمومی از طرف دولت برای آموزش و پرورش در نظر گرفته میشود و در کنار آن شهرداریها نیز به مدارس شهر خود کمک مالی میکنند. مثلاً شهرداری وسایل نقلیهی عمومی رایگان در اختیار دانشآموزان قرار میدهد یا بخشی از مالیاتی را که از شهروندان دریافت میکند به عنوان بودجه به مدارس اختصاص میدهد. در ایران تنها یک بودجهی عمومی از سوی دولت در اختیار وزارت آموزش و پرورش قرار میگیرد که در مورد توزیع عادلانهی آن میان مدارس سراسر کشور نظارت و شفافیتی وجود ندارد.
از همان ابتدای دورهی دبیرستان دانشآموزان با توجه به استعدادها و علایق خود به رشتههای تحصیلی علوم تجربی، علوم ریاضی، ادبیات و علوم انسانی و فنی و حرفهای دستهبندی میشوند. اگر موانعی مثل مافیای کنکور و مدارس رانتی از این مسیر برداشته شوند، آیا ارزیابی سوابق تحصیلی دانشآموزان برای ورود به دانشگاه معیار مناسبی خواهد بود؟
البته انتخاب رشتهی دانشآموزان در دورهی تحصیلی متوسطه هم با توجه به استعداد و علایقشان صورت نمیگیرد بلکه معمولاً پدر و مادرها بر اساس آرزوهای خود اصرار میکنند که فرزندشان در کدام رشته تحصیل کند. به همین دلیل، معمولاً بچهها به رشتهی تحصیلیای که انتخاب میکنند علاقهای ندارند و حتی در بسیاری از موارد رشتهی دانشگاهی خود را هم بر اساس همان تصورات و آرزوهای پدر و مادرها برمیگزینند. در واقع، در ایران باورهای جامعه یا خواستههای خانواده مسیر آیندهی تحصیلی فرزندان را مشخص میکند، در حالی که در کشورهای توسعهیافته استعدادیابی صورت میگیرد تا بفهمند که دانشآموز در چه رشتهای استعداد دارد؛ نه تنها دربارهی رشتهی تحصیلی بلکه حتی دربارهی آیندهی شغلیاش هم صحبت میکنند و توضیح میدهند که در هر کدام از رشتهها چه آیندهای پیش روی او قرار دارد تا دانشآموز با چشمانی باز بین مسیرهای مختلف یکی را برگزیند و در آن رشته ادامهی تحصیل دهد. در ایران ارزیابی سوابق تحصیلی دانشآموز برای ورود به دانشگاه منصفانه نیست. البته به کنکور هم انتقاد وارد است. مثلاً ممکن است یک دانشآموز ممتاز صرفاً به علت استرسهای معمول یا به این علت که در آن روز خاص مشکلی داشته و حالاش خوب نبوده، فرصت قبولی در کنکور را از دست بدهد اما در ایران همچنان این نوع ارزیابی از بقیهی روشها منصفانهتر است.
به منظور کاهش رقابت و استرس، بحث بومیسازی دانشجویان یا استانی کردن دانشگاهها مطرح و در مقطعی هم اجرا شد. نظر شما چیست و چرا اجرای این روش متوقف شد؟
چون بومیگزینی راهکار اشتباهی بود و مخالفان فراوانی هم داشت و خوشبختانه برچیده شد. این روش بیعدالتیِ آموزشی را تشدید میکند و دانشآموزان بااستعداد نقاط مختلف کشور از ورود به دانشگاههای برتر مثل امیرکبیر و دانشگاه تهران بازمیمانند و مجبور میشوند که در دانشگاههای استان خود تحصیل کنند. طبعاً در بسیاری از دانشگاههای مناطق مختلف، و بهویژه در مناطق دورافتاده کیفیت آموزشی مناسب نیست و این روش باعث استعدادسوزی و افزایش نابرابری میشود.
در ایران اعلام شده که متقاضیان 85 درصد از رشتههای دانشگاهی بدون کنکور پذیرش میشوند. با این حساب، آیا یک میلیون شرکتکنندهی کنکور را متقاضیان رشتههای تحصیلیِ خاصی مثل پزشکی تشکیل میدهند که ظاهراً از امنیت شغلی بالایی برخوردارند؟
در کشورهای پیشرفته بودجهای که دولت در اختیار آموزش و پرورش قرار میدهد سرمایهگذاری فرهنگی محسوب میشود و نه هزینهی اقتصادی زیرا آموزش و پرورش بخشی از زیرساختهای کشور است و نوعی بنگاه اقتصادی نیست که از آن انتظار سوددهیِ مادی داشته باشیم.
به نظرم آمار واقعی کمی پایینتر از 85 درصد است اما بله تعداد چشمگیری از دانشآموزان ــ فارغ از نتیجهی کنکور ــ میتوانند وارد دانشگاه شوند. در واقع، بعد از پیک جمعیتی متولدین دههی ۶۰ که در دههی ۸۰ وارد دانشگاه شدند، هم جمعیت سنی متقاضیان رو به کاهش رفت و هم تأسیس انواع دانشگاههای آزاد و علمی-کاربردی و پیام نور افزایش یافت. امروز متولدین دههی ۸۰ وارد دانشگاه میشوند و در بسیاری از شهرهای کوچک دانشگاههای تازهتأسیس نامبرده به دلیل کمبود متقاضی تعطیل شدهاند. در نتیجه، ورود به دانشگاه آسانتر شده است. البته همچنان کنکور آزمونی داغ و رقابتی است. یکی به این دلیل که هنوز در کشور تعداد دانشگاههای مطرح و معتبری که همهی متقاضیان علاقه دارند در آنها ادامهی تحصیل دهند، ناچیز است و دلیل دوم این که بسیاری از دانشگاههای مطرح کشور تا دههی ۸۰ شهریه دریافت نمیکردند یا شهریهی اندکی داشتند اما اکنون پذیرش دانشجویان شبانه با شهریههای هنگفت را به شدت افزایش دادهاند و حتی در دانشگاهها پردیسهای آموزشیای راهاندازی کردهاند که از دانشآموزان متقاضی شهریه دریافت میکنند تا با شرکت در این کلاسها شانس ورودشان به دانشگاههای برتر و ترجیحاً رایگان افزایش یابد.
این پردیسهای آموزشی سطح علمی دانشآموزان و دانشجویان را هم افزایش داده یا تنها یک بازار سیاه و کاذب شکل گرفته است؟
خیر. اینها فقط یک بازار است. در کشورهای دیگر آمار دانشآموزانی که متقاضیِ تحصیلات تکمیلی و عالیاند نسبت به ایران پایینتر است که البته هر کدام دلایل خاص خود را دارد که قابل ارزیابی است اما حتی در همان کشورها هم ورود به دانشگاههای ممتاز قواعد خاصی دارد و طبعاً فارغالتحصیلان دانشگاههای برتر از دیگران باسوادتر و در حرفهی خود موفقترند.
در تعدادی از کشورهای پیشرفته نیز همچنان برای ورود به دانشگاه باید از سد کنکور عبور کرد. اصولاً میان کنکور در این کشورها و ایران چه شباهتها و تفاوتهایی وجود دارد؟
مشهور است که سر و ته و کارکرد قیف در ایران با کشورهای پیشرفته تفاوت دارد. در ایران ورود به دانشگاه دشوار است اما بعد از ورود ارزیابی دیگری وجود ندارد. در حالی که در کشورهای پیشرفته گاهی حتی میتوان با یک تقاضانامه وارد فرایند ثبتنام در دانشگاه شد اما برای فارغالتحصیلی و دریافت مدرک معتبر از آن دانشگاه دانشجو باید پایاننامهای بنویسد که مورد تأیید اساتید آن دانشگاه قرار بگیرد. شبیهترین آزمون به کنکور ایران در چین برگزار میشود که نمرهمحور است. البته کرهی جنوبی، ترکیه، ایتالیا، فرانسه و اسپانیا هم برای ورود داوطلبان به دانشگاهها آزمون کنکور دارند اما این آزمونها با کنکور رایج در ایران تفاوتهای چشمگیر دارد. مهمترین این تفاوتها تخصصمحوری و مهارتها است. برای مثال، در ژاپن کنکور عمومی وجود ندارد اما هر دانشگاه برای رشتهی تحصیلیی خاصی طراحی شده و آزمون ورودی تخصصی دارد که متقاضی به صورت تخصصی در رشتهای که قصد تحصیل دارد مورد سنجش و ارزیابی قرار میگیرد اما در ایران حتی برای تحصیل در رشتههای مهندسی یا پزشکی هم داوطلب باید آزمون عربی و جغرافیا را با موفقیت پشت سر بگذارد تا بتواند وارد دانشگاه شود. این یکی از تفاوتهای اساسی میان کنکور در ایران با کشورهای دیگر است. دیگر اصل مهم برای ورود به دانشگاه در کشورهای پیشرفته نامهی انگیزشیِ متقاضی است که برای ورود به دانشگاههای ایران اساساً مطرح نیست. نامهی انگیزشی از متقاضی میخواهد که شرح دهد با چه انگیزهای میخواهد در این رشته و این دانشگاه تحصیل کند و چه هدفی را دنبال میکند و برای دستیابی به آن چه ابزاری در اختیار دارد و چه چشماندازی پیش روی خود میبیند و ایده و انتظاراتاش چیست. محتوای این نامه در احتمال پذیرش متقاضی در دانشگاههای کشورهای پیشرفته بسیار اثرگذار است. در آمریکا نیز برای ورود به دانشگاه چند آزمون مهارتمحور برگزار میشود که در این آزمونها حتی میزان ورزش کردن فرد و علاقهاش به موسیقی نیز تعیینکننده است. در آزمونهای ای.سی.تی و سی.ای.تی که در دانشگاههای آمریکا برگزار میشود، قدرت تجزیه و تحلیل و میزان تفکر انتقادی دانشآموز نیز مورد سنجش و ارزیابی قرار میگیرد. در هر کدام از این کشورها معدل دیپلم نیز با ضریبهای متفاوت لحاظ میشود.
گفتید در ایران متقاضیان همهی رشتهها ملزماند که آزمون دروس علوم پایه را هم با موفقیت پشت سر بگذارند تا بتوانند وارد دانشگاه شوند، در حالی که در کشورهای پیشرفته قیف کارکرد طبیعی خود را دارد و پایاننامه جدی گرفته میشود و فارغالتحصیلی آسان نیست. اگر این دو ویژگی را با هم مقایسه کنیم از نظر علمی دانشآموختگان کدام یک از پایگاه محکمتری برخوردارند و سطح دانش و سواد بالاتری دارند؟
در اکثر کشورها وقتی سهم زنان از تحصیل و بازار کار همخوانی ندارد، دولت سعی میکند که در بازار کار برای زنان تبعیض مثبت قائل شود تا آمار زنان شاغل بالا برود.
در ایران دههی ۶۰ همهی فارغالتحصیلان دورهی کارشناسی پایاننامه داشتند اما از اواخر دههی ۷۰ که تعداد دانشجویان زیاد شد عملاً شرط ارائه و قبولی پایاننامه برای فارغالتحصیلی و دریافت مدرک برداشته شد. قطعاً وقتی دانشجو از جنبهی نظری و عملی روی پروژهای تخصصی کار کند که خروجیِ مشخصی داشته باشد، بر میزان بار علمی و تخصص حرفهایاش افزوده میشود و برای خود و جامعهاش مفیدتر از آن خواهد بود که دروس علوم پایهای را فرا بگیرد که اغلب به رشتهی تحصیلی و حرفهی تخصصیاش ربط ندارد. به همین دلیل، دانشگاههای ایران معمولاً با بازار کار هیچ ارتباطی ندارند و نیروی متخصص کارآمد تربیت نمیکنند.
در دههی ۸۰ خورشیدی طبق آمارهای رسمی میزان قبولی زنان در آزمون کنکور به ۶۷ درصد رسید، در حالی که طبق همان آمارها سهم زنان از بازار کار ۱۲ درصد بود. یک دههی بعد به جای افزایش فرصتهای شغلی برای زنان، با تمهیداتی ــ مثل سهمیهبندی رشتههای تحصیلی ــ سهم زنان از حق آموزش عالی به زیر ۵۰ درصد کاهش یافت. این اتفاق چرا و بر چه اساسی رخ داد؟
در دههی ۸۰ بحث سهمیهبندی جنسیتی و بومیگزینی مطرح شد که در پی مخالفتهای شدید بومیگزینی تنها برای مدت کوتاهی اجرایی شد اما در بسیاری از رشتههای تحصیلی سهمیهبندیِ جنسیتی اعمال شد که متأسفانه تا امروز نیز ادامه دارد و مانعی برای ورود زنان به بسیاری از دانشکدهها است. علت اصلیِ افزایش درصد قبولی زنان در کنکور این بود که دانشگاه اولین و شاید تنها امکان دختران جوان برای خروج از خانه و خانواده و حضور در جامعه و به رسمیت شناخته شدن فردیتشان بود. دختران ایرانی تلاش کردند از این سکوی پرش نهایت بهره را ببرند و موفق هم شدند، هر چند در ادامه با سهمیهبندیِ جنسیتی به عقب رانده شدند. با وجود این، درس خواندن و آمار بالای قبولی در کنکور و کسب نتایج درخشان و مدارج علمیِ عالی به زنان ایرانی آموخت تا در مقابل نابرابری بایستند. در مورد بازار کار بحث قدرت مردسالار به میان میآید که در همه جای دنیا هم البته با درجات متفاوت سهم کمتر زنان به چشم میخورد. در ایران قانون شرع اسلام که کار کردن زن را به اجازهی شوهر یا پدر یا قیم منوط کرده، فضای بازار کار را برای زنان محدودتر هم میکند. علاوه بر این، بعضی مشاغل مردانه اعلام شده و زنان اجازهی فعالیت در آن زمینهها را ندارند. افزون بر این، زنانی هم در بازار کارهای خدماتی و کارگری فعالیت میکنند که معمولاً آمار رسمی بازار کار این دسته از زنان را شامل نمیشود. در اکثر کشورها وقتی سهم زنان از تحصیل و بازار کار همخوانی ندارد، دولت سعی میکند که در بازار کار برای زنان تبعیض مثبت قائل شود تا آمار زنان شاغل بالا برود. برای مثال، در چنین شرایطی دولتها به وزارتخانهها و شرکتهای بزرگ میگویند که باید دستکم 30 درصد از کارکنان زن باشند اما در ایران قوانین و فرهنگ جاری نمیخواهد زنان در بازار کار رشد کنند و از نظر اقتصادی مستقل شوند. بنابراین، صورت مسئله را پاک کرده و به جای افزایش سهم زنان از بازار کار بهانهتراشی میکنند که چرا باید هزینه و صندلیهای دانشگاه صرف تحصیل زنانی شود که قرار نیست وارد بازار کار شوند!
جمهوری اسلامی مدعی است که زنان تحصیلکردهی بیکار، آمار طلاق و فحشا را افزایش دادهاند. نظر شما چیست؟
ادعا در مورد فحشا که کاملاً بیربط است و در مورد طلاق هم هر چند نابرابریِ تحصیلی زن و مرد میتواند به عدم تفاهم دامن بزند اما در واقع این نوع نابرابری جزو دلایل اصلی افزایش میزان طلاق در ایران نیست و دلایل مهمتری برای آن وجود دارد. ضمن این که اکثر زنان تحصیلکرده دوست ندارند بیکار باشند و به علت موانع قانونی و سنتی از کار بازماندهاند. قطعاً اگر قوانین دست و پا گیر تغییر کند و برای زنان فرصت حضور اجتماعی فراهم شود، اکثر زنان علاقه دارند که از وقت و انرژی و هزینهای که برای تحصیل در دانشگاه صرف کردهاند در بازار کار استفاده و بهرهبرداری کنند.
به سهمیهبندی جنسیتی اشاره کردید؛ از نوع دیگر سهمیهی کنکور هم بگوییم. مدتی پیش یکی از اساتید دانشگاه نوشته بود که بیش از 50 درصد از دانشجویان دورهی دکترا با سهمیهی ایثارگران وارد دانشگاه شدهاند و اغلب هم پست و مقام دولتی دارند و در کلاس میان آنها و استادان رابطهی استاد و دانشجو شکل نمیگیرد و نمرات و مدارک این دانشجویان معتبر نیست. نظر شما چیست و در کشورهای دیگر برای ایثارگران جنگ چه نوع امتیاز تحصیلیای در نظر میگیرند؟
در ایران بسیاری از افراد بعد از دریافت پست و مقام متوجه میشوند که با افزایش میزان تحصیلات، میزان درآمدشان نیز افزایش پیدا میکند. این گروه ــ با توجه به موقعیت سیاسیِ خود ــ اغلب از سهمیهی ایثارگران استفاده میکنند و وارد دانشگاه میشوند و تا مقطع دکترا ادامهی تحصیل میدهند. البته معمولاً نگارش و تهیه و تنظیم پایاننامههای کارشناسی ارشد و دکترای خود را به دیگران محول میکنند. بسیاری از این افراد با استفاده از همین نوع رانتها فرصت تحصیل در دانشگاههای برتر دنیا نیز نصیبشان میشود. همزمان و در کنار این سهمیهها، در دانشگاههای ایران بعضی از دانشجویان ممتاز تنها به دلیل فعالیت صنفی یا سیاسی یا انتقاد و اعتراض، به دستور کمیتهی انضباطی ستارهدار و از ادامهی تحصیل محروم میشوند. اصل قدردانی از جنگرفتهها و اصل وجود سهمیه برای ایثارگران قابل قبول و قابل احترام است زیرا زمانی که دیگران مشغول کار و تحصیل و زندگی عادی بودهاند این افراد برای کشور و مردم یا برای هر ارزشی که به آن عقیده داشتند از زندگی خود مایه گذاشتند اما فراموش نکنیم که امروز بیش از ۳۰ سال از پایان جنگ ۸ سالهی ایران و عراق گذشته و افرادی که امروز با استفاده از سهمیهی ایثارگران وارد دانشگاه میشوند اساساً ایثارگر نیستند. اینها اغلب بازجوها و نیروهای امنیتیِ سرکوبگر و بسیجیانیاند که به علت کشتار و سرکوب معترضان و شکنجهی زندانیان و خانوادههایشان از این سهمیه به عنوان پاداش بهرهمند میشوند. در دیگر کشورهای دنیا دانشگاهها اولویتبندیهایی دارند. برای مثال، اگر فردی در زمینهای پژوهش کرده یا دانش و سابقهی کار و تجربهی خاصی دارد که نشان دهد میتواند در آن حوزه به طور حرفهای کار کند، برای ورود به دانشگاه در مقطع کارشناسی ارشد یا دکترا میتواند از امتیازاتی برخوردار شود اما موافقت یا مخالفت با هیچ سیاست و مذهبی در دانشگاههای دنیا هیچ نوع امتیاز تحصیلی منفی یا مثبتی به دنبال ندارد.
به ستارهدار کردن دانشجویان و محرومیتشان از تحصیل اشاره کردید. علاوه بر این، در ایران پیروان آیین بهائی هم اساساً اجازه ندارند که وارد دانشگاه شوند. کمیسیونهای آموزشی و دیگر کمیسیونهای مرتبط سازمان ملل متحد در مقابل محرومیتها و ممنوعیتهای تحصیلی چه واکنشی نشان میدهند و چطور برخورد میکنند؟
به طور مشخص در کنوانسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد اشاره شده که اساساً جنسیت، مذهب، نژاد، رنگ پوست و عقاید سیاسی نمیتواند حقوق اولیهی انسان را سلب کند و حق حیات و کار و تحصیل و خوراک و پوشاک و روابط جزو حقوق اولیهی هر انسان در هر نقطهای از کرهی زمین است. کشورهای مختلف کم و بیش حقوق بشر را نقض میکنند. از جمله اقلیت مسلمان اویغور در چین از حق تحصیل و کار که هیچ، حتی از حق حیات هم محروماند یا دولت عراق در دوران صدام حسین حقوق اولیهی کردهای این کشور را نقض میکرد یا طالبان وقتی بر افغانستان حاکم بود دختران را زنده به گور میکرد. جمهوری اسلامی هم در نقض حقوق اولیهی انسانها کارنامهی تیره و تاری دارد که از جمله شامل محرومیت تحصیلیِ منتقدان و ممنوعیت تحصیل بهائیان است؛ فاجعهبار این که حکومت ایران نقض حقوق بشر را در قالب قانون نانوشته انجام میدهد و انکار میکند و به این ترتیب مسیر پیگیری حقوقی و پاسخگویی را هم مسدود میکند.
آیا برگزاری آزمون کنکور با رعایت پروتکلهای بهداشتی در ایران تصمیم درستی بود یا این که برای حفظ سلامت داوطلبان و خانوادههایشان باید به تعویق میافتاد یا باید آنلاین برگزار میشد؟
امسال من با بچههای کنکوری کار کردهام و دربارهشان نوشتهام و به همین دلیل با بسیاری از آنها در شبکههای اجتماعی در تماس بودهام و دربارهی برگزاری کنکور نظرسنجی هم گذاشتهام اما حتی یک مورد هم ندیدهام که دانشآموزی خواستار به تعویق افتادن کنکور باشد. کنکور در ایران به خودی خود استرسی دارد که همه تجربهاش کردهایم؛ حتی خانوادهی دانشآموزان کنکوری در سال کنکور فرزندشان نوروز و تعطیلات ندارند. تعویق کنکور تنها این استرس جمعی را چندبرابر میکند و سلامت جسمی و روانیِ دانشآموز و خانوادهاش را به خطر میاندازد. همین الان هم مردم معترضاند و واقعاً داوطلبان و خانوادههایشان آسیب دیدند. اگر این تعویق ادامه پیدا میکرد و کنکور امسال با سال بعد همزمان و یکی میشد، میزان استرس ناشی از این انتظار طولانی و مضاعف شدن رقابت میان داوطلبان واقعاً فاجعه به بار میآورد. در مورد برگزاری آنلاین کنکور باید بگویم که من اساساً با آموزش آنلاین در همین دورهی قرنطینهی کرونا هم مخالفام زیرا در سراسر ایران زیرساخت مناسب اینترنت نداریم و بنابراین با ادامهی آموزش آنلاین عدالت آموزشی در کشور بیش از پیش نقض میشود.