میراث حقوقی پیچیدهی روث بیدر گینزبرگ؛ زنی که به «اصلاحات تدریجی» باور داشت
notoriousrbg
نزدیک به نیم قرن پیش، در سال ۱۹۷۱، در ایالات متحدهی آمریکا تنها کمی بیشتر از ۳۰۰ وکیل زن مشغول به کار بود و شمار قضات زن در کشور به ۲۰۰ نفر هم نمیرسید. رئیسجمهور وقت، ریچارد نیکسون، باید دو قاضی جدید را برای دادگاه عالی آمریکا نامزد میکرد. نیکسون فکر کرد برای وجههی تبلیغاتی بد نیست که یکی از این نامزدها زن باشد. سالهای اوج موج دوم فمینیسم در آمریکا بود و حتی زنان جمهوریخواه نیز جذب بعضی کارزارهای فمینیستی شده بودند و از مردان سیاستمدار حزبشان پرسشهای کلیدی دربارهی حق زنان میپرسیدند و از رئیس جمهوری انتقاد میکردند که هیچ زنی در کابینهی او نبود. ریچارد نیکسون فکر کرد انتصاب یک زن قاضی محافظهکار در دادگاه عالی، میتواند رأی این زنان جمهوریخواه را هم جذب کند و ژست تبلیغاتی خوبی است. تمام مشاوران او مخالفت کردند و وارن برگر که در آن زمان قاضی ارشد دیوان عالی آمریکا بود، نیکسون را تهدید کرد که اگر یک زن را برای سمت قاضی دادگاه عالی نامزد کند، او استعفا خواهد کرد. نیکسون خیلی زود از تلاشش دست شست.
درست همان زمان، در دفتر «اتحادیه آزادیهای مدنی آمریکا»، زن وکیل جوانی که با این نهاد همکاری داشت، سخت مشغول نوشتن استدلالها و ادلهی حقوقی برای پروندهی موسوم به Reed vs Reed بود تا به دادگاه عالی بروند و یکی از تاریخیترین تصمیمهای حوزهی برابری جنسیت در این کشور را رقم بزنند. حکمی سرنوشتساز که اعلام کرد در حق تصمیمگیری بر اموال غیرمنقول، فرقی بین زن و مرد نیست و دادگاه و مقامات نمیتوانند بر مبنای جنسیت، به یکی از وراث حق تصمیمگیری بیشتری دهد و چنین کاری، نقض بند ۱۴ قانون اساسی آمریکا محسوب میشود. نام آن زن جوان روث بیدر گینزبرگ بود.
اشتیاق بیدر گینزبرگ در دفاع از حقوق برابر برای زنان، از تجربهی زندگی خودش ریشه میگرفت. وقتی دانشگاه هاروارد بالأخره درهای دانشکدهی حقوق را به روی زنان هم باز کرد، بیدر گینزبرگ یکی از اولین زنانی بود که وارد دانشکدهی حقوق هاروارد شد. در دانشگاه همکلاسیهای مرد، او و هشت زن دیگر دانشجوی حقوق را مسخره کرده و دستکم میگرفتند. بعد از فارغالتحصیلی، هیچ شرکت حقوقی حاضر به استخدام این زن کوچکاندام و جوان نبود؛ با اینکه او شاگرد اول کلاس خود شده بود. وقتی بالأخره در دانشگاه استاد شد، حقوق او کمتر از اساتید مرد بود. وقتی حامله شد، مجبور شد لباسهای گلوگشادی بر تن کند که شکم برآمدهاش را در دانشگاه مخفی کند. دانشگاه علاقهای به نگه داشتن یک زن حامله به عنوان استاد نداشت. او سالها مثل باقی زنان، دست کم گرفته و تحقیر شده بود و با قدمهای مورچهای و تقلای بسیار، در سلسلهمراتب مردسالار خود را کمی بالا کشیده بود و تواناییهایش را اثبات کرده بود. از همان ابتدای زندگی حرفهای، سراغ قبول پروندههایی با موضوع تبعیض جنسیتی میرفت. پروندههایی که کمتر وکیلی در آن زمان به آنها علاقه نشان میداد.
از همان ابتدا با زیرکی تغییری را در استفاده از واژگان در ادلهی حقوقی خود پیشه کرد. تا آن زمان در تمام پروندههایی که پای جنسیت وسط بود، وکلا از واژهی «تبعیض بر مبنای جنس» )(sex discrimination استفاده میکردند. روث بیدر گینزبرگ سالها بعد تعریف کرد که روزی منشی او که زنی جوان بود، در حال تایپ ادله مکثی کرد و به او گفت: «قرار است به دادگاه عالی بروید و در برابر ۹ مرد قاضی دفاع کنید. آن ۹ مرد که هیچکدام هم مدافع حقوق زنان محسوب نمیشوند، از دیدن این همه "سکس" در دفاعیاتْ اول یاد چه چیز میافتند؟ غیر از این است که یاد رابطهی جنسی میافتند و با پیشداوری در موضع دفاعی میروند؟» گینزبرگ بعدها گفت تا همیشه مدیون هوشیاری و نکتهسنجی این منشی جوان است. از همانجا تصمیم گرفت در ادلهی حقوقی خود همیشه از «تبعیض جنسیتی» (gender discrimination) استفاده کند و نگاهها را متوجهی مسئلهی ریشهای و اصلی نقش جنسیت در تبعیض کند.
بیدر گینزبرگ وقتی دانشجوی دورهی لیسانس بود، شاگرد ولادیمیر ناباکوف، داستاننویس بزرگ معاصر بود و سر کلاس معروف او با عنوان «ادبیات اروپا» مینشست. گینزبرگ سالها بعد در یادداشتی که در تایم نوشت، از تأثیر شگرف کلاس ادبیات ناباکوف بر سبک نوشتاریاش گفت. بیدر گینزبرگ نوشت که به توصیهی رابرت کوشمن، یکی از اساتیدش در این کلاس شرکت کرد. کوشمن به او گفته بود سبک نوشتاریاش زیادی با جزئیاتِ اضافه است. بیدر گینزبرگ نوشت از ناباکوف یاد گرفت که توضیحات و جزئیات اضافه را حذف کند.
در دههی ۱۹۷۰ روث بیدر گینزبرگ مسئول پروژهی حقوق زنان در «اتحادیهی آزادیهای مدنی آمریکا» شد و در این سمت وکیل شش پروندهی مهم و کلیدی بود و در دادگاه عالی از این پروندهها دفاع کرد و در پنج پرونده برنده شد. یکی از این پروندهها که بسیار مهم بود پروندهی موسوم به Reed v Reed بود. سالی رید (Sally Reed) در ایالت آیداهو در جریان جدایی از همسرش بود که پسر آنها از دنیا رفت، قانون آیداهو به شکل خودکار پدر را مسئول و وارث داراییهای فرزند متوفی میکرد و سهمی برای مادر قائل نمیشد. سالی رید پرونده را تا دادگاه عالی کشاند و گینزبرگ یکی از دو وکیل زن در این پرونده بود. بیدر گینزبرگ بحث را به متمم ۱۴ قانون اساسی آمریکا کشاند که تأکید دارد همهی شهروندان ایالات متحدهی آمریکا از امتیازها و حقوق برابر باید برخوردار باشند و با استناد به این متمم، ایالت آیداهو را متهم کرد که حق امتیاز برابر شهروند آمریکایی را به دلیل تبعیض جنسیتی، زیر پا میگذارد. دادگاه عالی آمریکا به نفع سالی رید رأی داد. این اولینبار در تاریخ آمریکا بود که دادگاه عالی در موردی حکم داد که نمیتوان تبعیض بر مبنای جنسیت قائل شد. پیروزی بزرگی که حتی خود بیدر گینزبرگ هم انتظارش را نداشت.
روث بیدر گینزبرگ در این پروندهی کلیدی از زنان، فمینیستها، و هواداران سقط جنین دفاعی نکرد و کنار آنها نایستاد.
در سال ۱۹۷۳ بیدر گینزبرگ وکالت پروندهی شارون فرانتیر (Sharron Frontiero) را پذیرفت. شارون در نیروی هوایی آمریکا افسر بود. اما نیروی دریایی حاضر نبود مثل افسران مرد، همسر شارون را هم مشمول بیمهی درمانی و حق مسکن کند. گینزبرگ در دفاعیهی مشهوری که برای دفاع از این پرونده در برابر دادگاه عالی نوشت، مسئله را به بحث تاریخی فرودست دانستن زنان کشاند، به استدلالهای کتاب «دموکراسی در آمریکا» تألیف الکسی دو توکویل و آلفرد لرد تنیسون ارجاع داد و روایت تاریخی تبعیض بر مبنای جنسیت را از قرنها قبل شروع کرد تا به امروز و پروندهی شارون فرانتیر برسد. متن دفاعیه بیدر گینزبرگ در این پرونده حالا به عنوان یکی از متون کلاسیک حقوقی در دفاع از حقوق نقضشده بر مبنای جنسیت تدریس و یادآوری میشود. بیدر گینزبرگ بعدها دربارهی این پرونده گفت: «میدانستم باید در برابر ۹ مرد قاضی بایستم که هیچ کدام سر سوزنی باور نداشتند چیزی به اسم تبعیض بر مبنای جنسیت وجود دارد و من باید یک تنه آنها را متقاعد میکردم که تبعیض جنسیتی، واقعیت است و وجود دارد.» او برای متقاعد کردن این ۹ مرد که باوری به تبعیض جنسیتی نداشتند، از سارا گریمکی (Sarah Grimkè)، فعال حقوق زنان در قرن ۱۹ نقلقول آورد: «من هیچ لطفِ امتیاز جنسیتی نمیخواهم. تمام آنچه از شما برادرانام میخواهم این است: پاهایتان را از روی گردن ما زنان بردارید.» هیچ یک از ۹ مرد قاضی، بعد این جمله سؤال دیگری از بیدر گینزبرگ نپرسیدند. همه سکوت کرده بودند و بعد به نفع موکل بیدر گینزبرگ رأی دادند. هرچند گینزبرگ در این پرونده نتوانست به هدف بزرگترش برسد و ۹ قاضی مرد را قانع کند که تبعیض جنسیتی درست چیزی از جنس تبعیض نژادی است و همانقدر مذموم و از ریشه باید از بین برود.
بیدر گینزبرگ بعدها گفت پروندهی محبوب او در این سالها، پروندهی Weinberger v Wiesenfeld بود. همسر استفان ویزنفلد سر زایمان از دنیا رفت و پدر با نوزاد پسر تازه متولدشده تنها ماند. استفان ویزنفلد به ادارهی تأمین اجتماعی رفت تا برای نوزاد تازه متولدشده تقاضای کمکهزینه کند. ادارهی امور اجتماعی درخواست را رد کرد، چون استفان مرد بود و تأمین اجتماعی فقط به زنی که همسر از دست داده و سرپرست خانوار شده، کمک مالی میکرد. بیدر گینزبرگ موفق شد دادگاه عالی را قانع کند که تأمین اجتماعی، جنسیت ندارد و خدماتاش متعلق به همهی شهروندان است و این مسئله مصداق تبعیض جنسیتی برای مردان است. در این پرونده، گینزبرگ توانست هر ۹ مرد قاضی را راضی کند که بدون یک رأی مخالف، حق را به موکل او دهند و قانون تأمین اجتماعی تغییر کند.
در سال ۱۹۸۰ جیمی کارتر، رئیسجمهور وقت آمریکا، بیدر گینزبرگ را به سمت قاضی در دادگاه تجدیدنظر در ناحیه واشنگتن دیسی منصوب کرد و گینزبرگ تا سال ۱۹۹۳ که به سِمت قضاوت در دادگاه عالی منصوب شد، در این سمت باقی ماند. بیل کلینتون، رئیسجمهور دموکرات وقت آمریکا، گینزبرگ را برای احراز سمت قاضی دادگاه عالی نامزد کرد. کلینتون در مراسم معرفی بیدر گینزبرگ و اعلام تصمیماش گفت که روث بیدر گینزبرگ همهی عمر حرفهای خود را برای احقاق حقوق از دسترفتهی زنان تلاش کرده و آمریکا را به جای بهتری برای مادران، همسران، خواهران و دختران ما تبدیل کرده است. جای او در دادگاه عالی است. روث بیدر گینزبرگ، بعد از ساندرا دی اوکانر، دومین زنی بود که به سمت قضاوت در عالیترین نهاد قضائی آمریکا منصوب شد.
اما در همان سال، کم نبودند فمینیستهایی که از تصمیم کلینتون برای اینکه بیدر گینزبرگ قاضی در دادگاه عالی باشد، حمایتی نکردند. برخلاف کلیشهی این روزهای رسانهها، اینطور نیست که تمام فمینیستها و فعالان حقوق مدنی هوادار بیدر گینزبرگ باشند. مخالفان او فراواناند. مشکل اصلی فمینیستها با روث بیدر گینزبرگ بر سر پروندهی تاریخی Roe v Wade است. پروندهای که در سال ۱۹۷۳ با رأی دادگاه عالی بالأخره مانع بزرگی را برداشت و حق سقط جنین زنان را به رسمیت شناخت. در این پرونده، دادگاه عالی دو تصمیم کلیدی و سرنوشتساز گرفت: ۱- قانون اساسی آمریکا حق حریم خصوصی شهروندان را به رسمیت میشناسد و تصمیم برای سقط جنین، جزو حریم شخصی بدن یک زن محسوب میشود. ۲- اما حق سقط جنین صددرصد و بی محدودیت کامل نیست. حق زن بر بدن خود و برای سقط جنین از یک سو و منافع دولتها در ایجاد محدودیت برای سقط جنین باید به یک توازنی برسند. با اینکه حکم، صددرصد به نفع هواداران سقط جنین نبود، اما با به رسمیت شناختن این مسئله که سقط جنین بخشی از حریم شخصی است و از حقوق بنیادین شهروندان در قانون اساسی آمریکا، عملاً دروازهی وسیعی را باز کرد که بعدها در چندین پروندهی دیگر هربار بیشتر به نفع سقط جنین رأی داده شود و سقط جنین فراگیرتر شود.
گینزبرگ گفته بود که دربارهی سقط جنین او «نه لیبرال است و نه محافظهکار.»
روث بیدر گینزبرگ در این پروندهی کلیدی از زنان، فمینیستها، و هواداران سقط جنین دفاعی نکرد و کنار آنها نایستاد. حتی وقتی «اتحادیه آزادیهای مدنی آمریکا» از او خواست تا وکیل این پرونده باشد، بیدر گینزبرگ نپذیرفت. او بعدها به شیوهی بحثهای دادگاه عالی و نحوهی استدلال در تصمیمگیری آنها نیز انتقاداتی داشت. بیدر گینزبرگ معتقد بود با ارجاع به حق حریم شخصی، نمیتوان حق سقط جنین را برای افکار عمومی توجیه کرد. او باور داشت سقط جنین را باید از موضع «مصونیت برابر در قانون» پیش برد و به جامعه قبولاند. فمینیستها با او اختلافنظر جدی داشتند. برای فعالان حقوق زن حیاتی و کلیدی بود که رأی را اتفاقاً و حتماً بر مبنای حق حریم شخصی بگیرند تا این را به جامعه بقبولانند که حق تصمیمگیری برای تن، بخشی از حقوق بدیهی و حریم شخصی هر زن است.
یک سال پیش از اینکه کلینتون او را برای احراز سمت قضاوت در دادگاه عالی نامزد کند، بیدر گینزبرگ در یک سخنرانی در دانشگاه نیویورک که سروصدای زیادی کرد، از رویهی دادگاه عالی در پروندهی Roe v Wade انتقاد کرد و دادگاه را متهم به تندروی در این پرونده و رویهی «همه یا هیچ» کرد. او گفت که به جای این رویه میشد ایالتها به تدریج قوانینی در گسترش حق سقط جنین تصویب و افکار عمومی را بیشتر آماده کنند. او معتقد بود اصرار فعالان زن که این پرونده را تا دادگاه عالی کشاند و رویهی دادگاه به شیوهای بود که بیشتر از اینکه همراه جذب کند، دافعه به بار آورد.
وقتی بیل کلینتون، بیدر گینزبرگ را نامزد قضاوت در دادگاه عالی کرد، کم نبودند فمینیستهایی که یا اعتراض کردند، یا ابراز نگرانی. کیت میشلمان (Kate Michelman) که در آن زمان رئیس «سازمان ملی اقدام برای حق سقط جنین» در آمریکا بود، در نامهی سرگشادهای به سناتورهای کمیتهی حقوقی سنا خواسته بود این مسئله را در سؤالها مطرح کنند تا برای زنان مشخص شود که قاضی روث بیدر گینزبرگ دربارهی مسئلهی حق سقط جنین و حق تصمیمگیری زن بر بدن خود، دقیقاً کجا ایستاده است. گینزبرگ گفته بود که دربارهی سقط جنین او «نه لیبرال است و نه محافظهکار.»
فعالان حقوق بومیان آمریکا گروه دیگریاند که در میان منتقدان روث بیدر گینزبرگ قرار دارند. آنها بر سر پروندهی Sherrill v. Oneida منتقد او شدند و او را متهم کردند در استدلالهای قانونی خود، ادبیاتی «ضد بومیان آمریکا» دارد. گینزبرگ یکی از قضاتی بود که رأی داد قبیلهی «اونیدا» حقی بر زمینهایی که از ایالت نیویورک خریدند، ندارند. در پروندهی دیگری در سال ۲۰۱۳ که دربارهی حق رأی شهروندان بود، بیدر گینزبرگ همراه قضات محافظهکار رأی داد و خشم بسیاری از فعالان مدنی و فعالان حق رأی برای همه شهروندان را برانگیخت.
اینها همه خود بخشی از انتقادهای وسیعتر علیه بیدر گینزبرگ بود که چنان باور عمیقی به «اصلاحات تدریجی و آرام» داشت که گاه همپای محافظهکاران میشد و ادبیات، استدلالها، و رأیهایش با آنها شباهت پیدا میکرد. برخلاف کلیشهی رایج و تصویر او بر روی هزاران تیشرت و لیوان چایخوری در چندسال اخیر که او را به تحسین «رسوا و شهره» میخواند، او نه تنها هرگز رادیکال نبود که گاه کاملاً محافظهکار بود. در آمریکا، بهویژه بعد از روی کار آمدن دونالد ترامپ، روث بیدر گینزبرگ تبدیل به یک «ابر قهرمان» شد که تصاویر او از مگنتهای درِ یخچال گرفته تا لیوان و کیف و تیشرت نقش بسته است. در خیابانهای پایتخت آمریکا، در حین راه رفتن به دیوارانگارههای او و حتی پوسترهای تبلیغاتی رسمی شهر که مزین به تصویر اوست، برمیخورید. نسل جوانی از زنان فمینیست که شاید چندان دقیق تاریخ موج دوم فمینیسم کشورشان را نخواندهاند در کنار رسانههای جریان اصلی، از او تصویر یک فمینیست رادیکال و پیشرو ساختند که فراتر از سابقهی واقعی و کارنامهی بیدر گینزبرگ بود. روث بیدر گینزبرگ هرگز رادیکال نبود، خود را فمینیست معرفی نمیکرد، باور داشت که زنان تحت تبعیض جنسیتیاند، همزمان باور داشت مردان نیز تبعیض بر مبنای جنسیت تجربه را میکنند، به عمق جان تنها باور به «اصلاحات تدریجی و آرام و آهسته» داشت و اینکه در مسیر کسی را پس نزند. او زنی بود حقوقدان، اندیشمند، متخصص، مصمم، مستقل و تأثیرگذار. اما اگر دنبال قهرمان فمینیست، پیشرو و رادیکال میگردید، نشانی غلط است و بیدر گینزبرگ آن زن نیست.