تأثیر چندوجهی سهمیهبندی جنسیتی
یک زن سیاهپوست آمریکایی ساکن ناحیه کاردوزو در حومه واشینگتن دی.سی. که در سال ۱۹۶۴ برای اولین بار حق رای در انتخابات ریاست جمهوری را پیدا کرد. ناحیه کاردوزو تا قبل از سال ۱۹۶۴ حق شرکت در انتخابات ریاستجمهوری را نداشت. (Source: Library of Congress)
در مقالهی پیشین دیدیم که شیرین حصیم حدود یک دهه بعد از فراگیرشدن نظام سهمیهبندی جنسیتی در انتخابات کشورهای مختلف دنیا، به مقایسهی دو کشور سوئد و آفریقای جنوبی پرداخت تا عناصر مؤثر در کامیابی و ناکامی این سیاست را در این دو کشور مقایسه کند. آماندا کلایتون، استاد علوم سیاسی دانشگاه وندربیلت در آمریکا، نیز اخیراً (سال ۲۰۲۱) به بررسی تحقیقات منتشرشده درخصوص سهمیهبندی جنسیتی در پارلمانهای مختلف دنیا پرداخته است تا از خلال آنها تأثیرات مثبت و منفی سهمیهبندی جنسیتی بر سیاستگذاری برابریخواهانه را در سطح جهان نشان دهد.
درحالیکه تا دههی ۱۹۹۰ سهمیهی جنسیتی انتخاباتی در جهان بسیار نادر بود، امروز حدود ۱۳۰ کشور، از سوئد تا رواندا، در سطوح حزبی یا ملی چنین سهمیههایی برقرار کردهاند. با وجود اینکه ورود زنان به پارلمانها از همان دههی اولیهی قرن بیستم (۱۹۰۷ در فنلاند) آغاز شده بود، تا پایان این قرن فقط ۱۳درصد از کل کرسیهای مجالس دنیا مسند زنان شده بود و فقط در دو دههی گذشته بود که این رقم به ۲۵درصد رسید و این افزایش تا حد زیادی بهدلیل تخصیص سهمیهبندی جنسیتی بود.
جدول: ده کشوری که بیشترین تعداد نماینده را در مجلس عوام یا تنها مجلس خود در سالهای ۲۰۰۰ و ۲۰۲۰ داشتهاند (منبع)
به چهچیزی میگوییم سهمیهبندی جنسیتی؟
تعریفی که کلایتون با ارجاع به تحقیقات مورد بررسیاش برای «سهمیهبندی جنسیتی انتخاباتی» ارائه میدهد، عبارت است از «سیاستهایی که حد پایینی ــ معمولاً برحسب درصد ــ برای تعدادِ زنانی تعیین میکند که باید در دستگاههای تصمیمساز سیاسی انتخاب، انتصاب یا نامزد شوند». این سیاستها معمولاً بهشکل قوانین ملی هستند که میگویند زنان باید چه تعدادی از نامزدهای انتخابات (از نامزدهای حزبی و معمولاً در نظامهای انتخاباتی تناسبی) را تشکیل دهند، یا میگویند چه تعدادی از کرسیهای مجلس باید به زنان تعلق بگیرد (معمولاً در نظامهای انتخاباتی اکثریتی). برخی احزاب سیاسی هم داوطلبانه چنین سهمیههایی را اعمال میکنند یا حتی در اساسنامههایشان میگنجانند.
نقشهی کشورهایی که سهمیهبندی جنسیتی در انتخابات را پذیرفتهاند. کشورهایی با رنگ مربوط به «سهمیهبندی داوطلبانهی احزاب» مشخص شدهاند که مجموع کرسیهای احزابی که در آنها این سهمیهبندی را پذیرفتهاند، دستکم به ۳۰درصد کل منتخبان برسد. دو کشور - رواندا و موریتانی - هم به زنان کرسی اختصاص دادهاند و هم سهمیهی نامزدی احزاب دارند که در این نقشه با رنگ مربوط به گزینهی دوم مشخص شدهاند.
برآوردها نشان میدهد که در فاصلهی سالهای ۱۹۹۵ تا ۲۰۱۲، یعنی دورهای که بیشترین تعداد کشورها سهمیهبندی جنسیتی را پذیرفتند، درصد زنان راهیافته به پارلمانهای دنیا در سالی که سهمیه اختصاص داده شده است به نسبت سال قبلش، از متوسط ۱۱درصد کل نمایندگان به ۲۱درصد رسیده. یعنی بهطور متوسط در جهان، سهمیهها در همان بدو تخصیص شمار نمایندگان زن را حدوداً دو برابر کردهاند که البته این تأثیر در میان کشورهای مختلف بسیار متفاوت بوده است.
بهطورکلی سهمیهها وقتی در رساندن زنان به پارلمان مؤثرتر بودهاند که نامزدی زنان را در حوزههایی الزامآور میکردند که در فهرست حزبی موقعیتهای قابلبردن بودند. از طرف دیگر، بهطور شهودی هم روشن است که سهمیهها وقتی مؤثرتر بودهاند که آستانهی بالاتری را برای درصد تخصیص کرسیها به زنان در نظر میگرفتند. معمولاً آستانهی پایین تعداد کرسیهای تخصیصیافته به زنان بیشتر از ۳۰درصد نیست ولی در برخی کشورها شمار نامزدان زن و مردی که احزاب معرفی میکنند برابر است و عجیب نیست که کشورهایی که بیشترین شمار زنان را در مجالس ملی دارند، کشورهایی هستند که اغلب نامزدهای حزبی بهنسبت جمعیت به زنان و مردان تخصیص یافتهاند.
اما از شمار نمایندگان راهیافته به مجالس که بگذریم، سهمیهبندی بر کدام حوزههای سیاستگذاری اثر گذاشته است؟ این موضوع هنوز جای تحقیق زیادی دارد و مطالعهی جامعی درخصوصش انجام نشده. میتوان گفت که با توجه به تنوع عقیدتی غالب زنانی که در ساختارهای دموکراتیک به مجالس راه مییابند و تمایز رویکردها و خواستهایشان، برآورد تأثیر آرای آنان بر سیاستگذاریها دشوار است. ترجیحات و منافع زنان بر اساس مؤلفههای هویتیشان متنوع است و ازاینگذشته، در شرایط جغرافیایی و اجتماعی و محلی مختلف نیز تفاوتهایی میتواند داشته باشد. ازاینگذشته، به نظر میآید زنان راهیافته به پارلمانها در قانونگذاری درخصوص موضوعاتی که اقتدار پدرسالارانه را مستقیماً به مبارزه نمیطلبد، توفیق بیشتری داشتهاند.
سهمیهبندیها چه تأثیری بر سیاستگذاریها دارند؟
مطالعاتی که درخصوص سهمیهبندی انجام شده، درکل نشان میدهد که گرچه میان موارد و کشورهای مختلف اختلافهای زیادی در زمینهی تأثیر سهمیهبندی بر سیاستگذاریها وجود دارد، درکل «واردشدن سهمیهبندی جنسیتی به نظام انتخاباتی کشورها، افزایش توجه قانونگذاران به منافع، مسائل و اولویتهای زنان را در پی داشته است».
یکی از اولین تأثیرات سهمیهبندی این است که در هر کشوری وقتی قرار به انجام این کار شده، معمولاً مباحثی درخصوص لزوم انجام آن مقدمتاً در جریان بوده که این مباحث، هم شامل بحث بر سر نیازها و ترجیحات زنان بودهاند و هم شامل استدلالهایی راجع به لزوم برآوردن آنها و هم استدلالهایی درخصوص اینکه سهمیهبندی چه کمکی به این کار میکند. صرف درجریانبودن این مباحث توانسته بخشهایی از جامعه که درگیرش شدهاند، خصوصاً سیاستگذاران و نامزدان و نمایندگان مرد، را متوجه این موضوعات کند.
همچنین وقتی احزاب سهمیهبندیهای نامزدی را میپذیرند، اغلب بهدنبال جذب رأیدهندگان زن هستند و همین سیاست جذب غالباً پای مباحث و موضوعاتی را که رنگ فمینیستی دارند به مباحث درون احزاب باز میکند. چون پذیرش داوطلبانهی سهمیهی نامزدی از سوی احزاب که حزب کنگرهی آفریقای جنوبی در انتخابات سال ۱۹۹۴ را میتوان مثال بارز آن دانست، معمولاً در دورههای تحول رخ داده است، تشخیص اینکه این تحولات سیاستگذاری تحتتأثیر جو تغییرات عمومی ایجاد شده یا ناشی از پذیرش سهمیهبندی است، کار دشواری بوده است.
شهودیترین تأثیر سهمیهبندی، افزایش «حضور» زنان است. زنان با حضورشان تجربیاتی به عرصهی سیاست میآورند که مردان دارای آن نبودهاند. این تجربیات چیزی فراتر از دانستن یا بحثکردن راجع به مسائل زنان است. مطالعات تجربی نشان میدهد که حضور بیشتر زنان در عرصهی سیاست (بهاتکای سهمیهها) باعث توجه بیش از پیش پارلمانها به ترجیحات و نیازهای آنان شده است. اما این پایان داستان نیست. مواجههی مردان سیاستگذار با موج زنانی که با تجربیات و ترجیحات متفاوت به دستگاههای تصمیمگیری وارد میشوند، موجب تغییریافتن ترجیحات بسیاری از این مردان نیز شده است.
یکی از فعالیتهای نمایندگان زن شوراهای روستایی در هند تلاش برای میراثبَری بیشتر دختران از زمین بوده است اما تحقیقات نشان میدهد که در روستاهایی که زنان به شوراها راه یافتهاند، دختران پیش از این راهیابی، بیشتر از ارث زمین برخوردار میشدند تا پس از آن: یعنی با نوعی واکنش منفی محلی مؤثر در برابر تلاشهای زنان روبهرو شدهایم.
تأثیر قابلمشاهدهی دیگر حضور نمایندگان زن، افزایش پیشنهاد طرحهای مربوط به حمایت از زنان در مجالس بوده که از سوی این زنان (سهمیهای و غیرسهمیهای) صورت گرفته و در پی آن، رأیدهندگان به چنین طرحهایی نیز افزایش یافتهاند. همچنین مطالعات مختلف نشان میدهد که زنان پس از اجرای سهمیهبندی انتخاباتی، مشارکت بیشتری در امور سیاسی در سطوح مختلف یافتهاند و حضورشان در کابینه و مشاغل مهم اجرایی هم بیشتر شده است. ازاینگذشته، در برخی کشورها، مانند هند، در نهادهای سیاسی محلی مانند شوراهای روستایی نیز برای زنان سهمیه در نظر گرفته شده است. حضور زنان در این مصدرها فقط اثرات قانونگذارانه نداشته، بلکه پیگیریها بهقصد اجرای عدالت قضایی درحق زنان را هم افزایش داده است. مثلاً همین افزایش حضور زنان در شوراهای محلی در هند باعث پیگیری بیشتر جنایتهای خشونتآمیز علیه زنان شده.
تحقیقات نشان میدهد که احتمال ائتلاف زنان در احزاب و پارلمانها با همتایان زن بیشتر است و احتمال رأیدادنشان به طرحهایی که دیگر زنان تهیه کردهاند نیز بیشتر است. با وجود این، تحقیقات باز هم نشان میدهد که حضور بیشتر زنان در نهادهای مختلف قانونگذاری و اجرایی باعث میشود آنها بتوانند وارد مذاکرهی مؤثرتر بر سر حقوق زنان با مردان شوند.
اما آیا اعمال سهمیههای جنسیتی همواره به نفع بهبود وضع زنان تمام شده؟ گرچه همانطور که تا اینجا آمد، اغلب تحقیقات حاکی از نتایج مثبت سهمیهبندی هستند، شماری از تحقیقات نیز در مواردی حاکی از نتایج منفی بوده است یا بیاثربودن سهمیهبندی جنسیتی را نشان دادهاند.
در برخی موارد، مقاومت شدید در برابر سهمیهبندی حتی موجب افزایش عملکردهای ضدبرابری شده است. برای مثال، یکی از فعالیتهای نمایندگان زن شوراهای روستایی در هند تلاش برای میراثبَری بیشتر دختران از زمین بوده است اما تحقیقات نشان میدهد که در روستاهایی که زنان به شوراها راه یافتهاند، دختران پیش از این راهیابی، بیشتر از ارث زمین برخوردار میشدند تا پس از آن: یعنی با نوعی واکنش منفی محلی مؤثر در برابر تلاشهای زنان روبهرو شدهایم.
عوامل مؤثر در نحوهی تأثیر سهمیهبندی در سیاستگذاری
با توجه به تأثیرات مختلف سهمیهبندی در کشورها و نظامهای سیاسی متفاوت، جا دارد بپرسیم که عوامل مختلف چگونه بر دخالت سهمیهبندی در سیاستگذاریها مؤثر بودهاند. به نظر میرسد که دموکراتیکبودن یا در مقابل، اقتدارگرابودن ساختار حکومتهایی که سهمیهبندی در آنها اجرا شده، عاملی تعیینکننده در میزان تأثیر سهمیهبندی در سیاستگذاری بوده است. سهمیههای جنسیتی که مشخصاً در دولتهای اقتدارگرایی چون امارات متحدهی عربی یا عربستان سعودی ایجاد شدهاند، یعنی کشورهایی که در آنها هیچ زن و مرد نمایندهای قدرتی مستقل از آنچه حاکم میخواهد ندارند، بیشتر موجب مشروعیت بخشیدن به نظام بودهاند تا تدوین سیاستهای جدی حمایت از زنان. وضع در دولتهای ورشکسته و ضعیف نیز از همین قرار بوده است. بر پایهی تحقیقات، شواهد روزافزونی در دست است که نشان میدهد کشورهای اقتدارگرا با افزایش مشروعیت از راه اعطای سهمیهبندی، به نقض بیشتر حقوق بشر و تقویت پایههای اقتدار خویش پرداختهاند.
برعکس، چشمگیرترین تأثیرات مثبت سهمیهبندیها در دورههای گذار به دموکراسی یا در دورههایی بوده است که تحولاتی در سیاستهای کشورهای دموکراتیک رخ میداده است؛ مثل دورهای که در نروژ بحث سیاستهای جدید حمایت از کودکان به میان آمد و زنان در پیشبردشان بسیار مؤثر ظاهر شدند.
نحوهی طراحی و اجرای سهمیهها نیز در تأثیرشان سهم قابلتوجهی داشته است. به نظر میآید سهمیهبندیهایی که با حمایت اجتماعی از پایین اجرا شدهاند، در سیاستگذاری مؤثرتر بودهاند تا سهمیهبندیهایی که صرفاً نتیجهی تصمیم در سطوح بالای حکومتی بودهاند. در این کشورها، مثل پادشاهی لسوتو، که سهمیهبندی از بالا و بدون مشورت با گروههای زنان و فعالان اعمال شد، مقاومت اجتماعی شدیدی در برابر آن صورت گرفت تا جایی که دیوان عالی از دولت خواست برای مردم توضیح دهد چرا این کار لازم بوده است. زنانی که در چنین محیطهایی با سهمیه وارد پارلمان شدهاند، کار دشوارتری برای تأثیر بر سیاستگذاری در پیش داشتهاند.
نوع سهمیهها نیز در کارایی زنانی که از آنها استفاده کردهاند، مؤثر بوده است. تحقیقات نشان میدهد زنانی که با سهمیههای درونحزبی به مجالس راه یافتهاند، محیط را دوستانهتر یافتهاند تا زنانی که با سهمیههای مستقیم پارلمانی. اما از سوی دیگر، سهمیهبندی با تخصیص کرسی در مجلس ممکن است به زنان قدرت بیشتری بدهد تا سهمیهبندی حزبی، خصوصاً در نظام انتخاباتی تناسبی: زنانی که با سهمیهی مستقیم کرسی پارلمان را میگیرند، از نفوذ دروازهبانهای حزبی که در تعیین نامزدهای حزب برای موقعیتهای مختلف دخالت مؤثری دارند بیشتر بهدور هستند. ازاینگذشته، نظامهای انتخاباتی تناسبی معمولاً انضباط حزبی بیشتری به نسبت نظامهای انتخاباتی اکثریتی اعمال میکنند و بیشتر میتوانند زنان را مقید به تمرکز بر سیاستهای درونحزبی کنند.
اینکه تلقی نمایندگان مرد از نمایندگان زن چیست و اینکه خود زنان نماینده با هم چه رابطهای دارند، در تسهیل یا ممانعت از تأثیرشان در سیاستگذاری نقش داشته است. به نظر میآید گروههای کوچک نمایندگان زن در مجالس که همبستگی قابلتوجهی داشتهاند، توانسته است تأثیرات مهمی در سیاستگذاری داشته باشند و مردان نماینده از آنها احساس تهدید نمیکردند و انسجامشان کمک میکرد در مذاکرات و جلب حمایت برای نظراتشان موفقتر باشند. بهعنوان مثال، در مجلس آرژانتین در دههی اول و دوم قرن بیستویکم، زمانی که زنان نمایندگان کمشماری در پارلمان بودند، توفیق بیشتری در پیشبرد طرحهای حمایتی از زنان داشتند تا وقتی جمعیت بیشتری یافتند و مردان از آنان احساس تهدید کردند. بااینهمه، تحقیقات نشان میدهد که نمایندگان زن در اغلب کشورها تا وقتی جمعیتشان از حداقل ۱۵درصد کل نمایندگان فراتر نرفته، بر هویت زنانهی خود تأکید نکردهاند. از طرف دیگر، تحقیقات نشان میدهد که سهمیهبندی و شمار بیشتر نمایندگان زن تأثیری تام در تصویب سیاستهای معطوف به سلامت عمومی در مجالس مختلف داشته است.
از آنچه تاکنون گفتیم، پیداست که شرط عمومی مؤثر در موفقیت زنان این است که بتوانند بهخوبی در چهارچوبهای نهاد نمایندگیشان کار کنند. عامل فرهنگی، یعنی اینکه مثلاً کلیت جامعه یا نمایندگان مرد چه نظری درخصوص زنان نماینده و بهویژه زنانی دارند که با سهمیه نماینده شدهاند، در این زمینه تأثیرگذار است. محیطهای مجالس نیز میتوانند مانند بسیاری دیگر از نهادها بهشدت مردمحور و گاه خشن باشند و بر حضور و دستاوردهای زنان چشم بپوشند.
سهمیهبندی گرچه در ابتدا شاید راهحلی ساده برای تحقق نسبی برابری جنسیتی به نظر میرسید، تحقیقات حاکی از وجوه متنوع و بسیار مختلف آن در طول تاریخ نهچندان بلندش بوده است. همچنین میدانیم که پرسشهای متعدد دیگری هم هست که باید موردشان تحقیق کرد تا دید بهتری نسبت به چندوچون تحقق سهمیهبندی جنسیتی به دست دهند.
تلخیص و گزارش: شهرزاد نوعدوست
آماندا کلایتون استاد علوم سیاسی و محیط زیست در دانشگاه وندربیلت آمریکا است. این گزارش مختصری است از منبع زیر:
Clayton, Amanda. “How Do Electoral Gender Quotas Affect Policy?” Annual Review of Political Science 24 (2021): 235-252.