تاریخ انتشار: 
1403/10/16

«سوریه از شر بشار اسد خلاص شد، اما هنوز آزاد نشده است»

ابراهیم اصیل در گفت‌وگو با فرناز سیفی

MiddleastInstitute

دو سال قبل، در اوج جنبش «زن، زندگی، آزادی» در خیابان‌های ایران، با دکتر ابراهیم اصیل، تحلیلگر ارشد در «مؤسسه‌ی خاورمیانه» و پژوهشگر مسائل ژئوپلتیک و اقتصاد سیاسی خاورمیانه، گفتوگویی انجام دادم که با استقبال روبه‌رو شد. اصیل در آن گفت‌وگو از تجربه‌ی پر فرازونشیب اپوزیسیون سوریه و اشتباهاتِ فراوان آن در مبارزه‌ی طولانی با رژیم بشار اسد گفت؛ او امیدوار بود که مردم ایران در مبارزه‌ با جمهوری اسلامی این خطاها را تکرار نکنند.

دو سال پیش که در کافه‌ای در واشنگتن دی‌سی با هم دیدار کردیم، هیچ‌یک از ما فکر نمی‌کرد که دو سال بعد شاهد سقوط رژیم بشار اسد، یکی از مخوف‌ترین حکومت‌های پلیسی این زمانه، باشیم. آن روز با یکدیگر موافق بودیم که سقوط هر یک از حکومت‌های استبدادیِ خاورمیانه به سود همه‌ی ساکنانِ این منطقه است.

اکنون ابراهیم اصیل پس از سال‌ها تبعید به دمشق بازگشته و با هموطنانش در شادیِ پس از آزادی شریک شده است. دوباره به سراغ او رفتم تا این‌بار درباره‌ی به ثمر نشستن قیام مردم سوریه، وضعیت امروز و فردای سوریه، و نیازها و اولویت‌های این کشور با یکدیگر گفت‌وگو کنیم. او در دل دمشق و در اولین روزهای بعد از سقوط دیکتاتور، به پرسش‌های من پاسخ داد.

***

فرناز سیفی: پیش از هر پرسشی، تبریک می‌گویم. بعد از سال‌ها جنگ داخلی ویرانگر، خشونت و وحشت، سرانجام یکی از هولناک‌ترین حکومت‌های خودکامه‌ی این روزگار سقوط کرد. حس و حال خودت چیست؟ از بازگشت به سوریه بعد از سال‌ها تبعید چه حسی داری؟

ابراهیم اصیل: هیچ حسی با شور و شعف ناشی از خلاص شدن از شر یک دیکتاتورِ وحشی قابل‌مقایسه نیست ــ جنایتکاری که آشکارا از سوریه، مردم سوریه و از تک تک ما متنفر بود. این اصلاً به این معنی نیست که اوضاع الان و بعد از سقوط اسد خوب است، اما حالا سرانجام فرصت داریم که تلاش کنیم تا سوریه‌ی بهتری را بسازیم. تا زمانی که بشار اسد در قدرت بود، سوریه هر روز یک قدم دیگر در قعر سیاهی فرو می‌رفت.

 

این روزها حال و هوای مردم در خیابان‌های سوریه چطور است؟‌ اقلیت‌های مذهبی در سوریه، به‌ویژه آن‌ها که در حکومت اسد دست بالا را داشتند، در مورد این تغییرات سریع و قدرت گرفتن اسلام‌گرایان سنی‌مذهب چه نظری دارند؟

اکثر سوری‌ها با کنجکاوی و اشتیاق اما محتاطانه رویدادهای جاری را دنبال می‌کنند. سوریه از شر بشار اسد خلاص شد ــ گامی ضروری که بدون آن چاره‌اندیشی برای مشکلات عمیق سوریه ناممکن بود ــ اما سوریه هنوز آزاد نشده است. آزادی یعنی تدوین قانون اساسی بر اساس اجماع ملی و تضمین و حفاظت از حقوق اساسی و حقوق شهروندیِ همه‌ی شهروندان از سوی نهادهای دولتی. آزادی یعنی راهی برای عدالت انتقالی، و اقتصادی قوی که بتواند خدمات و فرصت‌های شغلی را برای همه‌ی شهروندان فراهم کند. مدت‌ها طول خواهد کشید تا سوریه به هر یک از این‌ها دست پیدا کند؛ مردم سوریه به خوبی از این واقعیت آگاه‌اند.

بسیاری از سوری‌ها نگران‌اند که بعد از اسد چه دولتی بر سر کار خواهد آمد. گروه‌های اسلام‌گرایی که کنترل امور را به دست گرفته‌اند در شهرهای بزرگی مثل دمشق و حلب ناشناخته‌اند و بسیاری از اقلیت‌های مذهبی نگران آینده‌ی خود و حقوقشان هستند. با وجود این، در هفته‌های نخست شاهد نشانه‌های امیدوارکننده‌ و مثبتی بوده‌ایم، و به نظر می‌رسد که دولت جدید قصد دخالت در زندگیِ خصوصی مردم و آداب و آیین آنها را ندارد. وقتی از «اسلام‌گرایی» حرف می‌زنیم، اغلب در ذهنمان تصویر گروه‌های اسلام‌گرایی نقش می‌بندد که زیر سایه‌ی آن‌ها زندگی کردیم، اما واقعیت این است که اسلام‌گرایی تعریف گسترده‌تری دارد. برای مثال، بسیاری از گروه‌ها و باورهای سیاسی در افغانستان، ایران، مصر یا ترکیه را اسلام‌گرا می‌خوانیم، اما در واقع هر یک از این گروه‌ها و کشورها از نظر اسلام‌گرایی تفاوت‌هایی جدی و اساسی با یکدیگر دارند. امروز در سوریه شاهد شکل‌گیریِ واقعیت تازه‌ای هستیم. رویدادهای هفته‌های اخیر نه تنها سوریه‌ی نوینی را شکل می‌دهد، بلکه به گروه‌های اسلام‌گرای پیروز هم سوریه‌ای را نشان می‌دهد که پیش از این با آن آشنا نبودند. گروه‌های پیروز در سوریه طالبان نیستند، «اخوان المسلمینِ» مصر نیستند، جمهوری اسلامیِ ایران نیستند، حزب «عدالت و توسعه‌ی» ترکیه هم نیستند. ماهیت متفاوتی‌ دارند و هنوز هم در حال پوست‌اندازی و تعریف خود هستند.

بسیاری از سوری‌ها در شهر و دیار و محله‌ی خود از بدیهی‌ترین حقوق مذهبی بی‌بهره بودند، اما هر روز می‌دیدند که شیعیان و زوّار ایرانی آزادانه در اماکن عمومی به امور مذهبیِ خود می‌پردازند و از میزانی از آزادی برخوردارند که بسیاری از سوری‌ها هرگز به خواب هم ندیده‌اند.

جامعه‌ی مدنی در سوریه به سرعت دست به کار شد تا با استراتژی‌های جدیدی گروه‌های اسلام‌گرا را به چالش بکشد و از برخی تندروی‌های آنان یا تلاش محتمل برای اسلامی کردن سوریه جلوگیری کند. این مهم‌ترین چالش کنونیِ سوریه است. دیکتاتوریِ اسد و سرکوب جامعه‌ی مدنیِ سوریه مانع از ایجاد یک آلترناتیو مؤثر شد، آلترناتیوی که از دل جامعه‌ی مدنیِ قوی و مستقل بیرون می‌آید. تنها راه خروج از این بن‌بست براندازی و سرنگونیِ رژیم اسد بود. اسد می‌خواست تنها آلترناتیو گروه‌های تندروی اسلام‌گرا باشد تا مردم و جامعه‌ی بین‌الملل از ترس آن‌ها، ناگزیر به بقای او تن دهند. اکثر سوری‌ها می‌خواهند مسلمانانِ مذهبی بتوانند به دین‌داریِ خود بپردازند و تعقیب و سرکوب نشوند. سوری‌ها باور دارند که مسلمانانِ مذهبی بخش مهمی از جامعه‌ را تشکیل می‌دهند. رژیم اسد گاهی مسلمانانِ مذهبی، و به‌ویژه سنی‌ها، را صرفاً به‌علت این که نمازخوان‌ بودند، محاکمه و شکنجه و زندانی می‌کرد. اسد به دنبال تحمیل سلطه و اعمال قدرت در همه‌ی ارکان زندگی مردم، حتی عبادت آنها، بود و همین یکی از دلایل شورش مردم علیه او بود.

 

اقدامات جمهوری اسلامی ایران برای تبلیغ و تقویت تشیع در سوریه چه نقشی در شورش و نارضایتی عمیق مردم داشت؟

جمهوری اسلامی ایران به دنبال مهندسی اجتماعی و دستکاری به منظور ایجاد تغییرات جمعیتی در سوریه بود. رژیم ایران برای سوق دادن مردم به تشیع و تغییر بافت جمعیتیِ محله‌ها و شهرهای سوری به شدت کوشید و پول بسیاری خرج کرد. زوّار ایرانی که به شکل منظم برای زیارت به سوریه می‌آمدند، اجازه داشتند که به راحتی در قلب دمشق اظهارنظر و نماز جماعت بر پا کنند، در حالی که مردم محلی اجازه نداشتند که نماز جماعت بخوانند یا آیین‌های مذهبیِ خود را به‌ جا بیاورند. این وضعیت که هر روز در گوشه و کنار سوریه به چشم می‌خورد، فرقه‌گرایی را در سوریه تشدید و تقویت کرد. بسیاری از سوری‌ها در شهر و دیار و محله‌ی خود از بدیهی‌ترین حقوق مذهبی بی‌بهره بودند، اما هر روز می‌دیدند که شیعیان و زوّار ایرانی آزادانه در اماکن عمومی به امور مذهبیِ خود می‌پردازند و از میزانی از آزادی برخوردارند که بسیاری از سوری‌ها هرگز به خواب هم ندیده‌اند.

بسیاری از مردم سوریه به‌خوبی می‌دانند که رژیم جمهوری اسلامی مساوی و مترادف با مردم ایران نیست. همان‌قدر که بشار اسد «نماینده‌ی مردم سوریه» بود، خامنه‌ای و جمهوری اسلامی هم «نماینده‌ی مردم ایران‌»اند. اما رنج و آسیبی که جمهوری اسلامی به سوریه وارد کرد، واقعاً بی‌سابقه و هولناک است. جمهوری اسلامی ایران، سوریه را اشغال کرد. هیچ واژه‌ی دیگری بهجز اشغال‌گری گویای وضعیت نبود؛ اشغال‌گریِ توأم با مقرهای نظامی که همگی پرچم ایران را نصب کرده بودند و بس. اماکن مذهبی‌ای که ایران ساخته بود متعلق به «از ما بهتران» بود و ایرانیان در آنجا آزادی مذهبی‌ای داشتند که سوری‌ها به خواب هم نمی‌دیدند. رژیم ایران صدها هزار سوری را در سرزمینِ خود بی‌خانمان و آواره کرد، و بعد طرفداران بشار و نظامیانِ ایرانی را آورد تا خانه‌های مردم را اشغال کنند. این اقدامات شما را به یاد کدام حاکمیت و کشورِ دیگر در منطقه می‌اندازد؟‌

جمهوری اسلامی ایران در بسیاری از محله‌های مهم در شهرها، ساختمان‌های مهم را خرید و آن‌ها را برای تطابق با اهداف خود تغییر کاربری داد و کوشید تا بافت شهرها را تغییر دهد. رژیم ایران نیروهای شبه‌نظامیِ افغانستانی و نیروهای حزب‌الله را به سوریه سرازیر کرد تا دست به کشتار و ویرانی بزنند. اماکن تاریخیِ ما در سوریه همه مزین به تابلوهایی به زبان فارسی شد، درحالی که دو کلمه نوشتن به زبان‌های محلی در سوریه مثل کُردی، سال‌ها زندان و شکنجه را در پی داشت. می‌دانم که جمهوری اسلامی تلاش کرد تا ماهیت واقعیِ اقدامات وحشیانه‌ی خود در سوریه را از مردم ایران پنهان کند، چون مردمِ ایران هم چنین سبعیتی را نمی‌پذیرفتند و اکثرشان این اقدامات وحشیانه در خاک کشور دیگری را موجه نمی‌دانند. اما صمیمانه امیدوارم که مردم ایران دریابند و بپذیرند که جمهوری اسلامی چنان رنج و درد و آزاری را بر سر میلیون‌ها سوری آوار کرد که جبران و رهایی از آسیب‌های آن چند نسل به طول خواهد انجامید.

 

در این برهه که فرقه‌گرایی در سوریه شکاف‌های عمیقی را به بار آورده، چه باید کرد؟‌

امروز ما به گفت‌وگویی واقعی میان سوری‌ها نیازمندیم تا سوری‌ها از هر پیشینه و باوری بتوانند ترس‌ها، نگرانی‌ها و نیازهای خود را بی‌هراس به زبان بیاورند. تنها راه دستیابی به ثباتِ پایدار این است که سوریه‌ای ساخته شود که در آن هرکس بتواند خودش باشد و به دیگران هم اجازه دهد که خودشان باشند. سال‌ها دیکتاتوری، اعتماد مردم سوریه به یکدیگر را از بین برده است. بازسازیِ این اعتماد ازدست‌رفته ضروری است. ما نمی‌خواهیم و نباید شیوه‌های حکمرانی را از دیگر کشورها وارد کنیم زیرا این شیوه‌ها به درد جامعه‌ی سوریه و پیچیدگی‌ها و وضعیت ما نمی‌خورد. ما محتاج راه‌حلی هستیم که برای سوریه و سوری‌ها مفید باشد، همراه با گفت‌وگویی ملی برای درک بهتر یکدیگر و احیای اعتماد ازدست‌رفته.

 

در روزهای اخیر زنان سوری و فعالان حقوق زن در سوریه بارها نسبت به تأثیر این تغییرات سیاسی عظیم بر زندگی زنان ابراز نگرانی کرده‌اند. در شبکه‌های اجتماعی گزارش‌هایی از تذکر حجاب به زنان بی‌حجاب سوری در خیابان‌های دمشق منتشر شده است. از منظر جنسیت و حقوق زنان، این تغییرات سیاسی را چطور تحلیل می‌کنی‌؟

این گزارش‌ها واقعیت ندارد و گروه‌های راستی‌آزمایی در سوریه هیچ گزارش و منبع موثقی درباره‌ی تذکر به زنانِ بی‌حجاب پیدا نکرده‌اند. این به این معنی نیست که چنین چیزی ناممکن است. به نظرم، اسلام‌گرایانی در سوریه هستند که خواهان چنین چیزی‌اند و به دنبال اسلامی کردن چهره‌ی کشور خواهند رفت. اما فعلاً بعید است که چنین کنند زیرا به‌ویژه شهرهای بزرگ‌ سوریه چنان بافت جمعیتی و مذهبیِ متنوعی دارد که چنین کاری با واکنش تند و شدید مردم مواجه خواهد شد. من نمی‌خواهم که مخاطبانِ نشریه‌ی شما برای فهم کشورِ ما، سوریه را در قالبی از پیش تعیین‌شده بگنجانند تا وقایع جاری را درک کنند. شورشیانِ دیروز سوریه هم فهمیدند که جامعه‌ی سوریه بسیار متنوع است. بخش بزرگی از جامعه‌ی سوریه محافظه‌کار است، اما کماکان نمی‌خواهد حاکمیت به آن‌ها بگوید چطور زندگی کنند و چه بپوشند یا نپوشند یا در امور خانوادگیِ آن‌ها دخالت کند.

البته سخنگوی دولت انتقالی درباره‌ی نقش زنان در جامعه، حرف‌های جنسیت‌زده و واپس‌گرایانه‌ای به زبان آورده است. حرف‌های او به درستی با واکنش جدیِ زنان و بعضی از مردان، از جمله تعدادی از شخصیت‌های مهم مذهبی مسلمان در سوریه، مواجه شد. حدس می‌زنم که در هفته‌ها و ماه‌های آینده شاهد کشمکشی مداوم میان اظهاراتِ جنسیت‌زده و زن‌ستیزانه و واکنش‌های جدیِ زنان و دیگر گروه‌های جامعه خواهیم بود. عده‌ای سعی خواهند کرد که جامعه را اسلامی کنند و جامعه نیز در برابر آن‌ها خواهد ایستاد و مقاومت خواهد کرد.

زنانِ سوری نقش بسیار مهم و مؤثری در انقلاب سوریه داشتند. آن‌ها طبعاً خودشان بهتر از هر کسی واکنش نشان خواهند داد، اما من به‌عنوان مدافع همیشگیِ حقوق زنان به سهم خودم اطمینان می‌دهم که در برابر هر تلاشی برای محدود کردن نقش زنان در جامعه و تبعیض علیه آن‌ها خواهیم ایستاد. زنان سوری علیه هر گونه محدودیت جنسیتی خواهند جنگید. این مبارزه طولانی است اما برنده‌ای جز زنان سوری نخواهد داشت.

 

در گفت‌وگوی دو سال قبل، اشتباهات و خطاهای اپوزیسیون سوریه در مبارزه علیه دیکتاتوری بشار اسد را به دقت توضیح دادی و امیدوار بودی که اپوزیسیون ایران چنین اشتباهاتی را تکرار نکند. آن مصاحبه‌ با استقبال خوبی مواجه شد. متأسفانه اپوزیسیون ایران بسیاری از همان اشتباهات را تکرار کرد. آیا در دو سال گذشته چیزی در رویه‌ی اپوزیسیون سوریه تغییر کرد؟ آیا آن‌ها شیوه‌های مؤثری برای همکاری با یکدیگر پیدا کردند؟

اپوزیسیون سوریه اشتباهات فراوانی را مرتکب شد که هنوز هم تا حد زیادی ادامه دارد. همین که قدرتمندترین گروه شبه‌نظامیِ اسلام‌گرا موفق شد که اسد را برکنار کند، نشان‌دهنده‌ی خطاهای فاحش اپوزیسیون سوریه است. اپوزیسیون سکولار سوریه ضعیف و متفرق است و کماکان درگیر اختلافات درونی. واقعیت این است که آن‌ها بازنده‌ی نبرد طولانی علیه اسد هستند. گروه‌های سکولار اپوزیسیون سوریه ارتباط خود با مردم را از دست دادند و چیزهایی می‌گویند که هیچ ربطی به واقعیت و مشکلاتِ زندگی روزمره‌ی مردم ندارد؛ آن‌ها نگرش استراتژیک ندارند. چیزی که من را امیدوار می‌کند، گروه‌های اپوزیسیون در خارج از سوریه نیست. این مردمِ داخل سوریه‌اند که در حال حرکت، همکاری‌ِ مؤثر با یکدیگر و نقش‌آفرینیِ بیشتر در آینده‌ی سوریه‌اند. به‌عنوان یک سوریِ سکولار حواسم هست که اپوزیسیون سکولار شکست‌خورده‌ است و اسلام‌گرایان قدرت گرفته‌اند اما از همیشه امیدوارترم زیرا گروه‌های متنوع مردم در داخل سوریه هر روز بیش از پیش شکل می‌گیرند و دست‌کم حالا می‌توانند بدون ناپدید یا شکنجه و اعدام شدن اعضایشان فعالیت کنند. اسلام‌گرایان خواهند کوشید تا این گروه‌ها را کنترل و محدود کنند، اما هیچ‌کس نمی‌تواند مثل اسد چنان نظام پلیسی-امنیتی‌ای بسازد که هر روز به شکنجه‌ و قتل و حبس و ناپدید کردن مخالفان بپردازد. مردم سوریه آن دوره‌ی هولناک را دیدند و حالا دارند به خوبی از فضای ایجادشده برای فعالیت و رویارویی با چالش‌ها استفاده می‌کنند.

 

 به جز «هیئت التحریر الشام» ــ گروه اصلی‌ای که رژیم اسد را برانداخت ــ چه گروه‌ها و جریان‌های دیگری با آن‌ همکاری یا اتحاد استراتژیک داشتند؟ آیا این گروه‌ها می‌توانند برای اداره‌ی کشور به‌طور مؤثر با یکدیگر همکاری کنند؟

تعدادی از گروه‌های کوچک‌تر با آن‌ها همکاری داشتند. حدس می‌زنم که در ماه‌ها یا سال‌های آینده بین آن‌ها اختلافات درون‌گروهی رخ دهد. بعید می‌دانم که همکاریِ آن‌ها باثبات و پایدار باشد. در سراسر سوریه تا مدتی تلاطم برقرار خواهد بود. سوریه نه تنها ۱۳ سال درگیر جنگ داخلی ویرانگر بود، بلکه ۵۳ سال زیر سلطه و چکمه‌ی دیکتاتوری خونین و وحشیانه‌ای به سر برد. سال‌ها و دهه‌های آینده، دوران پرآشوب و متلاطمی برای سوریه خواهد بود. دولت سقوط کرده و وضعیت اقتصادیِ سوریه بسیار بد و بحرانی است. تا وقتی که دولت نتواند وزارت دفاع منسجمی را تشکیل دهد، جنگجویان را متحد کند و تسلیحاتِ موجود در سوریه را به انحصار دولت درآورد، وضعیت نظامی ادامه خواهد داشت. فکر نمی‌کنم که چنین چیزی به زودی یا به آسانی تحقق یابد.

 

بسیاری از ایرانیان می‌خواهند بدانند که دقیقاً چه اتفاقی رخ داد و چه شد که دولت اسد ناگهان سقوط کرد؟ آن هم در زمانی که دیگر جامعه‌ی جهانی کم‌وبیش پذیرفته بود که اسد برنده‌ی جنگ داخلی است و در قدرت باقی خواهد ماند.

سال‌ها دیکتاتوری، اعتماد مردم سوریه به یکدیگر را از بین برده است. بازسازیِ این اعتماد ازدست‌رفته ضروری است. ما نمی‌خواهیم و نباید شیوه‌های حکمرانی را از دیگر کشورها وارد کنیم زیرا این شیوه‌ها به درد جامعه‌ی سوریه و پیچیدگی‌ها و وضعیت ما نمی‌خورد. ما محتاج راه‌حلی هستیم که برای سوریه و سوری‌ها مفید باشد، همراه با گفت‌وگویی ملی برای درک بهتر یکدیگر و احیای اعتماد ازدست‌رفته.

«هیئت التحریر الشام» حمایت خارجیِ چشمگیری نداشت. در چند سال گذشته، بعد از این ‌که اکثر کشورها اسد را به‌عنوان برنده‌ی جنگ داخلی پذیرفتند، کمک‌های خارجی به گروه‌های شبه‌نظامیِ مخالف اسد تقریباً قطع شد. ‌تنها کسی که در چند سال اخیر هم از حمایت خارجی بهره می‌برد، بشار اسد بود. نکته‌ی اصلی این است که حمایت خارجی اسد کاهش یافت و همین امر به سقوط او انجامید. در سال ۲۰۱۳ اسد در یک قدمیِ سقوط بود. حزب‌الله لبنان به دستور ایران وارد سوریه شد، بسیاری از گروه‌های تحت حمایت ایران هم از عراق، افغانستان و پاکستان وارد سوریه شدند. این گروه‌ها نه تنها اسد را نجات دادند بلکه با تحریک فرقه‌گرایی، مسیر قیام مردم علیه اسد را هم تغییر دادند. این شبه‌نظامیان در سراسر سوریه کشتار به راه انداختند و سر بریدند و به زنان و مردان تجاوز کردند. اما حتی حضور این نیروها هم برای نجات اسد کافی نبود. در نتیجه، روسیه با ناوگان هوایی و بمباران سوریه وارد مهلکه شد و بسیاری از شهرهای سوریه را به ویرانه تبدیل کرد. در دو سه سال اخیر، حمایت ایران و روسیه کاهش یافت. در این دوره توان نظامیِ ایران و شبه‌نظامیانِ تحت حمایتش کاهش یافت، اسرائیل حزب‌الله لبنان را تضعیف و تحقیر کرد و روسیه گرفتار جنگ با اوکراین شد. اسد ناگهان دوباره در وضعیتی شبیه به قبل از سال ۲۰۱۳ قرار گرفت که حامیِ نظامیِ خارجی نداشت و در یک قدمیِ سقوط بود. به همین علت، شبه‌نظامیانِ مخالف او به راحتی در ۱۰ روز به دمشق رسیدند.

می‌خواهم دوباره تأکید کنم که بسیاری از مردم سوریه بین مردم ایران و رژیم ایران تفاوت قائل‌اند. حتی اسلام‌گرایانِ برنده‌ی جنگ هم گفته‌اند که به هیچ وجه با مردم ایران دشمنی ندارند. ما سوری‌ها به‌عنوان مردمی که دهه‌ها زیر ظلم و ستم زیستیم، به خوبی متوجه‌ایم که حکومت‌های خودکامه، نماینده و بازتاب جامعه‌ی خود نیستند. ما سعی می‌کنیم که از اشتباهات ایرانیان در انقلاب ۵۷ و ربوده شدن انقلاب توسط اسلام‌گرایان درس بیاموزیم. امیدوارم که آن اشتباهات را تکرار نکنیم.

 

روابط سوریه با اسرائیل چطور خواهد بود؟‌ آمریکا در وقایع منتهی به سقوط اسد چه نقشی داشت؟‌

اگر مردم سوریه تنها در یک چیز با یکدیگر توافق داشته باشند، خستگیِ مفرط از این جنگ طولانی است. اکنون سوریه از هر نظر یک کشور فرسوده از جنگ است. بیشتر شهرهای ما ویران شدند، ۸۰ درصد از مردم سوریه فقیر محسوب می‌شوند و نیمی از جمعیت آواره‌ی جنگی‌اند. ما خواهان روابط مسالمت‌آمیز با همه‌ی کشورها هستیم. روابط با آمریکا از رابطه با اسرائیل آسان‌تر خواهد بود. اسرائیل در هفته‌های گذشته به مناطق مختلفی در سوریه حمله‌ کرده است. مردم سوریه عمیقاً میهن‌پرست‌اند و بر سر خاک کشورشان با احدی سازش نمی‌کنند. امیدواریم که بتوانیم از راه‌های مسالمت‌آمیز و دیپلماسی این مسئله را با اسرائیل حل کنیم. البته به نظر نمی‌رسد که دولت نتانیاهو به شیوه‌های مسالمت‌آمیز عقیده داشته باشد و تهاجم و جنگ‌افروزی نتانیاهو در خاک سوریه، مردم سوریه را به‌ شدت نگران کرده است. اسرائیل پنج دهه است که بلندی‌های جولان را با تجاوز به خاک ما اشغال کرده است. آن‌ها حتی منطقه‌ی تحت حفاظت سازمان ملل متحد در جولان را هم اشغال و به مناطق بیشتری در سوریه دست‌درازی کردند. جامعه‌ی بین‌المللی باید در برابر تجاوزهای مکرر اسرائیل به خاک کشورهای همسایه‌اش بایستد. واقعیت این است که اکنون سوریه ضعیف‌تر از آن است که بتواند در برابر تجاوزهای اسرائیل مقاومت کند.

در نخستین هفته‌های بعد از سقوط دیکتاتوری اسد، مهم‌ترین خواسته‌ها و اولویت‌های مردم سوریه چیست؟‌

امنیت، بهبود وضعیت اقتصادی و گذار سیاسی. و البته حل مشکلات بدیهی‌تری مثل دسترسی به آب و برق. مردم نگران‌اند که شاید انتقام‌گیری‌های سیاسی و کشتار کین‌توزانه شروع شود. هنوز وضعیتِ بیش از یک‌صد هزار زندانیِ سیاسی که در دوران دیکتاتوری خاندان اسد در زندان‌ها ناپدید شدند، روشن نیست. نیم میلیون نفر از مردم سوریه در این جنگ سیزده‌ساله کشته شدند. بسیاری از مردم عزیزانِ خود را در شکنجه‌گاه‌های اسد از دست دادند. به هر گوشه‌ای که نگاه می‌کنید مردمی غمگین‌ و خشمگین را می‌بینید. دولت انتقالی باید مسیری را برای عدالت انتقالی تعیین کند، وگرنه مردم احساس خواهند کرد که عدالتی در کار نیست و خودشان در پی انتقام یا اجرای عدالت برخواهند آمد. تا حالا هیچ خشونت سیستماتیکی وجود نداشته است اما اگر راه و مسیری برای عدالت انتقالی مشخص نشود، ممکن است خشونت شکل بگیرد و این امر به شدت مرا نگران می‌کند.

 

نگرانی اصلیِ خودت در هفته‌ها و ماه‌های سرنوشت‌ساز آینده چیست؟

امنیت کشور. اگر امنیت از دست برود، مردم احتمالاً ناامید خواهند شد. جامعه به حداقلی از امنیت و بازسازیِ اقتصادی نیاز دارد تا بتواند به دنبال اصلاح دیگر امور برود. تا وقتی مردم هر روز درگیر نان و سوخت و آب باشند، نمی‌توان بر دیگر امور مملکت تمرکز کرد. ما توهم نداریم و می‌دانیم که همه‌ی کشورها دلشان نمی‌خواهد که اوضاع سوریه بهبود یابد. می‌دانیم که عده‌ای می‌خواهند با بدبخت‌تر کردن مردم سوریه، آن‌ها را بابت سرنگونیِ اسد مجازات کنند.

 

چه سرنوشتی در انتظار آن دسته از حامیان اسد و نزدیکانِ اوست که هنوز در سوریه‌ به سر می‌برند و از کشور خارج نشده‌اند؟ آیا جامعه‌ی سوریه آماده است که اکثر آن‌ها را مشمول عفو کند؟‌

بعضی از مردم می‌گویند که می‌توانند حامیان و نزدیکان اسد را ببخشند، اما بعضی دیگر به شدت از این گروه زخم‌خورده‌‌اند و با آسیب روانی دست و پنجه نرم می‌کنند. بسیاری از مردم همه چیز خود را از دست دادند، شکنجه شدند، هدف تجاوز قرار گرفتند و آواره شدند. درباره‌ی لزوم محاکمه‌ی مقاماتِ عالی‌رتبه‌ی رژیم اسد توافقی میان مردم وجود دارد. این نگاه به گذشته نیست و از قضا معطوف به ایجاد آینده‌ای بهتر است. این افراد باید محاکمه و مجازات شوند تا آیندگان بدانند که آمران و عاملانِ ظلم و جنایت‌ مجازات خواهند شد. اما این بدین معنا نیست که باید به دنبال بازداشت و مجازات همه‌ی کسانی باشیم که در رژیم اسد فعالیت کرده‌اند. بسیاری از مردم دوران سربازی را در ارتش و پلیس طی کردند، نه انتخابی داشتند و نه چاره‌ای. گناهی متوجه‌ی آن‌ها نیست و نباید باشد. وقتی روند محاکمه و عدالت انتقالی شکل بگیرد، تعداد بیشتری از مردم می‌توانند راحت‌تر ببخشند و چشم به آینده بدوزند. برای این‌که جامعه بتواند مقامات میان‌رتبه و پایین‌رتبه‌ی رژیم اسد را ببخشد، مقامات عالی‌رتبه باید محاکمه و مجازات شوند. نیروهای عادی و رده‌پایین در ارتش و پلیس، به اندازه‌ی بقیه‌ی مردم بیچاره و درمانده بودند و دولت انتقالی هم اعلام کرد که همه‌ی آن‌ها عفو شدند. این روزها نشانه‌ها و حرف‌های دلگرم‌کننده‌ی بسیاری را می‌بینم و می‌شنوم مبنی بر این که اکثر مردم حاضرند بسیاری دیگر ــ از جمله نویسندگان، روزنامه‌نگاران و هنرمندان حامیِ رژیم اسد ــ را ببخشند. این گام مهمی در آشتی ملی است.

 

جامعه‌ی بین‌الملل، و به‌ویژه جامعه‌ی مدنی بین‌الملل، برای کمک به مردم سوریه باید چه کند؟ مهم‌تر این‌ که، چه کار نباید بکند؟‌

این سؤال بسیار خوب و مهمی است و خوشحال‌ام که این سؤال را پرسیدی. امیدوارم جامعه‌ی بین‌الملل هم این سؤال را بپرسد و بگذارد خود ما سوری‌ها به آن جواب دهیم. جامعه‌ی مدنی سوریه قادر به ارزیابی دقیق، درک نیازهای جامعه و اولویت‌بندیِ نیازها است. جامعه بین‌الملل باید از ارائه‌ی دستور کار برای سوریه و تحمیل آن به ما اجتناب کند. برنامه و طرح جامعه‌ی بین‌الملل احتمالاً ربطی به واقعیت جامعه‌ی سوریه نخواهد داشت. کاری که از دست جامعه‌ی بین‌الملل بر می‌آید و ما به آن احتیاج داریم کمک‌های بشردوستانه، خدمات بهداشتی و درمانی، خدمات آموزشی و کمک به تدوین طرحی برای عدالت انتقالی و محاکمه‌ی عادلانه‌ی مقاماتِ پیشین است. بشار اسد و حامیان‌اش جامعه‌ی ما را در هر سطح و از هر منظری ویران کردند. ما سوری‌ها در سال‌های آینده باید بکوشیم تا این ویرانی را از نو بسازیم. سوریه سرزمین و خانه‌ی ما است و ما با تمامِ توان هر کاری از دستمان برآید برای آبادی‌اش انجام خواهیم داد. سوریه زخمی و رنجور است، اما انگیزه‌ی ما بزرگ‌تر و قوی‌تر از این زخم و رنج است.