
07 اوت 2025
جنگ، گرسنگی، و اخلاق مراقبت
روحالله رمضانی
جنگ معمولاً در چارچوب انگارههایی همچون قدرت، حاکمیت و منافع راهبردی تحلیل میشود. در حقوق و روابط بینالملل، جنگ را عمدتاً در ارتباط با قلمرو، قدرت و بازیگران سیاسی میفهمند. حتی نظریههای اخلاقی که به نقد جنگ میپردازند ــ مانند «نظریهی جنگ عادلانه» (just war theory) یا «مسئولیت حمایت» (responsibility to protect) ــ نیز اغلب در همین چارچوب جای میگیرند. در این نظرگاه بر اصول انتزاعی تأکید میشود و وابستگیِ متقابل انسانها که واقعیتی انضمامی و روزمره است نادیده گرفته میشود. آنچه در این تصویر غایب است گفتاری اخلاقی است که بهجای قواعد و حقوق، بر مراقبت و تیمارگری و پرورش تأکید کند.
میتوان جنگ را نه صرفاً اختلالی در نظم و قانون بلکه اختلالی در شبکههای مراقبت دانست. اگر دریابیم که خشونتِ جنگ فقط در کشتنِ انسانها نیست بلکه همچنین در نابودیِ روابط و مسئولیتهایی است که زندگی را زیستپذیر میکنند، آنگاه درک ما از جنگ دگرگون خواهد شد. از این منظر، جنگ تنها تخریب بدنها و زیرساختها نیست، بلکه ازهمگسستنِ شبکههای مراقبتی ــ شبکههای خانوادگی، اجتماعی، نهادی ــ است که نهتنها به حیات انسانی امکان تداوم میدهند بلکه به آن شأن و کرامت اخلاقی میبخشند.
ازهمگسستنِ شبکههای مراقبتی را بهویژه زمانی میتوان بهروشنی دید که جنگ گرسنگی را تحمیل میکند. در مناطقی مانند غزه، یمن و تیگرای، گرسنگی دادن فقط حمله به بدنها نبوده بلکه همهنگام حملهای بوده است به کنشهای عاطفی و اخلاقی که انسانها را به یکدیگر پیوند میدهند. آن نوع خشونتی که در گرسنگیِ تحمیلی هست فقط به بدنها آسیب نمیرساند بلکه همچنین به شیوههای تغذیه، محافظت و حمایت که انسان بودن را تعریف میکنند صدمه میزند. از این رو، باید جنگ را از دریچهی اخلاق مراقبت بازنگری کنیم. این نوشتار کوششی در این راستا است.
مراقبت: امری خصوصی یا سیاسی؟
در سنتهای فکریِ لیبرال، سوژهی اخلاقی فردی خودآیین، عقلانی، و خودبسنده به شمار میآید. در این دیدگاه، اخلاق عمدتاً بر حق، وظیفه یا پیامدهای عمل متمرکز است، و از همین رو بیطرفی بر تجربهی زیسته، و عقل بر عاطفه اولویت مییابد. در چنین چارچوبی، مراقبت به حاشیه میرود: امری خصوصی، زنانه، عاطفی و بیش از حدذهنی (سابجکتیو) پنداشته میشود که به همین دلیل برای حضور در سپهر سیاست مناسب نیست.
میتوان استدلال کرد که این حذف نه تصادفیبلکه بازتابی است از نوعی سوگیری مفهومی که، در جهانی بناشده حول بازار و ارتش و قدرت سیاسی، مراقبت ــ یعنی کنشهایی مثل تغذیه، تیمارگری، پرورش، تسلیبخشی و همانند اینها ــ را به پسزمینه میبَرَد. با وجود این، مراقبت همان چیزی است که زندگی را زیستنی میگرداند و بنیاد زیستن است نه حاشیهی آن.
از اواخر سدهی بیستم، فیلسوفان زنانهنگر نشان دادند که وابستگیهای انسانی در نظریههای اخلاقیِ رایج نادیده گرفته میشود. آنان چارچوبی جایگزین با عنوان «اخلاق مراقبت» ارائه دادند که بر همدلی، توجه و مسئولیت تأکید میکند. برخلاف اخلاق سنتی که استقلال و قواعد کلی را برجسته میکند، اخلاق مراقبت بر این ایدهی ساده و روشن استوار است: انسانها آسیبپذیرند. ما وابسته به دنیا میآییم و در سراسر زندگی به یکدیگر وابستهایم. ما بیمار، نیازمند و سوگوار میشویم. از این نظرگاه، عاملیت اخلاقی نه در خودبسندگی بلکه در چگونگیِ پاسخ دادن به نیاز دیگران شکل میگیرد.
با اینهمه، اخلاق مراقبت همچنان در سیاست و روابط بینالملل به حاشیه رانده میشود، گویی مانعی نامرئی اجازه نمیدهد که چونان امری سیاسی به رسمیت شناخته شود. این در حالی است که در بحرانهای سیاسی، جنگها و تنشهای بینالمللی، دقیقاً همان شبکههای مراقبتی آسیب میبینند که جوامع را سر پا نگه میدارند.
گرسنگی بهمثابهی طرد: معنای اخلاقیِ غذا
برای اینکه خشونت اخلاقی در جنگ را از منظر اخلاق مراقبت بررسی کنیم، خوب است که از یکی از بنیادیترین اشکال مراقبت آغاز کنیم: تغذیه.
تغذیه صرفاً انتقال کالری نیست بلکه کنشی اخلاقی و عاطفی است که در روابط مبتنی بر مسئولیت، عشق و هویت تنیده شده. در بسیاری از فرهنگها، غذا دادن به دیگری نشانهی مراقبت است، نه فقط برای تغذیهی بدن، بلکه برای تأمین حس تعلق. مادران با غذا دادن عشق را ابراز میکنند، جوامع از طریق تغذیه همبستگی را تجسم میبخشند، و سنتها در قالب دستورهای غذایی منتقل میشوند. تغذیه تجسم ارزشها و تمرین اخلاق در زندگی روزمره است.
در این بستر، گرسنگی فقط فقدان غذا نیست، بلکه نشانهی فروپاشی مراقبت است. گرسنهبودن یعنی طرد شدن از مدارهای توجه و مسئولیت؛ و در جنگها این طرد اغلب عامدانه است. گرسنگی همیشه پیامد جنگ نیست، گاه بخشی از راهبرد آن است. قحطی ــ بهویژه وقتی عامدانه ایجاد میشود ــ نه فقط بحرانی انسانی بلکه سلاحی سیاسی است که روابط انسانی را هدف میگیرد. این خشونت، شبکههای مراقبت را میگسلد، نقشهای اجتماعی را واژگون، و مناسک بقا را نابود میسازد. با قطع غذا، بافت اخلاقیِ زندگی فرو میپاشد.
مادری را تصور کنید که دیگر نمیتواند برای فرزندانش غذا تهیه کند. او فقط قربانی کمبود نیست، بلکه هدف خشونت اخلاقی است. عاملیتش در مراقبت فرو میریزد و جای آن را شرم، عجز و اندوه میگیرد. تیمارگران به تماشاچیان یا حتی بازیگرانی تبدیل میشوند که ناگزیرند دست به انتخابهایی دردناک بزنند: چه کسی غذا بخورد و چه کسی گرسنه بماند؟
خشونتِ گرسنگی فقط جسم را نمیزند، بلکه قلمرو عشق و عطوفت را به میدان رنج تبدیل میکند. مراقبت که عرصهی پرورش و حمایت است، به قلمروی امتناع اخلاقی بدل میشود، یعنی شرایط انجام وظیفههای اخلاقی از میان میرود و مردم با مسئولیتهایی رها میشوند که ابزار انجامشان از آنان گرفته شده است.
از منظر اخلاق مراقبت، گرسنگی تحمیلی فقط محرومیت نیست، بلکه برچیدنِ عامدانهی شبکههای مراقبت است و زینرو نهفقط بدن بلکه شخصیت انسان را تضعیف میکند. وقتی تغذیه و توان مراقبت ممکن نیست، انسان از کنشهایی که کرامت را زنده نگه میدارد محروم میشود.
در این چشمانداز، گرسنگی به فناوری انسانزدایی بدل میشود: نه فقط ابزاری برای رنج، بلکه شیوهای برای حذف شرایطی که انسانبودن را ممکن میکند. این خشونت، روابط را نابود میکند، شایستگیِ مراقبتکردن و مراقبتدیدن را از میان میبرد، و انسان را تقلیل میدهد به چیزی کمتر از کسی که سزاوار عشق، تأمین و حمایت است.
تیگرای: وقتی گرسنگی شبکههای حمایت را میبلعد
از نوامبر ۲۰۲۰ تا اواخر ۲۰۲۲، دولت اتیوپی پس از گسست سیاسی با جبههی آزادیبخش خلق تیگرای (TPLF)، جنگی ویرانگر را در شمال این کشور آغاز کرد. آنچه در ابتدا نزاعی سیاسی بود، بهسرعت به درگیریِ تمامعیار بدل شد. در کنار بمبارانها و گزارشهایی از کشتار و خشونت جنسی، دولت فدرال سیاست محاصره را در پیش گرفت و گرسنگی را به سلاح تبدیل کرد.
منطقه کاملاً در محاصره قرار گرفت: کمکهای بشردوستانه مسدود شد، ارتباطات و خدمات بانکی قطع گردید، داروها نرسیدند، مزارع سوزانده و بازارها بمباران شدند. هدف صرفاً پیروزی نظامی نبود، بلکه انزوای کامل تیگرای ــ هم فیزیکی و هم روانی ــ موردنظر بود. برخی سازمانهای بینالمللی این وضعیت را نزدیک به نسلکشی از طریق گرسنگی خواندند. در اوج بحران، بیش از ۵ میلیون نفر به کمک غذایی فوری نیاز داشتند.
اما آنچه این محاصره را بیرحمانهتر کرد تأثیرش بر شبکههای محلیِ مراقبت بود. در مناطق روستایی، خانوادههای گسترده، کلیساها و انجمنهای سنتیِ زنان اغلب نقش شبکههای غیررسمیِ حمایت را ایفا میکنند. در بحرانهای گذشته، مهاجران پول میفرستادند و همسایگان غلات را به اشتراک میگذاشتند. اما این زیرساختهای اجتماعی ــ که حیاتی و انعطافپذیرند ــ در جنگ هدف قرار گرفتند. با تعطیلی بانکها و قطع ارتباطات، حتی کمککنندگان بیرونی ناتوان شدند.
محاصره فقط کالری را محدود نکرد، بلکه شبکههای اجتماعی و اخلاقی را نیز فلج کرد. جنگ پیوندها را از هم گسست، مراقبتگران را منزوی ساخت، و سازوکارهایی را که به رنج معنا میبخشیدند از میان بُرد. گزارشهای میدانی از والدینی خبر میدهند که ناچار بودند برای غذا دادن، میان فرزندان خود دست به انتخاب بزنند؛ از سالمندانی که به حال خود رها شدند؛ و از گروههای زنانهای که یا منحل شدند یا سرکوب. حتی پس از آتشبس نیز کمبودها آنقدر شدید بود که مادران کودکانشان را وادار به خواب طولانیتر میکردند تا درد گرسنگی را احساس نکنند، یا برای رفع گرسنگی گیاهانی مخصوص حیوانات را به آنها میخوراندند.
گرسنگی در تیگرای فقط بحران تغذیهای نبود، بلکه نوعی فروپاشی اخلاقی عامدانه بود: برچیدن سیستمهایی که مردم از طریق آنها از یکدیگر مراقبت میکردند. با ازبینرفتن زیرساختهای ارتباطی، محاصره نهتنها غذا، بلکه کرامت، معنا و عاملیت اخلاقی را از مردم گرفت.
یمن: مادر بودن در محاصره
از سال ۲۰۱۵، یمن با یکی از طولانیترین و ویرانگرترین بحرانهای انسانیِ جهان روبهرو بوده است. محاصرهی بنادر توسط ائتلاف تحت رهبریِ عربستان، تخریب زیرساختها و بمباران انبارهای غذا، توان کشور را برای تأمین نیازهای غذایی فلج کرده است. آتشبسِ سال ۲۰۲۲ نیز نتوانست زمینههای ساختاریِ قحطی را رفع کند.
در یمن نیز گرسنگی تنها به معنای فقدان غذا نیست، بلکه نشانهای از فروپاشی شبکههای مراقبت است. جنگ پیوندهای اخلاقی و اجتماعی را از هم گسسته و مراقبت را بهطور مستقیم هدف قرار داده و نابود کرده است. گزارشها از صحنههایی دلخراش حکایت دارند: مادران اغلب آخرین کسانی هستند که غذا میخورند و بسیاری از آنها روزها گرسنه میمانند تا کودکانشان زنده بمانند. در اردوگاههای آوارگان، وعدههای غذایی معمولاً به چای و نان محدود میشود، آنهم اگر در دسترس باشد. درمانگاهها با موج فزایندهی سوءتغذیه مواجهاند، اما از منابع و امکانات کافی بیبهرهاند.
در بستری که گرسنگی هم ابزار جنگ است و هم پیامد آن، عشق مادرانه به اهرم فشار تبدیل میشود. پرورش، تغذیه، مراقبت و هرآنچه زمانی منبع نیرو و همبستگی بود اکنون بدل به میدان جنگ شده است. در یمن، گرسنگی نه فقط بحران غذا بلکه حملهای اخلاقی است به رشتههایی که انسانبودن را ممکن میسازند.
غزه: تغذیه با مجوز نظامی
شاید روشنترین نمونهی حمله به مراقبت، محاصرهی همهجانبهی غزه توسط اسرائیل باشد. از سال ۲۰۰۷، اسرائیل نهتنها ورود کالاها را محدود کرده، بلکه حتی میزان کالری واردشده به منطقه را نیز محاسبه میکند. اسناد دادگاهی در سال ۲۰۱۲ نشان داد که ارتش اسرائیل برای کالری روزانهی هر فرد در غزه «خط قرمز» تعریف کرده بود: مقداری که فقط برای زنده ماندن کافی باشد، اما نه بیشتر.
در آغاز سال ۲۰۲۵، پس از قطع کامل کمکهای بینالمللی، وضعیت انسانی بهشدت وخیم شد. واردات غذا و سوخت متوقف گردید، ذخایر غذایی به پایان رسید، نانواییها تعطیل شدند و قیمت مواد غذایی سر به فلک کشید. تا آوریل، کل جمعیت با ناامنیِ شدید غذایی مواجه بودند و نزدیک به نیم میلیون نفر در آستانهی قحطی قرار گرفتند.
با تعطیلی آشپزخانهها و کمبود سوخت، مراقبت خانگی بهکلی فروپاشیده است. سالمندان از وعدههای غذایی خود میگذرند و کودکان کمتر از میزان لازم غذا دریافت میکنند. گاه مراقبتگران ناگزیرند میان کودکان خود انتخاب کنند و یکی را بر دیگری در اولویت قرار دهند. شیوههای جمعی پختوپز که زمانی مایهی بقا و همبستگی بودند نابود شدهاند.
در غزه، غذا به معادلهای نظامی تبدیل شده است: چند کالری برای زندهماندن کافی است؟ کدام گذرگاه باز است؟ چگونه میتوان زیر بمباران غذا توزیع کرد؟ محاصره در واقع آشپزخانهها را به اتاق فرمان نظامی تبدیل کرده و مادران را به نقطههایی در یک جدول بهینهسازی. در اینجا، گرسنگی نه تصادفی بلکه برنامهریزیشده و نظاممند است. مراقبت، بدل به میدان جنگ شده است.[i]
گرسنگیِ تحمیلی: سویههای جنسیتی
در تمام درگیریهایی که بررسی کردیم الگویی نگرانکننده به چشم میخورد: مسئولیت مراقبت بهطور نابرابر بر دوش زنان است و خشونت اخلاقیِ ناشی از گرسنگی نیز بیش از همه آنان را نشانه میرود. وقتی نظامهای غذایی در جنگ فرو میپاشند، مادران، مادربزرگها و دختران ناگزیرند تصمیمهای ناممکن بگیرند: کدام کودک غذا بخورد؟ چه کسی گرسنه بماند؟ آنان زوال تدریجی عزیزانشان را میبینند و با احساس عذاب وجدان زندگی میکنند. گرسنگی، از این نظرگاه، نه فقط جنایتی جنگی، بلکه شکلی از خشونت اخلاقی و جنسیتی است.
کار مراقبت بهطور تاریخی به زنان واگذار شده و ساختارهای ریشهدارِ اجتماعی این نوع تقسیم کار را بازتولید میکنند. در نظریههای اخلاقی و سیاسیِ رایج نیز مراقبت همواره حاشیهای، کماهمیت و بهمنزلهی کاری زنانه تلقی شده است. از دههی ۱۹۸۰، اما اندیشمندان زنانهنگر مانند کارول گیلیگان (برای مثال، در کتاب با صدایی متفاوت) و نل نادینگز (در کتاب مراقبت) ضمن نقد این الگو، اخلاق مراقبت را چونان چارچوبی نظری مطرح کردند که بر آسیبپذیری، پیوندهای انسانی، کار عاطفی و مسئولیت تجسمیافته تمرکز دارد. پساتر، تووه پترسن (در کتاب مراقبت فراگیر) مفهوم «مراقبت بالغانه» را پیش نهاد و بر عاملیت اخلاقیِ مراقبتگران، بهویژه زنان، تأکید کرد. در همین راستا، جوآن ترونتو نیز در کتاب دموکراسیِ مراقبتی خواهان شناساییِ مراقبت بهمثابهی مسئولیتی عمومی و سیاسی شد، نه صرفاً امری خصوصی یا عاطفی.
این طرز فکر به ما ابزارهایی مفهومی میدهد تا سویههای جنسیتی در قحطی و گرسنگیِ تحمیلی را بازشناسیم. با این رویکرد، میتوان دید که چگونه در شرایط جنگی یا بحران، وقتی سامانههای مراقبتی فرو میپاشد، بارِ مراقبت بهطور نابرابر بر دوش زنان سنگینی میکند و آنان بهطور ویژه آسیب میبینند. در این چشمانداز، گرسنگی صرفاً کمبود غذا نیست، بلکه سلاحی سیاسی است که زندگیِ اخلاقی را هدف میگیرد: از نقش مراقبتی زنان بهرهکشی میکند، مسئولیت را برای آنان به باری طاقتفرسا بدل میسازد، امکان مراقبتگری را از آنان میستاند و از این راه خشونتی خاموش و ویرانگر را بر آنان تحمیل میکند. اخلاق مراقبت به ما امکان میدهد این خشونت را ببینیم، آن را نامگذاری و رد کنیم.
برآیند: بازاندیشیِ مراقبت در جنگها
اخلاق مراقبت درک ما از خشونت، مسئولیت، و عدالت در جنگ را به چالش میکشد. با برجسته کردنِ آسیبپذیری، رابطهمندی و وابستگیِ متقابل، نگاه ما را از دکترینهای نظامی و حقوقی به سوی اخلاق روزمره معطوف میکند و چشماندازی نو پیشاروی ما میگشاید.
نخست، در پرتو این رویکرد، گرسنگیِ تحمیلی صرفاً وضعیتی اضطراری یا نقض حقوق بینالملل نیست، بلکه سلاحی سیاسی است که بنیان زندگیِ اخلاقی ــ یعنی تواناییِ مراقبت کردن ــ را هدف میگیرد و پیوندها را از هم میگسلد.
دوم، این رویکرد به ما امکان میدهد نقشِ معمولاً نادیدهگرفتهشدهی مراقبتگران ــ بهویژه زنان ــ را به رسمیت بشناسیم؛ زنانی که نهفقط قربانی یا پسزمینه بلکه سوژههای اخلاقیِ فعال هستند. رنجی که آنها بهطور ویژه در جنگها متحمل میشوند و در بحثهای رایج دربارهی جنایات جنگی و عدالت اغلب نادیده گرفته میشود در واقع حاصل ساختارهایی است که از طریق محاصره و فروپاشی نظامهای سلامت و تغذیه، امکان مراقبت را از میان میبرند.
سوم، اخلاق مراقبت کفایتِ چارچوبهای رایج در سیاستگذاریِ پساجنگ را به پرسش میگیرد. بازسازی تنها ترمیم زیرساخت یا توزیع غذا نیست؛ بلکه ترمیم ویرانیهای اخلاقی را نیز شامل میشود: از حس درماندگی در تغذیهی کودک تا شرم و اندوهِ ازدستدادنِ نقش مراقبتی و فروپاشیِ روابط جمعی. این فقدانها صرفاً عاطفی نیستند، بلکه اجتماعی، سیاسی و اخلاقیاند و بازسازیشان ممکن است سالها زمان ببرد.
سرانجام، اخلاق مراقبت امکان نوعی واکنش متفاوت به بحرانها را فراهم میآورد: سیاستی مراقبتمحور که از کمکهای بشردوستانه یا اجرای قانون فراتر میرود. این یعنی بازاندیشی در اخلاق بینالملل و درک آن نه بهمثابهی حقوقی انتزاعی یا مداخلاتی از دور بلکه بهمثابهی تعهدی ملموس برای پاسداری از زندگیِ اخلاقی در دل بحران.
[i] بر اساس منبع زیر، در سال ۲۰۰۸، دولت اسرائیل برای همهی جنسیتها و سنین حداقل کالری روزانه را محاسبه کرد ــ حداکثر حدود ۲۲۷۹ کالری در روز برای هر نفر ــ تا «امکان زندهماندن» فراهم شود. سپس بر اساس این محاسبه، تعداد کامیونهای غذا که مجاز به ورود هستند نیز تعیین شد.
گرچه نمایندهی ارتش اسرائیل مدعی شد که هدف از این محاسبات صرفاً جلوگیری از بروز بحران انسانی بوده است:
اما گروههایی مانند گروه حقوق بشری اسرائیلی Gisha تأکید میکنند که این مستندات نشان میدهد اسرائیل راهبرد «جنگ اقتصادی» را عامدانه به کار میگیرد.