اخبار از چه چیز تازهای خبر میدهند؟
مارشال مکلوهان، نظریهپرداز مشهور رسانهها، به وجود آمدن رسانههای خبری را پیشرفت بیسابقهای در تاریخ بشر، و معرف نوع تازهای از ارتباط انسانها با زمان حال میدانست، ارتباطی که با مفهوم «پیشرفت مستمر و خطی» تعریف میشد. این تعریف نیازمند بازنگری است؛ اخبار در دنیای رسانههای امروز از واقعیت دیگری خبر میدهند.
شبِ سیزدهم ماه نوامبرِ سال ۲۰۱۵، در خانهام در پاریس بودم که از دوستی روی «واتساپ»ام پیامی گرفتم. تازه متوجه شدم که چند خیابان آنطرفتر اتفاقاتی غیرعادی افتاده است. خبر حملات تروریستی به سالن کنسرت باتاکلان و چند جای دیگر تمام شهر را فرا گرفته بود؛ من هم سعی میکردم بفهمم چه خبر شده. لپتاپم را روشن کردم و صفحههای پنج روزنامهی اصلی را باز کردم؛ سعی کردم بر خطوطِ شلوغِ تلفنی غلبه کنم، و با دوستان و خانوادهام تماس بگیرم و شنیدهها و دیدههایشان را با هم مقایسه کنم. ولی هیچکدام از اینها کافی نبود. در چند روز و چند هفتهی بعد، مدام روی تلفنم، دربارهی احتمال وقوع حملات دیگر، پیامکهای گروهی میگرفتم، که همهشان هم البته بیاساس از آب در آمدند. در بین اطرافیان من، ظاهراً هیچکس نمیتوانست آن اتفاق را به گذشته بسپارد؛ حوادث از این که به چیزی که صرفاً در گذشته «اتفاق افتاده» تبدیل شوند تن میزدند؛ سعی میکردند طنین خود را در حال جاری کنند. زمان به سرعتِ خود میافزود و جهتش را از دست میداد، و اخبار سریعتر، متراکمتر، و آشفتهتر از پیش به نظر میآمدند.
وقتی حال تحملناپذیر میشود، جستوجوی گذشته میتواند دلگرمکننده باشد. من در ماههای پس از آن ماجرا، شروع کردم به تاریخ خواندن، و سعی کردم تا از این راه برای خودم چارچوبی فکری به دست بیاورم. مقالهای از رابرت دارنتون، مورخ آمریکایی، دربارهی مسألهی اخبار در پاریسِ پیش از «انقلاب فرانسه» خواندم و فهمیدم که ۲۵۰ سال پیش، ساکنان شهر من به جار و جنجالهای سیاسیِ زمان خود به همان شکلی واکنش نشان میدادند که من به حملاتِ سالِ ۲۰۱۵. در سالهای بیثباتی و بلاتکلیفی، پاریسیها در ۱۷۴۹ به هر نوع رسانهای که میتوانستند، متوسل میشدند؛ از روزنامه و نامه و آهنگ و ترانه گرفته تا شایعهها و گزارشهای بیاساس. خیلیها به مطبوعاتِ سانسورشدهی حکومتی اعتمادی نداشتند، ولی در عین حال، نگران بودند که مبادا شایعات بیاساسی که دهان به دهان میگشت در دل شهروندان رعب و وحشت بیافکند. من هم هر بار که میشنیدم کسی میگفت حملات دیگری در راه است، دقیقاً همین احساس را داشتم. به رستورانها و کافههای محلهام که میرفتم، میدیدم آدمها مشغول سبک و سنگین کردنِ نظریههای توطئه بودند، یا از ماجراهای دیگری حرف میزدند که از چشم شهروندان پنهان نگه داشته شدهاند. در سالهای دههی ۱۷۵۰ نیز، پاریسیها در فضاهای شهریای که آن سالها تازه شکل گرفته بود، مثل کافهها، جمع میشدند و بحث و جدل میکردند که آیا بیمبالاتیهای پنهانیِ اشراف ثباتِ سلطنت را به خطر انداخته است یا قضیه چیز دیگری است. رویدادها و حوادثِ امروز، در قیاس با وضعیت مردمِ پاریسِ چند قرن پیش، آنقدر دراماتیک به نظر نمیآیند. در اطراف من، زمان از سرعت خود کاسته است تا متینتر و منظمتر شود.
ما اغلب اظهار نگرانی و تأسف میکنیم که اخبار از وضع «بحرانی» دنیا حکایت دارند، ولی کم پیش میآید که از ماهیت واقعیِ خبرها سؤال کنیم. اخبار نیز مثل تاریخ اساساً راهی است برای تحمیل نظم بر کلیتِ آشفتهی اوضاع جهان. فرهنگ لغت آکسفورد لغت «اخبار» (news) را چنین تعریف کرده است: «اطلاعات قابل توجهی که جدیداً به دست آمده، به خصوص دربارهی حوادث اخیر یا حائز اهمیت». دارنتون نیز میگوید اخبار «گزارشهایی است دربارهی آنچه روی داده است.» به این ترتیب، آنچه ما خبر محسوب میکنیم عمیقاً به درک ما از زمان گره خورده است.
ما اغلب اظهار نگرانی و تأسف میکنیم که اخبار از وضع «بحرانی» دنیا حکایت دارند، ولی کم پیش میآید که از ماهیت واقعیِ خبرها سؤال کنیم. اخبار نیز مثل تاریخ اساساً راهی است برای تحمیل نظم بر کلیتِ آشفتهی اوضاع جهان.
بسیاری ریشهی این واهمهای را که امروزه در مورد «اخبار جعلی» وجود دارد در پدیدههایی فنآورانه مثل شبکههای اجتماعی میدانند. این اضطراب به این باور گره خورده است که نوآوریهای فنآورانه به انقلابهای فرهنگی و فکری دامن میزند. پیشفرضِ این باور نیز تصوری از مفهوم زمان است که از اروپای قرن نوزدهم مطرح شد، تصوری که بنا بر آن، زمان در مسیری خطی، همگام با فنآوری، پیش میرود. صنعت مدرنِ خبر نیز در همان سالها به دنیا آمد و بنابراین، چندان جای تعجب نیست که بیشتر متفکران و محققان برای فهم خبر به همین تصور از زمان تکیه کرده بودند. از نظر آنها، اخبار در هر عصر، بنا بر رسانهی غالبِ آن عصر شکل میگیرد: اول، اخبار شفاهی بود، بعد روزنامه آمد، بعد تلویزیون، و آخر هم اینترنت. در یک توالیِ زمانیِ مشخص و سرراست، یک شکل از رسانه جای خود را به شکلی دیگر میدهد و این خود احساس فرحبخش و تسلیدهندهای از نظم و پیشرفت را ایجاد میکند.
اما زمان به شکلهای بسیار دیگری نیز در ما متجلی میشود، و تصور بالا این شکلها را از نظر دور نگه میدارد. چه کسی را سراغ دارید که خبری را خوانده باشد، درست مثل خود من در همان شبِ نوامبر ۲۰۱۵، و احساس نکرده باشد که زمان ایستاده یا از سرعتش کاسته و یا به سرعتش اضافه شده است؟ هرچه بیشتر در مورد کاربردهای خبر در قرن هجدهم تحقیق و تفکر کردم، بیشتر به این نتیجه رسیدم که خبر میتواند در فهم این نکته به ما کمک کند که حال و گذشته و آینده به شکلها و شیوههای مختلفی در هم تنیده شدهاند.
ما زندانیِ نظریات بدی هستیم که مدام بر این نکته پا فشردهاند که هر گامی در توسعهی فنآوری رابطهی ما با اخبار را از اساس تغییر میدهد. یکی از پرنفوذترین حامیان این نظر جامعهشناس کانادایی، مارشال مکلوهان، است که بیشتر به دلیل جملهی قصارش، «رسانه همان پیام است»، در میان عموم مشهور شده است؛ جملهای که بارها و بارها نقل شده ولی عمیقاً درک نشده است. به اعتقاد مکلوهان، رسانه مأمور مخفیِ تاریخ است، چرا که هر فنآوری جدیدی که به بازار میآید نحوهی تفکر ما را نیز تغییر میدهد. او در کتاب خود، کهکشان گوتنبرگ: به وجود آوردن انسانِ چاپی (۱۹۶۲)، مینویسد: «فنآوری فضای تازه میآفریند.» پاپیروس فضای اجتماعیِ امپراتوریهای باستان را به وجود آورد؛ نسخهی خطیْ قرونِ وسطا را به دنیا آورد؛ و چاپْ دنیای مدرن را آفرید. از نظر مکلوهان، مدرنیتهی غربی در کلیت خود، از روشنگری تا ایجاد دولت-ملت، دین عظیمی به اختراع دستگاه چاپ دارد.
نگاه مکلوهان به گذشته، در واقع، نوعی خیالپردازی بود که از اندیشههای نژادپرستانه شکل گرفته بود. مکلوهان مدعی بود که «آفریقاییها» سنگوارههای زندهای هستند که از گذشتهی قبیلهایِ اروپا میآیند. میگفت از آنجا که آفریقاییها از آثار و تبعاتِ چاپ به دور بودهاند، «دستگاه عصبی هر آفریقایی آنقدر سست و بیرمق است که به خواب اندکی در شبانهروز نیاز دارد.» مکلوهان این واقعیت را نادیده میگیرد که چین قرنها پیش از گوتنبرگ چاپ را اختراع کرده بود. مکلوهان برای آن که بگوید چاپ نحوهی فکر بشر را تغییر داده، ناچار است تجربهی تاریخیِ بخش بزرگی از جمعیت جهان را نادیده بگیرد. نوشتههای او مظهر داستان قدیمیای است که دنیای «توسعهیافته» برای خود بازگفته است؛ قصهای که در آن غیر اروپاییهای «عقبافتاده» گذشتهی خودِ اروپا بودهاند که به دلایلی ناشناخته و مرموز، از قافله جا ماندهاند. آنطور که دیپِش چاکرابارتی، استاد دانشگاه شیکاگو، در کتاب خود محلی کردنِ اروپا (۲۰۰۰) میگوید، تخیل استعماریْ سفر از اروپا به مستعمرات را بیش از آن که سفری در مکان ببیند، سفری در زمان به سوی گذشته میدید: به هند رفتن مثل به قرون وسطا رفتن بود.
شرح مکلوهان از آثار و تبعات چاپ حتی در مورد اروپای قرون جدید [از پایان قرون وسطا تا آغاز انقلاب صنعتی] نیز، که هستهی اصلی استدلال مکلوهان را شکل میدهد، نادقیق و نادرست است. چاپ مستقیماً عامل هیچ انقلابی نبوده است. در ایتالیا، مردم تا سالها خبرنامههایی را که با دست نوشته شده بودند به روزنامه ترجیح میدادند. آهنگ و ترانه و شایعه و حرفهای شفاهی اغلب برایشان سرگرمکنندهتر و جالبتر از آثار ملالتآورِ جوهرِ سیاه بر کاغذ بود. حتی وقتی هم که بالأخره روزنامه رقبای خود را کنار زد، اخبار همچنان میان خبرنامههای خطی، اقوال و اخبار افواهی، و صفحات چاپی سرگردان بود، درست مثل پاریسِ قرن هجدهمِ دارنتون، و درست مثل امروز. همانطور که اندرو پتگری، مورخ بریتانیایی، در کتاب خود اختراع اخبار (۲۰۱۴) نشان میدهد، روزنامه دست کم تا اواخر قرن هجدهم، یعنی چند قرن پس از آن که اروپا چاپ را در قرن ۱۵ کشف کرد، به شیوهی غالب برای نشر اخبار تبدیل نشده بود.
نظرات مکلوهان در زمان خودش بیپروا و جسورانه بود، ولی حقیقت این است که ریشه در برداشتهایی منسوخ و نخنما از پیشرفت فنآوری داشت. برداشت او از زمانْ برداشتی استعماری بود: زمان به عنوان تکاملِ باشکوه تاریخ که به دست اروپاییهای مخترع هدایت میشد. این تصور عمدتاً محصول قرن نوزدهم بود، یعنی عصری که گسترش قدرت اروپا در سراسر جهان مهارناشدنی مینمود. کشتیهای بخار، خطوط راهآهن، و تلگراف این تصور را ایجاد کرده بود که اروپا با سرعت در حال پیشرفت و ترقی است. مارشال لفرتس، یکی از پیشگامان صنعت تلگراف، در سال ۱۸۵۶ فنآوری تلگراف را با هیجانی نفسگیر چنین توصیف میکند: «وقتی کلید تلگراف را به دست میگیرید تا با صدها کیلومتر آن سو تر ارتباط برقرار کنید، احساس میکنید زمان و مکان از بین رفتهاند.»
اما عصر جدید و این فنآوری تازه تنها برای بخشی از مردم جهان معنا داشت. وقتی غلتک مدرنیته راه را هموار میکند، مردمانی که از قافله عقب ماندهاند یا باید جبران مافات کنند یا به کل ناپدید شوند. در نقاشی پیشرفت آمریکا (۱۸۷۲)، اثر جان گاست، فرشتهی بلوند بزرگی که نماد آمریکا است به سوی غرب در حرکت است و سیم نازک خط تلگراف را در دست گرفته است؛ تمدن و پیشرفت را اشاعه میدهد و نخستین مهاجران آمریکایی را هدایت میکند، و از آن سو میبینیم که سرخپوستان و بومیان به حاشیههای تاریکِ بوم کشانده شدهاند: نماد عقبماندگی و وصلههایی ناجور در مسیر پیشرفت.
نظرات مکلوهان در زمان خودش بیپروا و جسورانه بود، ولی حقیقت این است که ریشه در برداشتهایی منسوخ و نخنما از پیشرفت فنآوری داشت. برداشت او از زمانْ برداشتی استعماری بود: زمان به عنوان تکاملِ باشکوه تاریخ که به دست اروپاییهای مخترع هدایت میشد.
صنعت رسانه محصول این برداشت غریب از مفهوم زمان است. هواس (که سپس خبرگزاری فرانسه نامیده شد) و رویترز در اواسط قرن نوزدهم تأسیس شدند. وعدهی آنها این بود که گزارشهایی سریع، دقیق، و قابل اعتماد از طریق پیامهایی کوتاه ارسال کنند که روزنامهها در سراسر جهان بتوانند به سادگی آنها را کپی کنند. ظهور این خبرگزاریها همزمان بود با نصب نخستین کابلهای تلگرافِ زیردریایی که ارتباط سریع بین قارهها را ممکن میکرد. مردم شیفتهی سرعت و اندازهگیری بودند. در همان زمان بود که حکومتها تلاش میکردند تا ساعتهای مرجع و استانداردی را بین کشورهای مختلف وضع کنند، تلاشی که به تدریج به سیستم فعلی منطقههای زمانی منجر شد.
یکی از مشخصههای فکر مدرن این است که برداشتی به غایت خاص و دقیق از زمان دارد. گابریل تارد، جامعهشناس فرانسوی، در سال ۱۹۰۱ گفته بود: «روزنامه را باز میکنم و فکر میکنم مال امروز است. با ولعِ تمام خبرها را میخوانم. بعد متوجه میشوم مالِ یک ماه یا یک روز پیش است. بلافاصله اهمیتش را برایم از دست میدهد.» تارد میگوید وقتی میفهمید که آنچه فکر میکردید خبری تازه است به روزهای قبل بر میگردد، «انزجاری ناگهانی» به سراغتان میآید. این «میل روزافزون برای اخبار یکی از آشکارترین مشخصات زندگی متمدن است.»
به عبارت دیگر، مدرنیته این توهم را القا میکند که همیشه در حال پیشرفت است و گذشته را به چیزی بیربط و نامربوط بدل میکند. در این «گسستگی زمانها» (این عبارت را از کریستوف شارل، مورخ فرانسوی، وام گرفتهام) گذشته اساساً با حال و آینده فرق دارد. گذشته شکافِ میان خبر و تاریخ را شدت میبخشد. ولی این حرف همیشه صادق نبوده است، همچنان که پیش از قرن نوزدهم، تاریخ عمدتاً راهی بود برای آموزش درسهایی اخلاقی دربارهی حال. این تغییری که در تصور ما از گذشته صورت گرفته به مورخ آلمانی، لئوپولد فون رانکه، بر میگردد که مدام بر این نکته تأکید میکرد که گذشته را باید صرفاً به خاطرِ گذشته مطالعه کرد. از نظر او، مورخ نباید چندان دلمشغول زمان حال باشد و کارش نیز قطعاً نباید هیچ ارتباطی به اخبار پیدا کند. اما در زمانهی کنونی، با این که هم مورخان و هم خبرنگاران حوادث و رویدادها را بررسی و ثبت میکنند و در دسترس عموم قرار میدهند، یکی از بدترین توهینهایی که میتوان نثار یک مورخ کرد این است که کارهایش را «ژورنالیستی» بخوانیم.
اما اگر اخبار را بیرون از چارچوب این مدلِ خطی از زمان درک کنیم، ماهیت و کارکرد خبر چه خواهد بود؟ بیاییم به زمانی پیش از اختراع صنعت مدرن خبر نقب بزنیم. در دمشقِ قرن هجدهم، درست مثل پاریسِ آن زمان، مردان در کافهها جمع میشدند تا دربارهی حوادث و اتفاقات اخیر با هم بحث کنند. گاهی نیز وقایعنامههای تاریخی را به صدای بلند میخواندند. این وقایعنامهها در واقع کشکولی بودند از اتفاقات غریب و مضحکی که در شهر روی داده بود. آنطور که دانا سجدی در آرایشگر دمشق (۲۰۱۳) گزارش میدهد، ابن بودَیرِ آرایشگر یکی از این وقایعنامهها را گردآوری کرده است. یکی از قصههایی که ابن بودیر تعریف میکند از این قرار است: مردی متوجه میشود شوهر خواهرش با کسی سر و سِر دارد و بنابراین آبروی خانواده را لکهدار میکند. وقتی مقامات محلی به شکایات این مرد توجهی نشان نمیدهند، به نشانهی اعتراض، خودش را از منارهی مسجدی به پایین پرت میکند. این داستان تلویحاً دربارهی شرایط تأسفبار اخلاقیِ آن دوره است، و در واقع اعلام جرمی است علیه حکومت که در پاسداری از اخلاقیات کوتاهی کرده است.
به این ترتیب، وقایعنامهی ابن بودَیر را میتوان نیای روزنامه دانست، گو این که نامش را «تاریخ» گذاشته بودند. داستانهای ابن بودیر شبیه داستانهایی است که دارنتون از پاریسیها، تقریباً در همان زمان، نقل میکند و از رفتار فاحشهمآبانهی زنان اظهار تأسف کرده، و از فساد عمومیِ سلطنت انتقاد میکند. هم پاریس و هم دمشق شاهد تغییرات اجتماعی سریعی بودند؛ شهرسازی و شهرنشینی گسترش مییافت و فضاها و فعالیتهای اجتماعیِ جدیدی شکل میگرفت: کافهها، آرایشگاهها، تاریخنگاری، سیگار کشیدن زنان در انظار عمومی، گردش و وقتگذرانی مردم در فضاهای بیرون از شهر، و غیره. انگار در قرن هجدهم، سرعتِ زمان شدت گرفته بود، و فنآوریها و رسانههای جدید درک و تصور تازهای از جهان به دست میدادند. و این به بیمها و نگرانیهای زیادی دربارهی تکثیر اخبار دروغ دامن میزد. برای مثال، در قانون فرانسهی قرن هجدهم، انتشار اخبارِ بیاساس جرم سنگینی محسوب میشد.
اخبار پاریس و تاریخ دمشق در سالهای دههی ۱۷۵۰ نشان میدهد که تفاوت میان رویدادهای تاریخی و رویدادهای اخیر همیشه چندان روشن نبوده است. در زبان عربی، رایجترین واژه برای news «اخبار» است. این واژه بر خلاف معادلِ انگلیسیاش اشارهای به مفهوم تازه بودن یا اخیر بودن ندارد. حتی در انگلیسی نیز، در اولین روزنامههایی که منتشر میشد، از واژههایی مثل «گزارش» یا «اطلاعات» استفاده میشد که مفهوم زمان را در بر ندارند.
مدرنیته این توهم را القا میکند که همیشه در حال پیشرفت است و گذشته را به چیزی بیربط و نامربوط بدل میکند.
در قرن هجدهم، اخبار میتوانست دربارهی آینده هم باشد. در «دنیای آتلانتیکِ» آن زمان، اخبار همان قدر که به گزارش وقایع اخیر میپرداخت، دربارهی اتفاقاتی که هنوز روی نداده بودند نیز گمانهزنی میکرد. کشتیها فاصلهی میان بریتانیا تا آمریکا را در عرض چهار تا شش هفته میپیمودند؛ بنابراین، تعداد گزارشهای تأییدشده اندک بود و دسترس به آنها دشوار. تفاوت میان گذشته و آینده مهآلودتر بود. آنطور که ویل اسلاتر، مورخ، در مقالهی «جملاتِ رو به آینده» (۲۰۰۹) میگوید، در لندن، ویراستاران و سردبیران در نوشتههای خود از زمان آینده استفاده میکردند چرا که فرضشان این بود که آن سوی اقیانوس به زودی جنگ خواهد شد، با این که مطمئن نبودند دقیقاً کِی این اتفاق خواهد افتاد. کسانی که روحیهی ماجراجویی داشتند نیز با کمک نخستین شرکتهای بیمه، روی روز دقیق آغاز جنگ شرطبندی میکردند.
در متون دینی، خبر شکلی از نبوت محسوب میشد. معنای تحت لفظی واژهی «انجیل» (Gospel) «خبر خوب» است. در سنت اسلامی نیز ریشهشناسی مشابهی وجود دارد: کلمهی «نبأ» (به معنی «خبر») با «نبوت» همریشه است. ولی این منطق فقط محدود به کسانی که به خدا اعتقاد دارند نمیشود. آخرین اطلاعات به ما امکان میدهد تا آینده را پیشبینی کنیم و بشناسیم. همین منطق در مورد پیشبینیهای مالی و اقتصادی نیز صادق است، چرا که آخرین پیشرفتها به احتمال زیاد بر بازارهای فردا اثر خواهند گذاشت، و این جنون خرید و فروش از همین جا مایه میگیرد. اثرگذارترین و قدرتمندترین وجه اخبار زمانی است که وعدهی دنیایی نیامده را میدهد.
در مجموع، این موارد همه حاکی از آناند که خبر محصول فرایند پیچیدهای است که در میان شکلهای مختلف رسانه سیر میکند و به سادگی میان گذشته و حال و آینده جابهجا میشود. نمیگویم تغییراتی که در فنآوری رسانه در دوران مدرن صورت گرفته هیچ تأثیری بر معنا یا اهمیتی که برای اخبار قائل میشویم نداشته است. قطعاً انتظاراتِ ما را از کارکرد خبر و زمان تولید آن عوض کرده است: روزی یک بار در روزنامه، ساعتی یک بار در تلویزیون، و هر دقیقه در فیسبوک. مکلوهان چندان هم غلط نمیگفت. ولی نکته این است که هریک از این قالبها بخشی از اکوسیستمِ وسیعتری هستند که ما در آنها شکلهای مختلفی از خبر را میبلعیم، و هیچ رسانهای نمیتواند رابطهی ما را با زمان به کلی تغییر بدهد.
پیچیدگیهای اخبار ایدهی خطی بودن و مسطح بودن زمان را از میان میَبرد. وقتی پس از تجربهی خودم در ۲۰۱۵ به پاریسِ قرن هجدهم فکر کردم، احساس عجیبی داشتم، انگار میان دو تصورِ مختلف از زمان معلق مانده بودم. در آن چند ساعت و چند روزِ اول، همه چیز برایم تازه و گیجکننده بود. از آن طرف، تاریخ خواندنْ این احساس را در من بیدار کرد که اوضاع در قرون قبل هم چندان تفاوتی با امروز نداشته است: شوک سریع، عصبی، و الکترونیکِ زمان از یک سو و حرکتی آرام، آهسته، و طولانی از سویی دیگر. در مواجهه با آن حوادث توانفرسا، به گذشته روی آوردم به این امید که با زوم کردن دوربین به عقب، به اطلاعات و سرنخهایی دربارهی موقعیت خودم دست پیدا کنم. این سرنخها نیز به نوبهی خود به من کمک میکنند تا دریابم که در آینده چه اتفاقاتی خواهد افتاد. تاریخ کمک میکند تا دربارهی آینده گمانهزنی کنیم. تمام این واکنشها بخشی از ماهیت خبر است.
مقصر دانستنِ فلان یا بهمان فنآوری سادهانگاری است. واقعیت این است که خبر هرگز از موقعیتِ پایدار و ثابتی برخوردار نبوده است. فرایندی که افرادی مثل مکلوهان از طریق آن تلاش کردند تا گذشته را بر حسب انواع مختلف رسانه در روندی مشخص و سرراست جای دهند مشابه همان فرایندی است که خبر را تولید میکند: هردو فرایند کوششهایی هستند برای این که به زمان نظمی ببخشیم تا بتوانیم جای خودمان را در این دنیای متغیر و بیثبات پیدا کنیم. به این ترتیب، واهمهای که امروزه در مورد اخبار جعلی وجود دارد چیز چندانی دربارهی نقش شبکههای اجتماعی در توزیع اطلاعات نمیگوید؛ ولی در عوض نشان میدهد که تغییرات برای ما به گونهای پیشبینیناپذیر شتاب گرفته است و برای همین تلاش میکنیم تا برای معنا دادن به آنها راههایی پیدا کنیم.
آرتور اَسراف عضو تحقیقاتی کالج آلسولز در دانشگاه آکسفورد است. آنچه خواندید برگردانِ بخشهایی از این نوشتهی اوست:
Arthur Asseraf, ‘What’s so New about News?,’ Aeon, 9 May 2017