«مسئلهی ایران؟»
در گفتگو با محمد حیدری
ایران و ایرانی بودن به چه معناست؟ شاخصهای هویت ایرانی کداماند؟ آیا ایران با مسئلهای ویژه به عنوان «مسئلهی ایران» روبروست؟
ایران و ایرانی بودن به چه معناست؟ شاخصهای هویت ایرانی کداماند؟ آیا ایران با مسئلهای ویژه به عنوان «مسئلهی ایران» روبروست؟
بنا به آمار رسمی در سال 1391، 74 کولبر کشته و 70 تن دیگر مجروح شدهاند. در میان کشتهشدگان 70 تن با تیراندازی نیروهای مرزبانی نیروی انتظامی و چهار تن دیگر بر اثر انفجار مین و سرما جان باختهاند. بسیاری از جراحتهای منجر به قطع نخاع و معلولیت دائمی هم ناشی از تیراندازی مستقیم به آنها بوده است.
توجه کردن و جلب توجه کردن همیشه مشکل بوده است. ما محتاج دیده شدنایم و بیوقفه در حال تلاش و رقابت برای جذاب کردن خودمان به منظور جلب توجه بیشتر. اما در زمانهی ما که اطلاعات از در و دیوارش میریزد این مشکل حاد و بغرنج شده است و توجه به متاع محدود و کمیابی تبدیل میشود.
ماکس وبر، جامعهشناس نامدار آلمانی، با تألیفات پرآوازهی خود، زمینه را برای فهم تازهای از کلیت مدرنیته، سرمایهداری، و اخلاق کار در جامعهی مدرن فراهم کرد. با این حال، برداشت او از این تعابیر بسیار پیچیدهتر و عمیقتر از آن چیزی است که در نگاه اول به نظر میرسد.
عدم درک متقابل میان نسل های «جدید» و «قدیم»، و سوءظن دوجانبهی ناشی از آن سابقهای دیرینه دارد. نشانههای چنین سوءظنی را به راحتی میتوان تا دوران باستان ردیابی کرد. اما در عصر مدرن که مشخصهاش تغییرات عمیقِ سریع و مداوم در شرایط زندگی است، سوءظن میان نسلها چشمگیرتر شده است.
در تابستان ۱۸۴۶، هنری دیوید ثورو، نویسندهی آمریکایی، پس از آنکه از پرداختن مالیات سرانه به مأمور محلی سر باز زد، شبی را در زندانی در ماساچوست، گذراند. ثورو بعدها با بحث دربارهی آن نافرمانیِ جزئی در مقالهای با عنوان «در باب وظیفهی نافرمانی مدنی» (چاپ سال ۱۸۴۹)، به آن شهرتی جهانی بخشید. او در آن مقاله شرح میدهد که نمیخواسته است از دولت فدرالی حمایت کند که به بیعدالتی تداوم میبخشد.
در خیابان پنسیلوانیا، واقع در مرکز شهر واشنگتن دیسی، پایتخت ایالات متحدهی آمریکا، درست در چند قدمی کاخ سفید تابلویی جلوی در ورودی یک ساختمان با ظاهری کسلکننده است. تابلویی که نوید میدهد با ورود به چهاردیواری این مکان، «آرامش»، «سکوت»، «خواب آسوده» و «نفسی عمیق و راحت» در انتظار شماست. در قرن بیستویکم هر چقدر جیبت خالیتر باشد، حق دسترسیات به سکوت و آرامش کمتر است. باور ندارید؟
حالا که به پشت سرم نگاه میکنم، میبینم مدتی بود که پسرمان داشت آماده میشد تا با پیراهن دامندار به مدرسه برود. چند ماهی میشد که آخر هفتهها یا بعد از مدرسه، پیراهن دامندار میپوشید. بعد شروع کرد به این که به جای لباس توی خانه هم همان را بپوشد. یک روز صبح، بلوز و شلوار تمیزش را که در آوردم تا بپوشد. نگاهی به من کرد و گفت: «لباس تنم هست.»