این تصور که محمد یکی از بزرگترین قانونگذاران جهان است تا قرن بیستم تداوم یافت. در ۱۹۳۵ آدولف واینمن، مجسمهساز آمریکایی، در کتیبهای در تالار اصلی دیوان عالی آمریکا محمد را به همراه ۱۷ قانونگذار دیگر به تصویر کشید. مسیحیان متعددی از کلیساهای خود خواستهاند تا نقش ویژهی محمد را به عنوان پیامبر مسلمانان به رسمیت بشناسند. از نظر برخی اسلامشناسان کاتولیک چنین اقدامی بهترین راه برای ترویج صلح و گفتگوی سازنده بین مسیحیان و مسلمانان بود.
هر سال در ۱۷ فوریه گروهی در میدان «کامپو دی فیوری» در رم جمع میشوند تا در پای مجسمهی یک مُبلغ مذهبیِ باشلقپوش که به واتیکان چپچپ نگاه میکند، تاج گل بگذارند، شمع روشن کنند و شعر بخوانند. این تندیس به یاد جوردانو برونو، فیلسوف ناپلی، ساخته شده است که در سال ۱۶۰۰ به دستور دستگاه تفتیش عقاید در این محل زندهزنده سوزانده شد. اتهام او بدعتگذاری و نگارش کتابهایی در دفاع از کیهانشناسیِ خورشیدمحورِ کوپرنیک بود؛ او میگفت که جهان آفرینش لایتناهی است و دنیاهای دیگری هم در آن وجود دارد.
نسخهی اصلیِ فارسیِ این کتاب که بیش از یک دههی قبل با عنوان صد و شصت سال مبارزه با آیین بهائی منتشر شد، به سرعت به یک اثر تاریخیِ بسیار مهم تبدیل شد. اکنون بسیاری از صاحبنظران این کتاب را معتبرترین منبع تاریخی دربارهی بهائیستیزی در ایران میدانند. اکنون به لطف گروهی از مترجمان و ویراستاران، ترجمهی انگلیسیِ دقیق و آراستهای از این کتاب در دسترس خوانندگان سراسر دنیا قرار گرفته است، آن هم در زمان مهمی که عدهی زیادی از جهانیان اخبار مبارزهی ایرانیان برای دموکراسی و حقوق بشر را با علاقه دنبال میکنند.
در سالهای اخیر دولت چین گامهایی برداشته تا با تخریب کلیساها و مساجد رؤیتپذیری اسلام و مسیحیت را در چین کاهش دهد، در حالی که آنچه را دینهای بومی میداند رواج میدهد: بودیسم، تائویسم، و ادیان محلی. در این سیاستگذاری متعصبانه تحت لوای مبارزه با تروریسم بسیاری از اقدامات دولت خود اسلام را نشانه گرفتهاند. نقطهی اوج این جریان به راه افتادن مجدد یک شیوهی دوران مائو است: کمپهای بازآموزی.
شاید با نام فارابی، متفکر بغدادی قرن دهم میلادی آشنا نباشید، اما احتمالاً با آثار او یا دست کم با نتایج آنها آشنایید. فارابی بنا به گفتهها مردی بود با گرایشهای محکمِ صوفیانه، و سادگی تغییرناپذیری در زندگی خود داشت. اما فارابی در فلسفهی سیاسی خود گسترهی وسیعی از ایدههای یونانی را وام گرفت، علیالخصوص از افلاطون و ارسطو، و آنها را در محیط خود وفق و تعمیم داد تا بتواند به تغییرات مستمر زمان خود واکنش نشان دهد.
در ابتدای قرن بیستم، برای کسانی که پروژهی اصلاح و سازش را نپذیرفته بودند، اسلام به کانون مقاومت علیه غرب مبدل شد. سیاسیشدن اسلام ایمان را به ابزاری برای مبارزه با امپریالیسم تبدیل کرد و باعث شد فعالان جدید اسلام را الگویی بدیل برای غرب بینگارند؛ اسلام میتوانست مسلمانان را از عقبماندگی نجات دهد و از آنان در برابر تأثیر فرهنگ غرب حمایت کند ...