«چهرهی مطبوعات معاصر»؛ یک مرجع بیهمتا
سیروس علینژاد
چهرهی مطبوعات معاصر عنوان کتابی است که در سال ۱۳۵۱ منتشر شده و هرگز تجدید چاپ نشده است. پس چرا حالا به سراغ آن رفتهام و دربارهاش مینویسم؟ چون یک کتاب مرجع است و کتابهای مرجع کهنه نمیشوند.
چهرهی مطبوعات معاصر عنوان کتابی است که در سال ۱۳۵۱ منتشر شده و هرگز تجدید چاپ نشده است. پس چرا حالا به سراغ آن رفتهام و دربارهاش مینویسم؟ چون یک کتاب مرجع است و کتابهای مرجع کهنه نمیشوند.
حیف شد که یادکرد از داریوش مهرجویی به روزهایی افتاد که او دیگر در میانِ ما نیست. این روزها دربارهاش زیاد مینویسیم و میگوییم، بیآنکه او بخواند و بشنود یا با تهماندهی لهجهی اصفهانیاش چیزی به ما بگوید. خوب یا بد.
این گروهها به هیچیک از احزاب و شخصیتهای سیاسی متصل نیستند و با نهادهای مدنیِ شناختهشدهای که بهصورت علنی فعالیت میکنند ارتباط ارگانیک ندارند.
من این مقاله را در محیطی آرام و در زیر نور مطبوعِ خورشید در خانهام در آکسفورد مینویسم. شاید چنین تصور کنم که دنیا نیز همینقدر ساکت و آرام است. اما اگر از منظری اخلاقی بنگریم، تشبیه دنیا به منطقهای جنگی با واقعیت سازگارتر است.
آنچه شوق زندگی را در درون ما زنده نگاه میدارد امید به آینده است... اگر امید داریم که فردا ما نیز در جهان دانش سهمی داشته باشیم و از گروه غافلان نباشیم، باید امروز برای آینده طرحی دقیق و روشن فراهم کنیم و اکنون به آن بپردازیم.
سربازان یا فرماندهان در ذهن خود چه محاسباتی میکنند تا به این تصمیم برسند که بهتر است از دستور سرکوب اطاعت کنند یا سرپیچی؟ دو عامل نقش اساسی دارند: اینکه نظامیان از حکومت حاضر نفع اقتصادی و سیاسی میبرند، و اینکه حکومت را متزلزل میپندارند یا پایدار.
فریدون فروغی ستارهای عصیانگر بود. ترکیب «ستاره بودن» و «عصیانگری»، حداقل در ایران، ترکیب ناهمگنی است.
او میگوید مخالفت با اعدام را پس از شنیدن داستان خواهری که برادرش اعدام شده بود، آغاز کرده و کلمهی «دادخواهی» را اولین بار در زندان شنیده است.
کوندرا، که هفت سال بزرگتر بود، از اواخر دههی ۱۹۵۰ یکی از مشوّقان اصلیِ بلندپروازیهای روشنفکرانهی هاول به شمار میرفت. اما این معلم و شاگرد بر سرِ بهترین روش مقابله با کمونیستها درگیر منازعهی تلخِ ۲۵سالهای شدند.
مستند «نوشتن با آتش»، ساختهی ساشمیت گاش و رینتو توماس، به تنها روزنامهی هندیای میپردازد که همهی اعضای هیئت تحریریهاش را زنان تشکیل میدهند.
این پیشگفتار بهمثابهی بیانیهای آتشین بود علیه «خودسانسوری» و «بزدلیِ» اکثر ناشران و روشنفکرانِ بریتانیا. جستاری در دفاع از آزادی بیان و علیه سیاستزدگی در دنیای نشر.
مسئول عادلانهتر کردن جامعه برای طبقاتِ فرودست کیست؟ رهبران سیاسیای که احتمالاً هیچ قرابتی با تجارب مردم عادی ندارند؟ بازاری که سود برایش اولویت دارد و نه امنیت و رفاه این طبقه؟ یا اینکه خودِ این طبقات فرودست بهتر میتوانند منافع گروههای فرودست را تأمین کنند؟
سه خطر اصلی رهبران حکومتهای اقتدارگرا و حتی بعضی از حکومتهای دموکراتیک را تهدید میکنند: ارتش، نخبگان سیاسی نزدیک و خودی، و تودهی مردم. ارتش احتمال دارد کودتا کند، نخبههای سیاسی نزدیک به رهبران احتمال دارد علیهشان توطئه کنند، و تودهی مردم احتمال دارد قیام کنند.
هرچند خیزش «زن، زندگی، آزادی» و اعتراضات و تظاهرات گستردهی آن از سوی گروهها یا نهادهای مشخصی سازماندهی نشده بود، اما به جرقهای برای سازماندهیِ مردمانی تبدیل شد که خشمگین و ناراضی از وضعیت کنونی به تغییر میاندیشند.
آنگاه که استاد دست به کار ترجمه و تفسیر اوستا زد، ایرانیان جز نامی از اوستا نشنیده بودند و از کیش و آیین و تمدن دیرین نیاکان خود بیخبر بودند. پورداود با تفسیر اوستای خود و کتابهای دیگری که طی چهل سال در این زمینه تألیف کرد، علیرغم متعصبان بیمایه، پردهای را که بر افتخارات گذشتهی ما کشیده شده بود برکنار کرد.
دیالوگ در زبان یونانی آمیزه یا ترکیبی است از دیا و لوگوس که مترادفش در لاتین نیز همین است. دیالوگ اما تنها به گفتوگو اشاره ندارد. لوگوس را هم میشنوی و هم بیان میکنی.
«من به هیچ چیزی اعتماد ندارم.» این جمله را یک مردِ قزاق در مارس ۲۰۲۲ در هنگام بحث دربارهی اخبار و تصاویرِ مربوط به حملهی روسیه به اوکراین به دخترخالهاش میلا سانینا، روزنامهنگارِ مقیم آمریکا، گفت.
«نه» به جمهوری اسلامی، نجوایی است که طی سالها، و مشخصاً در دههی اخیر، از عرصهی خصوصی به خیابان و دیگر عرصههای عمومی رسید و با فریاد «زن، زندگی، آزادی» به انگارهای جمعی برای مردم ایران تبدیل شد.
حالا نزدیک به یک سال است که بسیاری از زنان در ایران خود را از قید حجاب اجباری رها کردهاند. برای بسیاری از آنها کشته شدن ژینا امینی در شهریور ۱۴۰۱ آخرین تیر بر تابوت حجاب اجباری بود، اما نباید از یاد برد که این مبارزه از نزدیک به دو قرن پیش آغاز شده است.