پای صحبت آتوسا سپهر نگارندهی «از یک آشپزخانهی ایرانی»، منتخب کتاب برتر سال از سوی آیریش تایمز
Village Raw
در یک روز زمستانی سال ۲۰۰۷، هنگامی که لندن با نور چراغهای کریسمس روشن و نویدبخش مینمود، آتوسا سپهر، یک زن جوان ایرانی که به شکل ناگهانی تهران را ترک کرده بود، با اندوختهای از دانش کامپیوتر و کولهباری از خاطرات وارد دنیای نامأنوس و ناآشنای لندن شد تا سفری دیگر را به عنوان یک مهاجر آغاز کند. دوازده سال پس از آن روز، آتوسای ۴۰ ساله که اکنون شهروند انگلیس است و گاه در ایرلند و گاه در انگلیس زندگی میکند اولین کتاب آشپزی خود با عنوان «از یک آشپزخانهی ایرانی» را به زبان انگلیسی در لندن منتشر کرده است.[1] این کتاب که حاصل ده سال غذانگاری و بیش از سه سال کار مدام نگارنده بر روی اجزای کتاب از جمله آشپزی، عکاسی و نگارش آن بوده است از تاریخ انتشارش در پاییز ۲۰۱۸ تا کنون در ۲۳ رسانه در اروپا معرفی و بررسی شده و منتخب یکی از پنج کتاب آشپزی برتر سال از نگاه آیریش تایمز شده است.
آتوسا که متولد شیراز است دوران کودکی و نوجوانی خود را در جنووای ایتالیا و اصفهان گذرانده و پس از فارغالتحصیلی در رشتهی علوم رایانه از دانشگاه تبریز، در تهران ابتدا به کار در زمینهی برنامهریزی کامپیوتر پرداخت و پس از گرفتن مدرک MBA به خرید و فروش سهام و تجارت فولاد مشغول شد. در لندن، آتوسا چند سالی را به کار واردات و صادرات و تحصیل در رشتهی حسابداری گذراند اما دیری نپایید که عشق به خانوادهی دورافتاده، تسکین غربتزدگی و مسیر دوستیابی در لندن را در آشپزی غذاهای ایرانی یافت.
با آتوسا در بارهی کتابش و سفری که به این کتاب انجامید به گفتگو نشستم. او در پاسخ به این سؤالم که از چه زمانی آشپزی رو شروع کرد و چه عواملی باعث شد به فکر نوشتن کتاب آشپزی بیفتد اینگونه توضیح داد:
«من آشپزی رو موقعی که از خونه در اومدم و به دانشگاه تبریز رفتم شروع کردم. قبل از اون توی خونهی خودمون که بودم، مامانم اجازه نمیداد که حتی توی آشپزخونه برم و میگفت کار تو درس خوندنه. در خوابگاه شروع کردم به مشابهسازی غذاهای خونه که اتفاقاً خیلی هم مورد استقبال همه قرار میگرفت. ولی تا قبل از اینکه به لندن بیام آشپزی قسمت عمدهی زندگیام نبود. لندن که آمدم، وقتی از سر کاربر میگشتم خیلی دلم هوای غذای مامان و مامانبزرگ و دستپخت خالهام رو میکرد. این شد که شروع کردم به طور فشرده و دقیق آشپزی کردن، تمرین میکردم و دستور تهیه رو تلفنی با مامانم چک میکردم. هر روز یک غذای متفاوت درست میکردم و یک جورایی این کار شده بود وسیلهای که من رو به خونه، پیشِ مامانم میبرد.
بعد از مدتی، همسایهها که این بوی مستکنندهی آشپزی ایرانی با این سبزیهای معطر و زعفران رو میشنیدند، من رو که توی راهرو میدیدند میگفتند "آتوسا تو چکار میکنی؟ چی درست میکنی که اینقدر خوشبوئه؟" بعد از اون، بیشتر اوقات وقتی غذایی درست میکردم، مقداری هم برای همسایهها میبردم و خیلی برام جالب بود که غذاهایی که من باهاش بزرگ شده بودم، اینها اصلاً نمیدونستند چی هست اما در عین حال اینقدر لذت میبردند و تعریف میکردند و دستور آشپزی از من میگرفتند. مدتی بعد دو تا مهمونی بزرگ گرفتم که فقط غیر ایرانیها درش شرکت داشتند و فقط غذاهای ایرانی درست کردم که باز تمام مدت همه فقط راجع به غذاها و اینکه چقدر خوشمزه هستند حرف میزدند. همهی اینها روی هم جمع شد تا اینکه یک روز توی ماشین داشتم به رادیو که یک برنامه مربوط به غذاهای ملل مختلف داشت گوش میدادم. مدتی که گذشت متوجه شدم اِ اِ... همه راجع به غذاهای آفریقایی، عربی، هندی حرف میزنند ولی هیچکس از غذای ایرانی چیزی نمیگه. پیش خودم گفتم چطور ممکنه آشپزی به این پرمایگی و پرطرفداری رو هیچکس نمیشناسه؟! آشپزیی که اینقدر طعمهای ملایم و مطبوع داره و هیچکس نمیگه دوست ندارم، با این حال تا این حد ناشناخته است؟ این بهنظرم خیلی ناعادلانه آمد و همون جا تصمیم گرفتم این کتاب را بنویسم تا سهمی هر چند کوچک در معرفی این آشپزی خوب ادا کرده باشم.
هدف من از نوشتن این کتاب این بود که غذاهای ایرانی رو به اینور دنیا بشناسونم و زیباییهای ایران، مردم ایران، فرهنگ و غذای ایران رو اونجور که واقعاً هست نشون بدم، نه آنجور که اینجا توی رسانهها نشون میدن. میخواستم عشقم به غذای ایرانی، به کشورم، و به مردمم رو با بقیه در میون بگذارم.»
کتاب ۲۴۰ صفحهای «از یک آشپزخانهی ایرانی» در ۹ بخش از دستهبندی خوردنی و آشامیدنی، طرز تهیهی ۷۵ غذا را به زبانی ساده و سر راست توضیح میدهد. تنوع در ریشهها، انواع و روشهای تهیهی غذاها شاید اولین نکتهای باشد که توجه خوانندهی ایرانی را به خود جلب میکند. این تنوع، به گفتهی آتوسا، دستاورد تجربهی زیستهی او از دستپخت مادربزرگهای بوشهری و اصفهانی، مادر و خالهی شیرازی و همچنین آموختههای سالهایی است که او در خوابگاه دانشگاه تبریز از دستپخت همخوابگاهیهای مشهدی و گیلانی و اردبیلی بهرهمند میشد. از دلماج تبریز، تا میرزا قاسمی و کوکو ماهی شمال، تا کلمپلوی شیرازی و قلیه ماهی و رنگینک بوشهر را میتوانید در این کتاب پیدا کنید. همچنین، غذاهای ابتکاری مانند سالاد هندوانه و سالاد چهار مغز که ملهم از آشپزی ایرانی است، در کنار خوراکیهای سنتیتر مثل آش شلغم و سبزی پلو خودنمایی میکنند. وفور غذا و پیش غذاهای گیاهی مانند کشک بادمجان و بورانیها و دال عدس و همینطور نسخههای گیاهی غذاهای گوشتی مثل لوبیا پلو نیز از چشم «سالمخوران» دور نمیماند.
نکتهی چشمگیر دیگرِ کتاب عکسهای زیبا و نوینی است که آتوسا از تکتک غذاهای فهرستشده و همینطور از مکانهای مختلف در ایران گرفته و ضمیمه کرده است. عکسهایی که بهنظر میرسد به سبک نقاشیهای طبیعت بیجان ترکیببندی و نورپردازی شدهاند و مورد تحسین بسیاری از خوانندگان و منتقدین کتاب قرار گرفته است. از آتوسا در بارهی ایدههای پشت این تصاویر و همچنین روند عکاسی او پرسیدم:
«اگر به عکسهای کتاب نگاه کنید، میبینید که برای هر عکسی یک سری ظرف و پسزمینه و میز متفاوت هست که من تک تک اینها رو خودم خریدم و حتی میزها رو خودم درست کردم. همهی این کارها رو برای ایجاد یک فضای خاص، برای خلق یک سبک شخصی انجام میدادم. من آگاهانه متوجه نبودم که دارم یک سبک طبیعت بیجان یا چیزی شبیه نقاشی درست میکنم اما وقتی که عکسها در آمد و همه به من گفتند که این عکسها شبیه نقاشی هستند، متوجه شدم که خب من یک دورهای در ایران کلاس نقاشی رنگ روغن میرفتم و چه بسا این سبک فعلی در واقع بهکارگیری همون عناصریست که من سالها پیش یاد گرفته بودم.
وقتی که تصمیم گرفتم که این کار تبدیل به کتاب بشه قرار بود یکی از دوستام عکسها رو برام بگیره. اما دیدم شدنی نیست. به این معنی که اون نمیتونست چیزی رو که من در ذهنم داشتم ببینه و دقیقاً همون رو پیاده کنه. فقط خودم میتونستم این کارو انجام بدم. اما من عکاسی بلد نبودم! پس شروع کردم به یاد گیری عکاسی و بعد از چند ماه آزمایش و خطا و کار روی نرم افزارهای ویراستاری عکاسی موفق شدم یاد بگیرم. اگه اون موقع به خونهی من میآمدید، میگفتید دیوانه است این زن! صبح زود بلند میشدم شروع میکردم به آشپزی کردن، بعد غذاها رو میبردم توی سالن که حالا تبدیل شده بود به استودیو و بعد از عکاسی تازه شروع میکردم به ادیت کردن. برای ماهها این برنامهی من بود.
عکسهای مناظر و آدمهای ایران که همه کار خودمه رو در این کتاب گنجاندم چون میخواستم فقط یک کتاب آشپزی نباشه. میخواستم وقتی کسی این کتاب رو ورق میزنه یک ارتباطی با اون سرزمین حس کنه.»
آتوسا احساس میکند پس از گذشت ۱۲ سال از ورودش به لندن، و به رغم فراوانیِ سوپرمارکتها و رستورانهای ایرانی در این شهر، هنوز سطح آگاهی و آشنایی مردم نسبت به غذاهای خانگی ایرانی نسبت به گذشته تغییر چندانی نکرده است. اما او امیدوار است که با تولید هر چه بیشتر کتابهایی مشابه کتابِ او این وضعیت تغییر کند. آتوسا که میگوید پیش از نشر کتابش انتظار این میزان از حمایت، بازبینیهای مثبت و پوشش خبری گسترده را نداشت، موفقیت کتابش را وامدار عشق آشکار خود به موضوع کتابش میداند.
«برای من این کتاب مثل بچهام بود، وقتی که مینوشتم و درستش میکردم. ممکن بود یک عکس رو ده بار بگیرم چون برام کافی نبود که خوب باشه، میخواستم بهترین باشه. بنا بر این پس از انتشار وقتی میشنیدم "این کتاب مثل یک داستان عاشقانه است" برام خیلی با ارزش بود چون میدیدم آنچه را من درون کتاب ریختهام، خوانندهها با گرفتن کتاب به دستشون دریافت میکنند.»
پیشنهاد میکنم گفتگو را با این بیت تمام کنیم و او موافقت میکند: «سخن کز دل بر آید، لاجرم بر دل نشیند»!
Sepehr, Atoosa (2108) From a Persian Kitchen: Authentic recipes and fabulous flavours from Iran. London: Robinson