عصر جادوگران: زندگی چهار اندیشمند انقلابی
New York Times
عصر جادوگران: ابداع اندیشهی مدرن، ۱۹۲۹-۱۹۱۹، نویسنده: ولفرام آیلنبرگر، انتشارات: الن لِین، ۲۰۲۰
در بهار سال ۱۹۲۹، گروهی از دانشوران ممتاز در گراند هتل بِلوِدِر در تفریحگاه اسکیِ داووس در سوئیس گرد هم آمدند. این همان جایی است که کتاب کوهستان جادوییِ توماس مان از قبل با روایت داستانی دربارهی برگزاری یک کنگرهی بزرگ فلسفی، آن را به شهرت ادبی رسانده بود. در این گردهمایی، دو نفر از متنفذترین متفکران آن دوران، مارتین هایدگر و ارنست کاسیرر، درگیر بحثی فلسفی شدند که اهمیت تاریخی یافت. کاسیرر، استاد نرمخوی هامبورگی نماد یک بورژوای فرهیخته، لیبرال و جهانگرا بود و اندیشهی فلسفیِ مقبول زمانه را نمایندگی میکرد. مارتین هایدگر، که تازهوارد و از نظر سنی بسیار جوانتر بود، با موهای سیاه و چهرهی سوخته از روزهای اسکیبازی، مصمم بود که تفکر مقبول زمانه را تکان دهد. این نوعی درگیری میان شخصیتها و فلسفههای متعارض آنها بود. در حالی که کاسیرر، شخصیتی پیشرو در شناخت فلسفهی کانت که در آن زمان در اوج موفقیت کاری خود بود، از آرمانهای روشنگری دربارهی عقلانیت، بردباری و پیشرفت تمدن انسانی دفاع میکرد، هایدگر که دو سال پیش از آن کتاب سترگ اگزیستانسیالیستی و پرطرفدار خود هستی و زمان را منتشر کرده بود، کوتهبینیِ ملیگرایانه، دیدگاه عارفانه و رومانتیک و منظری ضدلیبرال از مدرنیته را نمایندگی میکرد. بحث آنها دربارهی ماهیت وضعیت بشر در سالن بزرگ هتل، شنوندگان فراوانی داشت (از جمله رودولف کارناپ، امانوئل لویناس و نوربرت الیاس) و بر این دو جهانبینیِ کاملاً متضاد پرتو افکند. این بحث، روحِ دورانِ میان دو جنگ را منعکس میکرد.
رویاروییِ داووس چارچوب کلی کتاب جذاب ولفرام آیلِنبرگر با عنوان عصر جادوگران را شکل میدهد. او در این کتاب مسیر فکریِ چهار متفکر بزرگ آلمانیزبان را که در فلسفه انقلابی به پا کردند، در طول دههی میان جنگ جهانی و رکود بزرگ ۱۹۳۰ پیجویی میکند: کاسیرر، هایدگر، لودویگ ویتگنشتاین و والتر بنیامین. آیلنبرگر دههی ۱۹۲۰ را آخرین لحظات پرعظمت در فلسفهی آلمانی ارزیابی میکند. هر یک از چهار قهرمان او به شکلی عمیق یکی از مکاتب فکری اصلی را شکل میدهند که بعداً بر جهان فلسفی ما حاکم شد: هرمنوتیک، اگزیستانسیالیسم، فلسفهی تحلیلی و نظریهی انتقادی. تحولات اساسی جنگ جهانی اول، که اعتقادات راسخ سیاسی، فرهنگی و اخلاقی دربارهی پیشرفت بشر را متزلزل کرد، و تحولات بنیادین پس از این جنگ به انقلابهای عظیم فکریِ آن سالها انجامید.
عصر جادوگران زندگی و آثار این چهار فیلسوف را به ترتیبِ تاریخی دنبال و زندگینامههای شخصی و فکری آنها را به شکلی درهمتنیده بازگو میکند. داستانها به صورت موازی بیان میشوند و داستانگو به شیوهای بسیار مؤثر در سلسلهای از صحنههای کوتاه در زمان عقب و جلو میرود، و با این کار روایتی غنی و جذاب ایجاد میشود. جذابترین بخشهای کتاب به ارنست کاسیرر تعلق دارند، کسی که بین سالهای ۱۹۲۳ و ۱۹۲۹ مجموعهی فلسفهی صورتهای نمادین خود را منتشر کرد. این مجموعه که مطالعهی انسان به عنوان موجودی نشانهساز و نشانهخوان است، به کاوش در کاربردهای صورتهای نمادین و از همه مهمتر کاربرد زبان در زندگی انسان میپردازد. کاسیرر که فرزند یک خانوادهی بورژوای آلمانی-یهودی اهل برسلاو بود، یکی از معدود افراد زمان خود بود که به دموکراسی تعهد داشت. او در سال ۱۹۲۸، در سخنرانی خود در سنای هامبورگ، دهمین سالگرد نظام وایمار، با شور و حرارت از این جمهوریِ بحرانزده دفاع کرد. همسر او، تونی، به او هشدار داده بود که اعلام وفاداری علنی به این جمهوری در شرایط موجودِ سیاسی بهویژه برای یک استاد یهودی کاری بیش از حد خطرناک است. همسایگان ضدیهود آنها در محلهی مرفه وینترهوده در هامبورگ بارها به او توهین کرده بودند: «فکر میکنی مزاحم ما نیستی؟ حتی دیدن تو سخت است، همهی شما باید به فلسطین برگردید». بعد از قدرت گرفتن هیتلر، کاسیرر از منصب خود در دانشگاه اخراج شد و این زوج به سوئیس گریختند.
در همان زمان که کاسیرر داشت چمدانهایش را برای گریختن به سوئیس میبست، هایدگر، «پیامبر وجود»، به عنوان رئیس جدید دانشگاه فرایبورگ پشت تریبون رفت تا در سخنرانی بدنام خود با عنوان «خودتأییدگریِ دانشگاه آلمانی» حمایت محکم خود را از رژیم جدید اعلان کند. دانشجو و معشوقهی سابق او هانا آرنت بعدها ادعا کرد که او شخصیت بدی نداشت بلکه به کلی فاقد شخصیت بود. هایدگر که خردهبورژوایی اهل جنگل سیاه [در جنوب غربی آلمان. م.] بود، در جنگ جهانی اول به ارتش پیوست و بعد از بازگشت، در کارِ دانشگاهی خود ابتدا در ماربورگ و سپس در فرایبورگ به سرعت پیشرفت کرد. او در دانشگاه فرایبورگ کرسی استاد خود، ادموند هوسرل پدیدارشناس، را به دست آورد. هایدگر در کتاب هستی و زمان (۱۹۲۷) دربارهی هستی انسان، شکلی از متافیزیک ماهیت هستی را ارائه داد. از دید او نگرانی دربارهی پایانپذیری خویشتن است که انسان را به عنوان «موجودی پرتاب شده در جهان» تعریف و او را به تأمل بر امکانات هستی خویش وادار میکند». با این حال، چیزی که بسیاری از روشنفکران جوان زمان او را به هیجان میآورد، تحسین قومیتمدار او از ریشهدار بودن ارگانیک جامعه در محیط طبیعی، زبان و سنتها؛ رومانتیسیسم روستایی او، و دشمنی بیمارگونهاش با مدرنیتهی بورژوایی لیبرال بود.
بعد از قدرت گرفتن هیتلر، کاسیرر از منصب خود در دانشگاه اخراج شد
لودویک ویتگنشتاین نیز در جنگ جهانی اول مشارکت کرد و زمانی که در یک اردوگاه جنگیِ ایتالیایی زندانی بود، رسالهی منطقی-فلسفی خود را به پایان برد. این رساله در بستر فلسفهی تحلیلی نقطهی عطفی در پرسش از چیزهایی است که انسانها میتوانند به طور معنادار بگویند یا نمیتوانند بگویند. با انتشار این رساله در سال ۱۹۲۱، جهان فلسفه او را به عنوان یکی از نوابغ قرن میستود. او که وارث یکی از ثروتمندترین خانوادههای صنعتگر وین بود، تمام ارث خود را که به صدها میلیون میرسید، به خواهران و برادران خود بخشید و تصمیم گرفت که در یک مدرسهی ابتدایی در منطقهای روستایی در اتریش معلم مدرسه شود. هر چه باشد او معتقد بود که کار او مسائل فلسفه را «در تمام موضوعات اصلی خود» حل کرده است. همانطور که انتظار میرفت، شاگردان او در حد انتظاراتش ظاهر نشدند. او که از این موضوع دلزده بود، مرتب آنها را کتک میزد، به سرشان ضربه میزد یا با ترکه کتکشان میزد؛ در یک مورد آنقدر با دفتر تمرین بر سر پسری کوبید که دفتر فروپاشید. در سال ۱۹۲۹ به او فرصت دیگری داده شد. دانشگاه کمبریج موافقت کرد که رسالهی منطقی-فلسفی را به عنوان رسالهی دکترا بپذیرد. بنا به اقوال، در پایان جلسهی ارزیابی رسالهاش این متقاضی چهل سالهی مدرک دکترا همدلانه بر شانههای ارزیابیکنندگان خسته یعنی برتراند راسل و ای. جی. مور زد و گفت: «نگران نباشید، میدانم که هرگز این رساله را نخواهید فهمید». مور در گزارش ارزیابی خود نوشت: «از دیدگاه من این اثری پرنبوغ است؛ هر طور که در نظر بگیریم، شایستهی دریافت مدرک دانشگاه کمبریج است.» جان مینارد کینز چند ماه قبل دربارهی ملاقاتشان در واگن قطار در راه کمبریج گفته بود: «خب، خدا ظاهر شده، من در قطار ساعت ۵:۱۵ او را دیدم.»
در نهایت، کتاب به والتر بنیامین میپردازد که آیلنبرگر او را «نماد فردیِ وایمار» میخواند. او زندگی شکنندهی یک روشنفکر مستقل را برای خود انتخاب کرده بود. بنیامین به همراه هایدگر (که مورد نفرت شدیدش بود)، در فرایبورگ زیر نظر هاینریش ریکرتِ نئوکانتی تحصیل کرد. او در سال ۱۹۱۴ با فریب، خود را از خدمت ارتش خلاص کرد. رسالهی دکترای او دربارهی «مفهوم نقد هنری در رمانتیسیسم آلمانی» با استقبال زیادی مواجه شد. اما او زندگی خود را به عنوان یک نویسندهی آزاد ادامه داد زیرا سنتشکنتر، از نظر فکری مستقلتر و گسترهی علائقش گستردهتر از آن بود که بتواند شغلی دانشگاهی داشته باشد. او که در اروپا میان برلین، مسکو و پاریس در رفتوآمد بود، به گفتهی آیلنبرگر «اشتهایی پایانناپذیر» برای قمارخانهها، باشگاههای شبانه و خانههای تنفروشی داشت. میان این دورههای افسردگی و خودویرانگری، او بازههایی شدیداً پربار داشت. متون او از مرزهای رشتهها و سبکها عبور میکرد، و گسترهای از فلسفهی زبان گرفته، تا نظریهی ادبی، تا جامعهشناسی و تاریخ فرهنگی را شامل میشد. آیلنبرگر بحثهای روشنگرانهای دربارهی آثار مهم بنیامین ارائه میکند، از جمله مقالات او دربارهی «وظیفهی مترجم» (1921)، که تأملی دربارهی ماهیت زبان است، و مقالات وی دربارهی «پیوندهای انتخابیِ گوته» (1924)، که نقد نهاد ازدواج بورژوایی (و برنامهی زندگی بورژوایی به طور کلی) است. وقتی در سال ۱۹۴۰ ارتش آلمان به فرانسه حمله کرد، جایی که سکونتگاه بنیامین در بخش اعظم دههی پیش از آن بود، او به غرب گریخت و در هتلی در پیرنه در نزدیکی مرز اسپانیا خودکشی کرد.
رویکرد زندگینامهنویسی آیلنبرگر به طور منظم قهرمانان خود را در اتاق خوابشان هم دنبال میکند. او میگوید که «از چهار فیلسوف ما، کاسیرر تنها کسی بود که برای او سکس هرگز به مشکلی وجودی تبدیل نشد». او دربارهی ماجراهای همجنسگرایانهی ویتگنشتاین در پراتر پارک در وین سخن میگوید و نوشتهی هایدگر را به هانا آرنت نوزده ساله نقل میکند که «دیوسیرتی مرا فراگرفته است.» وقتی همسر هایدگر، الفریده، با پزشک بیمارستان دانشگاه فرایبورگ به او خیانت کردند و فرزندی به نام هرمان از رابطهی آنها زاده شد، هایدگر با این موضوع با آرامش مواجه شد. بنیامین مرتباً از یک رابطهی عاشقانه به بعدی میرفت؛ در یک مقطع او به دنبال یولا کوهن مجسمهساز بود که خود عاشق دوست قدیمی بنیامین، اریش شون شده بود، دوستی که با همسر بنیامین مدتی رابطهی عاشقانه علنی داشتند. اما عشق زندگی بنیامین کارگردان تئاتر کمونیست لاتویایی، اسجا لسیس، بود. در بهار سال ۱۹۲۹ دورا به گرشام (گرهارد) شولم چنین نوشت:
والتر در وضعیت بسیار بدی است، گرهارد عزیز، نمیتوانم به تو بیش از این بگویم چون این کار قلبم را میشکند. او کاملاً تحت تأثیر اسجا است و کارهایی میکند که قلم از نوشتنش عاجز است و در این وضعیت حتی یک کلمه هم نمیتوانم با او حرف بزنم. حالا همهی وجودش فقط سر و آلت جنسیاش است، و همانطور که میدانی یا میتوانی تصور کنی، در چنین وضعیتی سر به سرعت مغلوب میشود.
در طول کتاب، نویسنده نقاط مشترک میان این چهار فیلسوف را برجسته میکند. از همه مهمتر زبان بود که در فهم همهی آنها از معنای وضعیت انسانبودن، محوری بود. این اندیشمندان جذاب همگی جلوهی فلسفههای خود بودند؛ همگی، شاید بجز کاسیرر، در طول زندگی خود گروهی طرفدار پرشور داشتند. با این حال، در نهایت این چهار نفر از بسیاری جهات تفاوتهایی بنیادی داشتند و گاهی نویسنده بیش از حد بر شباهتهای آنها تأکید میکند و در نتیجه این تفاوتها را نادیده میگیرد. زندگیهای قهرمانان کتاب به سختی قابل انطباق است. به همین صورت، بازهی زمانی انتخاب شده، ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۹، که زمان «ابداع اندیشهی مدرن» توصیف شده، انتخابی دلبخواهی به نظر میرسد. والتر بنیامین برخی از مهمترین آثار خود مانند «اثر هنری در عصر تولید انبوه مکانیکی» و «دربارهی مفهوم تاریخ» را بعداً نگاشت؛ و همکاری او با مؤسسهی تحقیقات اجتماعی، زادگاه مکتب فرانکفورت، تازه در دههی ۱۹۳۰ آغاز شد. ویتگنشتاین رسالهی منطقی-فلسفی خود را پیش از این بازه و تحقیقات فلسفی خود را بعد از سال ۱۹۲۹ نوشت. کاسیرر فلسفهی روشنگری، منطق علوم فرهنگی و افسانهی دولت را در دوران تبعید خود نوشت. هایدگر بعد از این دهه «چرخش» فکری خود را تجربه کرد. شاید از نظر زندگینامههای مورد نظر، سال ۱۹۳۳ که سه نفر از این فیلسوفان با پیشینهی یهودی مستقیماً تحت تأثیر وقایع آن بودند، مقطع پایانیِ سنتیتر اما معقولتری میتوانست باشد. هر چه باشد با قدرت گرفتن نازیها حیات فکری آلمان آسیب دید که احیای آن دیگر میسر نشد.
عصر جادوگران با ظرافت تألیف شده و روایتی زیبا دارد. آیلنبرگر که خود پژوهشگر فلسفه است، از مهارت لازم برای گنجاندن افکار پیچیده در زبانی قابلفهم برخوردار است بیآنکه آن افکار را تقلیل دهد. کتاب او با درهمتنیدن زندگینامه، فلسفه و تاریخ نه تنها داستان خود این فیلسوفان را روایت میکند بلکه تصویر فکری هیجانانگیزی از دوران آنها نیز ارائه میکند. انتشار نسخهی آلمانی این کتاب با بحثهایی دربارهی وضعیت کنونی فلسفهی دانشگاهی همراه شد. آیلنبرگر که کارش در زمینهی فلسفه آزاد است، در مقالهای در «دیزایت» گله کرد که استادان دانشگاهی فلسفهی امروز از نظر فکری در مقایسه با این غولهای گذشته مانند زمین بایر هستند. او ادعا کرد که امروزه موضوعات مورد بحث در نشریههای آکادمیک فلسفه علاقهی هیچکس حتی نویسندگان را بر نمیانگیزد و هیچ چیز جدید یا هیجانانگیز یا اصیلی در آن نیست. هر قدر این گفته تند به نظر برسد، عصر جادوگران بیتردید نشان میدهد که سالهای بین دو جنگ جهانی یکی از خلاقانهترین دورانهای فکری بشر بوده است.
برگردان: پویا موحد
دیوید معتدل در مدرسهی اقتصاد لندن تاریخ درس میدهد. او در کنار کریستف د یونگ و یورگن اوسترهامل از ویراستاران کتاب بورژوازی جهانی: اعتلای طبقهی متوسط در عصر امپراتوریها (۲۰۱۹) است. آنچه خواندید برگردان این نوشته با عنوان اصلیِ زیر است:
David Motadel, ‘High minds, low politics’, Times Literary Supplement, 16 October 2020.