چه عواملی در ایجاد روحیهی انقلابی در فرانسهی قرن هجدهم نقش داشت؟
«حمله به زندان باستی، انقلاب فرانسه»، اثر هنری سینگلتون (۱۸۳۹- ۱۷۶۶). عکس: اَلَمی.
انقلاب، و همچنین ورشکستگی، به دو صورت رخ میدهد: ابتدا به تدریج، و سپس ناگهان. همانطور که رابرت دارنتون در کتاب روحیهی انقلابی: پاریس، ۱۷۸۹-۱۷۴۸ میگوید، انقلاب فرانسه هم از این امر مستثنا نبود. روایتهای تاریخی دربارهی این دوره معمولاً با حملهی اهالیِ عادیِ پاریس به زندان باستی، نماد منفور استبداد سلطنتی، در ۱۴ ژوئیهی ۱۷۸۹ آغاز میشود. دارنتون، که به لطف نگارش آثاری همچون کشتار بزرگ گربهها بهعنوان تاریخدانی خلّاق و اغلب سنّتشکن شهرت یافته است، روایت مرسوم را به هم میریزد. دیگر مورّخان میپرسند چه عواملی انقلاب فرانسه را پدید آورد، و برای پاسخ دادن به این پرسش به اقتصاد، ایدئولوژی و اشخاص برجسته میپردازند. اما دارنتون میپرسد چه عواملی انقلابیون را پدید آورد، و برای پاسخ دادن به این پرسش بر خیابانها تمرکز میکند. دارنتون از ۱۷۸۹ پنجاه سال عقب میرود و به ردیابیِ دگرگونی در ارزشهایی میپردازد که سبب شد پاریسیهای معمولی به این باور برسند که مردم میتوانند قدرتِ شاهان را در هم بشکنند.
در سال ۱۷۸۹ ایدههایی به پیروزی رسید که در سال ۱۷۴۸ حتی تصورش هم دشوار بود. پیش از انقلاب فرانسه، نظام اجتماعیِ این کشور ملغمهی گیجکنندهای از عناصر مدرن و قرونوسطایی، و از نظر سیاسی «آمیزهی عجیبوغریبی از واحدهای متداخل و ناسازگار» بود. قدرت تماماً در دست پادشاه بود (حکمرانی کسبوکارِ شخصیِ او بود و جزئیاتش کاملاً محرمانه نگه داشته میشد). توزیع قدرت مبهم و پیچیده بود. گروههایی که جامعهی پاریس را تشکیل میدادند ــ اشرافزادگان و روحانیون، وکلا و مزدبگیران ــ بر سر کسب امتیازات اقتصادی و حقوق قانونی و جلب حمایت شاه با یکدیگر رقابت میکردند. این نظم مبتنی بر شبکهای از وظایفِ متقابل در چارچوب سنّت بود که جشنهای خیابانیِ نمادین و شعائر و مناسکِ گستردهی علنی آن را تقویت میکرد. اما در پس این تشریفات ظاهری، منازعات شدیدی وجود داشت.
آنچه بحرانهای قرن هجدهم را به انقلاب تبدیل کرد نه منازعه بلکه مخابره بود: حوزهی عمومیِ ابتداییِ پاریس بر اثر دهنبهدهن شدن شایعات در خیابانها و بحث و جدل در قهوهخانهها پدید آمد. دارنتون عامل اصلیِ «روحیهی انقلابی» را همان «جامعهی اطلاعاتمحور»ی میداند که پیرامون جزوهها، شایعات و ترانهها شکل گرفته بود: نوعی آگاهیِ عمومی که به صورت افقی در میان مردم عادی و کمسواد پاریس، و به صورت عمودی میان سیاستمداران، روشنفکران و آتشبیاران معرکه در پایتخت فرانسه جریان داشت. خبرنامهها ــ چیزی شبیه به روزنامههای ابتدایی که پرشمار و آکنده از اخبار ناموثق بودند و خوانندگان بسیار زیادی داشتند ــ محور اصلیِ این «جامعهی خیالی» بودند. شهر حول محورِ این «خبرنامهها» میگشت. «خبرنامهها» تشنهی اخبار جنجالی و مجادله و مناقشه بودند. گرفتار شدن فرانسه در چرخهی جنگ و رکود، کارِ نویسندگان «خبرنامهها» را آسان کرده بود.
دارنتون با بررسیِ بازتاب تکتک اخبار ــ جنگها، اپراها، محاکمهها، بلواها ــ در فرهنگ ادبیِ نوپای شکلگرفته پیرامون «خبرنامهها»، روایت تاریخیِ خود را بنا مینهد. او با مطالعهی اخبارِ جداگانه، بحرانهای تضعیفکنندهی مبانیِ «نظم قدیمی» را تجزیه و تحلیل میکند. در داخل کلیسا، ژانسنیستها ــ گروهی از کاتولیکهای دگراندیش که واتیکان آنها را محکوم میکرد اما در میان پاریسیها محبوب بودند ــ با فرقهی بسیار قدرتمند اما بهشدت منفورِ ژزوئیت به جر و بحث میپرداختند. اندیشمندان جنبش روشنگری ــ نویسندگانی مثل دیدرو و ولتر ــ دُم به تلهی سانسورچیها نمیدادند و جهانبینیِ علمی را در میان فرانسویها ترویج میکردند. اقتصاددانانِ فیزیوکرات راهحل عقلانی برای مشکلات اقتصادی ارائه میدادند، همان مشکلاتی که طبقهی فقیرِ پُرجمعیت و سرکش را به شورش برای لقمهای نان برمیانگیخت. انقلاب آمریکا نیز به تبِ تقلید از آمریکاییها و تغییر سیاسیِ بنیادین دامن میزد.
گرچه پاریسیها فکر میکردند که در عصرِ جدیدی به سر میبرند اما به نظر دارنتون، زوال اقتدار شاه در میان مردم بیش از آنکه معلول گسترش آرمانهای جنبش روشنگری باشد ثمرهی ماجراجوییهای مهیّج لویی پانزدهم برای یافتن معشوقههای جدید بود. هرچند روابط نامشروع پادشاهان در دربار خاندان بوربون امر نادری نبود اما ماجراجوییهای شهوانیِ لویی پانزدهم چنان پرسروصدا بود که به محرومیتش از شرکت در مراسم عشای ربانیِ کلیسای کاتولیک انجامید. به نظر خوانندگانِ «خبرنامهها»، زناکاریِ لویی به کلِ کشور آسیب رسانده بود و، پس از چهار دههی شرمآور، او را به سطح رعایای خود تنزّل داده بود.
وقتی احترام به شاه از میان رفت و او بیحرمت شد، پنهانکاری دربارهی «نظم قدیمی» هم پایان یافت. وزرای نگران از شورشِ مردم برای توجیه تصمیماتِ خود و مقابله با شایعات مندرج در «خبرنامهها»، به انتشار جزوات پرداختند. مردمِ علاقهمند از این جزوهها استقبال کردند ــ یکی از این جزوهها به قلم وکیلی به اسم نیکولا بِرگاس آنقدر محبوبیت یافت که در هر نوبت فقط چند صفحهاش را اجاره میدادند. با آغاز انتشار ضدحملهها و نقدهای مکتوب، قدرت بهطور نامحسوس اما بنیادینی جابهجا شد. رقابت بر سر جلب خوانندگان نوعی مبارزه بر سر مشروعیت سیاسی بود. شاه و ملت، که تا آن زمان جداییناپذیر بودند، در برابر یکدیگر قرار گرفتند. وقتی بحرانها تشدید شد، دیگر قدرت در دست مطبوعات بود. تا سال ۱۷۸۹، نوعی ارادهی انقلابیِ جمعی در «جامعهی خیالیِ» مورد نظرِ دارنتون شکل گرفته بود. قهوهخانهها، خبرنامهها و جزوهها، بیآنکه خودِ مردم کاملاً بفهمند، بستر دنیای متفاوتی را فراهم کرده بودند. روحیهی انقلابی کتابی است که بهطور قانعکنندهای چارچوب جدیدی برای فهم انقلاب فرانسه ارائه میکند ــ و ترکیب دقتِ دانشپژوهانهی دارنتون با متانت، ایجاز و شوخطبعیِ او اثر منحصربهفردی را پدید آورده است.
برگردان: عرفان ثابتی
مداک کارنز نویسندهی مقیم لندن است. مقالات او در نشریاتی نظیر نیو استیتسمن، ضمیمهی ادبی تایمز و آبزرور چاپ شده است. آنچه خواندید برگردان این نوشته با عنوان اصلیِ زیر است:
Madoc Cairns, ‘The Revolutionary Temper: Paris, 1748-1789 by Robert Darnton review- power to the printed word’, The Guardian, 26 November 2023.