گوته یک وقت گفت که هرچند او تردیدی دربارهی نامیرایی ما (انسانها) ندارد، اما همهی ما نیز یک جور نامیرا نیستیم ــ حتی جلالت زندگی پسین ما بسته به آن است که چه اندازه بزرگ باشیم. به اعتباری این اندیشه پرتویی بر مفهومهای به راستی متضادی که به ذهن میرسد میافکند که، چیرگیِ روح بر مرگ به اندازهی قدرت روح است، یا آنکه هرچه روح مهمتر و جایگزینناپذیرتر باشد نیستیاش تصورناپذیرتر است. «همهی ما یک جور نامیرا نیستیم.»
در این دفتر، برخی مسائل و پرسشهای ابتدایی دربارهی روحانیت با شماری از صاحبنظران مطرح شده است تا مقدمهای برای توجه به اهمیت این صنف را فراهم کند. در گفتگوهای این مجموعه کوشش شده است تا هم گذشتهی روحانیون، خاستگاه فکری و اقتصادی آنها و علت افزایش قدرتشان در صد سال گذشته به اختصار مرور شود، و هم به حوادث پس از انقلاب و تأثیر آن بر دستگاه روحانیت و آیندهی آنان پرداخته شود. روحانیت در فردای ایران چه نقشی میتواند داشته باشد و آیا اساساً امکان نادیده گرفتن آنها وجود خواهد داشت؟
قتلهای ناموسی، اگرچه پرشمار است و هر سال صدها زن را به کام مرگ میفرستد، اما کمتر در رسانهها و افکار عمومی جامعه به آن پرداخته میشود. در ماههای اخیر، قتل رومینا، دخترک ۱۴ سالهای که به دست پدرش کشته شد، ناگهان توجه افکار عمومی، رسانهها و حتی مقامات مسئول را به قتلهای ناموسی جلب کرد و بهانهای شد برای شنیده شدن روایت زنهای دیگری که در نقاط مختلف ایران کشته شدهاند. هنوز اما هزاران قصه از زنانی که قربانی قتلهای ناموسی شدهاند یا خطر کشتهشدن به بهانهی ناموس و غیرت را بیخ گوششان حس کردهاند، ناشنیده مانده است. در این دفتر آسو از منظرهای مختلف به زنکشی به بهانهی ناموس و غیرت پرداختهایم، به این امید که نوشتن از خشونتها، راهی به سوی شکستن سکوت پیرامون آن باز کند.
آیا میدانستید که واژهی «سفیدپوست» را یک نمایشنامهنویس در سال ۱۶۱۳ ابداع کرد؟ آیا میدانستید که بردهداری در ایران سابقهای طولانی دارد و ایرانیان آفریقاییتبار ۱۰ تا ۱۵ درصد از جمعیت جنوب ایران را تشکیل میدهند؟ آیا میدانستید که تا حدود دو قرن قبل، هزاران بردهی سفیدپوست اروپایی در کشورهای اسلامی به بیگاری واداشته میشدند؟ آیا میدانستید که جمهوری ترکیه، به رهبری مصطفی کمال آتاتورک، کارزار گستردهای را برای اثبات «سفیدپوست» بودن ترکها به راه انداخته بود؟ آیا میدانستید که در قرن نوزدهم انگلیسیها و آمریکاییها «ایرلندیها» را «سیاهپوست» میشمردند و ایتالیاییها نیز در آمریکا وضعیت مبهمی بین سیاهپوست و سفیدپوست داشتند؟ ...
نگارش خاطرات و تجربیات زندانیان سیاسی و عقیدتی از لحظهی دستگیری تا شکنجه، بازجویی و هموندی با همبندیانی از همه رنگ، نوعی تولید «دانش تجربی مبارزه» است که همچون نوری برآمده از دالانهای سیاه زندان مسیر دستیابی به آزادی، برابری و عدالت را روشن میسازد. خاطرات زندان به ویژه در کشورهایی با حکومت مطلقه و سرکوبگر هم درس تاریخ است و هم دانشی روزآمد برای روشنفکران و فعالان سیاسی و مدنی که بیتردید در هنگام گرفتاری به کار خواهد آمد. خاطرات زندانیان سیاسی، چه آنگاه که در فورانی از بغض و خشم و داوریهای نسنجیده بر کاغذ مینشیند و چه آنگاه که در فراغت فاصلهگیری از بحران و با رویکردی منصفانه و پژوهشی تهیه میشود، منبعی دست اول برای استناد به وقایع دوران است.
مجموعهی «روایتهایی از زندان» بر موضوع زندان تمرکز میکند. این مجموعه به بخشهایی از زندگی در زندان پرداخته که پیش از این عموماً نادیده مانده است.
اگر در همین تعطیلات اخیر کریسمس، کاساندرا به ما میگفت: «سه ماه دیگر با دو متر فاصله از هم صف خواهید بست، ماسک به صورت خواهید زد و اکثرتان در خانه حبس خواهید شد» هیچکس حرفش را باور نمیکرد...حتی به فکرمان هم خطور نمیکرد که این دنیای شلوغ جهانی نخواهد توانست که تا ابد بر اساس اصول قدیمی به کارش ادامه دهد...چیزی دارد ما را میآزماید. نمیدانم که دست تقدیر است یا شیطان یا طبیعت یا خدا...؟