تاریخ انتشار: 
1397/06/27

دیدنی‌های خیابان کوشک که نمی‌توان دید

وفا بهمنی

خیابان کوشک در تهران، با نام جدید شهید تقوی، کمی پایین‌تر از دروازه دولت، خیابان سعدی را به خیابان فردوسی وصل می‌کند. چند خانه در این خیابان هست که می‌تواند گردشگران را به خود جذب کند: خانه‌ی صادق هدایت، عمارت شقاقی، و خانه‌ی هوشنگ ابتهاج با درخت ارغوان معروفش.

ابتدای خیابان از سَمت سعدی اول بیمارستان امیر اعلم و بعد از آن خانه‌ای قدیمی، باقی‌مانده از زمان قاجار، واقع شده که خانه‌ی پدری صادق هدایت است و تا سال 1323 هدایت و خانواده‌اش در آن زندگی کرده‌اند. پس از آنکه پدر هدایت این خانه را فروخت، چند دهه خالی بود تا اینکه در دهه‌ی پنجاه خورشیدی دولت آن را خرید و به قصد ایجاد موزه‌ی هدایت مرمت آن را آغاز کرد که با انقلاب سال 57 این پروژه ناتمام ماند و ملک مصادره شده گویا در اختیار دانشگاه علوم پزشکی قرار گرفت و در طول این سال‌ها در اختیار بیمارستان امیر اعلم است.

سردر خانه تابلوی شهرداری با عنوان «خانه‌ی صادق هدایت» نصب شده که اعلام می‌کند این خانه در سال 1378 در فهرست آثار ملی ایران ثبت گردیده است اما از آنجا که بیمارستان چند سال از این خانه به عنوان مهدکودکِ کارکنانش استفاده کرده، تمام دیوارهای بیرونی خانه با تصویرهای کارتونی معمول در مهد کودک‌ها نقاشی شده که هنوز هم باقی هستند و در ذهن بیننده طنز تلخی را تداعی می‌کنند؛ از سرنوشت نویسنده‌ای یاغی که هیچ تاب ابتذال نداشت و حالا دیوارهای خانه‌اش پر از تصویرهای موش و خرگوش و گربه است.

متولیان که البته اطلاعات ادبی و تاریخی‌شان باعث شده بود نام مهدکودک را «صادقیه» بگذارند بعدها شاید به دلیل اعتراضات، کاربری آن را به کتابخانه و زمانی هم به انبار ضایعات بیمارستان تغییر دادند و حالا دری که رو به خیابان باز می‌شود قفل است و دری هم که به حیاط بیمارستان باز می‌شود کلیدش در دست نگهبانی است. هرکسی که علاقه‌مند باشد گشتی در خانه‌ی قدیمی بزند باید از ارگانی که در آن مشغول کار است نامه‌ای خطاب به دانشگاه علوم پزشکی تهیه کند تا با تأیید دانشگاه، نگهبانیِ بیمارستان درِ پشتی را به خانه‌ی صادق هدایت باز کند. حتی اگر قرار نباشد بازدید علاقه‌مندان مثل هر کجای دنیا به راحتی و بدون روال اداری صورت پذیرد، منطقاً این رویه‌ی ناامید کننده باید از طریق سازمان میراث فرهنگی انجام شود.

بعد از خانه هدایت خانه‌ی سفیر دانمارک و بعد از آن تقاطع لاله‌زار است. آن سمتِ خیابان مغازه‌های لوازم برقی و چایخانه‌ای سنتی ردیف شده‌اند. بعد از چند صد متر عمارتی کلاه فرنگی به چشم می‌آید که مربوط به اواخر دوره‌ی قاجاریه و متعلق به دکتر حسین شقاقی بوده و به عمارت شقاقی یا عمارت کوشک شهرت دارد و این خانه هم اگرچه در فهرست آثار ملی ثبت شده اما قابل بازدید نیست و در اختیار اداره‌ای‌ست به نام «مرکز مطالعات منطقهای پاسداری از میراث فرهنگی ناملموس در آسیای غربی و مرکزی»، نامی طولانی که درکِ مقصودِ اداره از این نام چند دقیقه‌ای زمان لازم دارد!

از این خانه هم که بگذری به کوچه‌ی «انوشیروانی» می‌رسی که در انتهای کوچه خانه‌ی هوشنگ ابتهاج (سایه) واقع است. خانه‌ای دو طبقه با آجرهای قرمز. از آنجایی که سال‌ها محفل شعرا و اهل موسیقی بوده و همچنین به خاطر درخت ارغوانی‌اش که با شعر سایه معروف شد، این خانه در فهرست آثار ملی ثبت شده اما این روزها دفتر یک شرکت سیمان‌سازی است. این تنها خانه‌ی این خیابان است که به لطف کارمندانش می‌توان تا ابتدای حیاط رفت و درخت ارغوان پیر را دید که با تنه‌یِ چند شاخه شده‌اش در کنار حوض کوچک خالی از آب در زیر آفتاب و در میان دیوارهای آجری محصور شده.

می‌توان این خیابان را در یک غروب تماشا کرد. اگرچه دیوارها نمی‌گذارند اما از بالای درِ میانی در بیمارستان امیر اعلم می‌توان رنگ‌های پوسته کرده‌یِ حیاط خانه‌ی هدایت را، که بهترین آثارش را در اتاقی از آن نوشت، از لای نرده‌های خیابان نگاه کرد و کاشی‌کاری‌های رنگ و رو رفته را دید. می‌توان ‌برای دیدن عمارت کلاه فرنگی از آن سوی خیابان سرک کشید و بی سر و صدا تا نزدیک باغچه‌ی خانه‌ی ابتهاج قدم زد و همانطور که او برای ارغوان نوشت؛ زمزمه کرد:

ارغوان،
شاخه‌ی هم‌خون جدا مانده‌ی من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی‌ست هوا؟
یا گرفته‌‌ست هنوز؟

من در این گوشه که از دنیا بیرون ا‌ست
آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه می‌بینم دیوار است

...