تاریخ انتشار: 
1399/11/17

چرا نمی‌خواهم تلفن همراه بخرم؟

فیلیپ رید

این که کسی به تلفن همراه معمولی‌اش چسبیده باشد و از تلفن همراه هوشمند بپرهیزد، قدری خلاف عرف و شاید عجیب و غریب به نظر می‌رسد. اما پرهیز کردن از هردو نوع‌شان دیگر عین دیوانگی به حساب می‌آید، به ویژه اگر کسی که این کار را می‌کند متولد میانه‌ی دهه‌ی هفتاد میلادی باشد.


من هرگز تلفن همراه نداشته‌ام و قصد خریدنش را هم ندارم. دلایل متعددی برای این کارم دارم، که دلایل خوبی هم هستند. دلیلِ اول خرج و مخارج است. نداشتن تلفن همراه یعنی دریافت نکردن صورت‌حساب ماهانه، نداشتن دردسرِ به‌روز‌رسانی، ندادن مالیات‌های مربوط، و نداشتن هزینه‌های مربوط به انتقال بین خطوط (هرچه که هستند). در دوران دستمزد‌های ثابت و نابرابریِ فزاینده‌ی درآمدها، قابل توجه است که مردم (بدون فکر و تأمل) ماهی ۷۵ دلار یا بیشتر صرف چیزی می‌کنند که ۱۵ سال پیش حتی به سختی می‌دانستیم که وجود دارد و، کمتر از آن، فکر می‌کردیم اصلاً چنین چیزی ضروری است.    

دلیل دوم نگرانی‌ام درباره‌ی محیط زیست است. ساخت تلفن‌های همراه (از جمله با استفاده از مواد خام)، انرژی‌ای که مصرف می‌کنند، و انرژی‌ای که صرف نقل و انتقال تماس‌ها و دسترسی به اینترنت می‌شود، همه مقدار قابل توجهی آلایندههای دیاکسید کربن تولید میکنند. این ایده که تلفن‌های همراه تنها چند سالی به درد می‌خورند کاملاً شناخته‌شده است، و همین باعث افزایش تعداد تلفنهایی می‌شود که کارشان به محل دفن زباله‌ها ختم شده، و این باعث نشت فلزات سنگین سمی، مانند مس و سرب، در خاک و آب‌های زیرزمینی می‌شود.

ولی به هر حال، دلیل تعیینکننده برای من در مورد پرهیز از داشتن تلفن همراه درست نقطهی مقابل دلیل همه برای داشتن آن است: من نمی‌خواهم همیشه و همه‌جا امکان ارتباط برقرار ‌کردن با هرکسی را که حضور ندارد، داشته باشم. تلفن‌های همراه استفاده‌کنندگان‌شان را همیشه آماده و همیشه در دسترس قرار می‌دهند، و این موضوع به همان اندازه که می‌تواند رهایی‌بخش و آرامبخش باشد، می‌تواند یک بارِ بیش از اندازه هم باشد. چنین باری به شکل تعهد به اشخاص و اتفاقاتی تجسم می‌یابد که عملاً در جای دیگری هستند. هرکسی که هنگام یک گفت‌و‌گوی رودررو تلفنش را چک می‌کند، متوجه این وسوسه هست. و هرکسی که با کسی همصحبت شده که تلفنش را چک می‌کرده، می‌فهمد که اشکال کار کجاست!

برقرار کردن ارتباط با کسی که حضور ندارد موجب ازخود‌بیگانگی است، و ذهن را وا ‌می‌دارد که خود را از جسم جدا کند. برای مثال، ما شاهد این موضوع در مسئله‌ی شناختهشده و فراگیرِ خطرات پیامک زدن به هنگام رانندگی هستیم، ولی این چیزی است که حتی در تجربه‌هایی معمولی‌تر هم با آن مواجه می‌شویم: دوستان یا عشاقی که به خاطر پیامک زدن، حضورِ همدیگر را نادیده می‌گیرند؛ مردمی که سرگرمیشان، غذاهایشان، فکرهای گذرایشان را برای همه‌ی کسانی که خودشان شاهد آن‌ها هستند مخابره می‌کنند؛ پدر و مادرهایی که به جای نگاه کردن به اجرای زنده‌ی باله‌ی دخترشان، آن را روی گوشی‌شان ضبط می‌کنند؛ کسانی که در حال قدم زدن در خیابان به شکلی اغراقشده با خودشان حرف می‌زنند، و معلوم می‌شود مردمانی عاقل و سالم‌‌اند که دارند از «بلوتوث»شان استفاده می‌کنند.

تلفنِ همراه به شکلی سرزده به عرصه‌های عمومی و خصوصی وارد شده است، و از تعامل همهجانبه‌ی ما با دنیای اطرافمان جلوگیری میکند. گوشی‌های هوشمند فقط توانایی اعقابشان را برای این‌گونه ورود سرزده به حد کمال می‌رسانند. همین تأثیراتِ تلفن‌های همراه، یعنی جدا کردن ما از وضعیت فیزیکی خود و مداخله‌ی سرزده، پیامدهای قابل توجهی برای روابط ما با خودمان و دیگران دارند. آشنایی و شناخت واقعی دیگران به صبر، خطر ‌کردن، همدلی کردن، و مهربانی نیاز دارد، و تلفن‌های همراه همه‌ی این‌ها را از بین می‌برند. 

تلفن‌های همراه همچنین خلوت، خودنگری، و اندیشناکی را (که پیش از این انتظار و ملال خوانده می‌شد) منع می‌کنند، چیزهایی که به نظر من برای یک زندگیِ سالم ضروری‌اند. خیلی قبل‌تر از اختراع تلفن‌های همراه، افراد بشر در این که خودشان را از توجه منظم منحرف کنند، مهارت داشتند. بلز پاسکال فیلسوف فرانسوی در قرن هفدهم می‌نویسد: «تنها دلیل شاد نبودن آدمی این است که نمی‌داند چطور ساکت در اتاقش بماند.» این تمایل به حواس‌پرتی به طور قابل توجهی در یک پژوهش جدید تأیید شده است؛ در این تحقیق، افراد شرکت‌کننده تحمل شوک الکتریکی را به این ترجیح دادند که خودشان را پانزده دقیقه با افکارشان مشغول کنند! پاسکال معتقد بود که والاترین شرافتِ انسانی تفکر است، و نظام اندیشه با خود فرد، آفریننده‌ی او، و مقصود او شکل می‌گیرد. او اینگونه اندیشیدن را حامل پیوندی جداناشدنی با آرامش و شادی می‌دید. پرهیز کردن از تلفن همراه، به من امکان برخوردار شدن از فضایی برای تفکر می‌دهد. پس امکانی است برای روشی غنی‌تر و خشنودکننده‌تر در زندگی. با وظایفی کمتر برای به جا آوردن و ترجیحاتی کمتر برای برآورده ساختن، زندگی ضرباهنگی کندتر می‌یابد، که با تعمق و قدرشناسی سازگار است.   

زندگی بدون تلفن همراه نه فقط به آزادسازی ذهن، که به آزادسازی جسم ما هم کمک می‌کند. آناکساگوراس، فیلسوف یونان باستان، نگاهی متفاوت از پاسکال به طبع آدمی دارد: «به خاطرِ داشتن دست است که آدمی باهوش‌ترینِ جانوران شده است.» می‌توانیم کاملاً مطمئن باشیم که آناکساگوراس ظهور گوشی‌های هوشمند را پیش‌بینی نمی‌کرد. از سوی دیگر، پرهیز کردن از تلفن‌های همراه این امکان را به فرد می‌دهد که از دست‌هایش برای فعالیت‌هایی پرمعنی استفاده کند (نواختن پیانو، باغبانی، کتاب خواندن)، به نحوی که به طور کامل در آن فعالیت‌ها غرق شود، تا آن‌ها به بالاترین معنای خودشان دست یابند. بدون تلفن همراه، تمرکز بر آن‌چه مقابل من است آسان‌تر است: همسرم و فرزندانم، کارم، پختن شام، بیرون رفتن برای قدم زدن. سعی می‌کنم فعالیتهایم را با فکر انتخاب کنم؛ پس وقتی کاری می‌کنم، نمی‌خواهم جای دیگری باشم – به چیزی که استفاده‌کنندگان از تلفن همراه «چندکارگی» می‌نامند هیچ علاقه‌ای ندارم و مجذوب آن نمی‌شوم.

البته که می‌شود از تلفن‌های همراه به صورت مسئولانه استفاده کرد. میشود آن‌ها را خاموش کرد، یا به پیغام‌هایی که می‌رسد اعتنا نکرد. ولی این کار به اراده‌ای بسیار قوی نیاز دارد. بر ‌اساس یک تحقیق جدید که از سوی مؤسسه‌ی «پیو» انجام شده، ۸۲ درصد آمریکایی‌ها عقیده دارند که استفاده از تلفن‌های همراه در موقعیت‌های اجتماعی، بیش از آن که به گفت‌و‌گو کمک کند به آن آسیب می‌زند، در حالی که ۸۹ درصد از دارندگان این تلفن‌ها همچنان در چنین موقعیت‌هایی از آن‌ها استفاده می‌کنند. پرهیز کردن از تلفن همراه تضمین می‌کند که من، وقتی که لازم نیست، از آن استفاده نمی‌کنم.

بعضی‌ها اصرار خواهند کرد که اگر من از تلفن همراه پرهیز می‌کنم، باید از تلفن معمولی هم بپرهیزم. درست است که استفاده از تلفن ثابت هم همان اثراتِ از خود دورکننده و واسطه‌سازِ تلفن‌های همراه را دارد، ولی همیشه محدودیت‌های طبیعی و فیزیکی‌ای در مورد استفاده از تلفن‌های «ثابت» وجود دارد، که حتی در عنوانِ این نوع تلفن‌ها مستتر است. امکان جابه‌جایی که در تلفن‌های همراه وجود دارد، با اتکا به فراگیر کردن اثرات ازخودبیگانهکننده‌اش، نوع کاملاً جدیدی از ارتباطات را به وجود می‌آورد و عرضه می‌کند. من می‌خواهم از باقی‌مانده‌ی تجارب مستقیم و بی‌واسطه‌ام محافظت کنم.      

معنای اصلی «وصل شدن» بر یک رابطه‌ی فیزیکی دلالت دارد – بستگی و پیوستگی به یکدیگر. حالا ما این تعبیر را تنها به شکل استعاری در مورد ارتباطاتمان با تلفن همراه به کار می‌بریم. حالا «وصل شدن‌ها» فرازمینی‌اند؛ کلمه‌ها و فکرهای ما به سطوح بالای فضا و به نزدیکی برج مخابراتی می‌رسند و همان‌جا می‌مانند، در حالی که دستگاه‌های تلفن‌‌مان ما را از کسانی که در یک فضا با آن‌ها سر می‌کنیم «منفصل» می‌کنند. با آن که ما دو دست داریم، من فکر می‌کنم که شما نمی‌توانید همزمان با یک دست تلفن همراه‌تان و با آن یکی دستِ دیگری را در دست بگیرید.

 

برگردان: پوپک راد


فیلیپ رید استادیار فلسفه در دانشکدهی کانیسیوس در بوفالوی نیویورک است. آن‌چه خواندید برگردانِ این نوشته‌ی اوست:

Philip Reed, ‘Why I’m Not Going to Buy a Cellphone,’ Aeon, 21 February 2017.