یادی از ر. اعتمادی (رجبعلی اعتمادی) روزنامهنگار و نویسندهی داستانهای مردمپسند که در سن ۸۹ سالگی در تهران درگذشت.
و تو در آن روزی که خواهد آمد، پیراهن سرخ بر تن، رها کرده گیسوان سیاه در باد، با همهی شور زندگی در رنگ صدایت، و مزین به چشمانی بینهایت مهربان، آرام و زمزمهوار از من خواهی پرسید: بهراستی آنانکه در آن شب سیاه بر ما ستم کردند چه شدند و کجا هستند در این روز فیروز آزادی؟
احمد احرار یکی از روزنامهنگاران مبرز و قدیمی ایران در ۸۸ سالگی درگذشت. او از جوانی وارد روزنامهی اطلاعات شد و سالهای طولانی، تا انقلاب ۵۷، در اطلاعات کار میکرد. بعد از انقلاب مجبور به ترک ایران شد، و پس از راهافتادن کیهان لندن، با این روزنامه همکاری میکرد و مدتی هم سردبیر این روزنامه بود. نویسندهی توانایی بود و به شرافت و پاکدستی شهرت داشت. احمد احرار در فرانسه زندگی میکرد، و در پاریس درگذشت.
وضعیت خراسانِ کهن در شب یلدا یا شبِ چراغْ شباهت شگفتانگیزی به وضعیت امروز ما دارد؛ هزاران چراغِ ناشناخته چون اختران سوخته یک دم در این ظلام درخشیدهاند، شبِ بیستاره را روشن کردهاند و رفتهاند. یکی، یکی، یکی…چراغ، چراغ، چراغ… روشنایییافتگان شب را روشن کردهاند و پشت سرشان چنان ردی از نور بر جا گذاشتهاند که هر تاریکی را میشکافد و کنار میزند.
از گرد و غبار هوا کمی کاسته شده. فرصت خوبی در یکی از روزهای تعطیل پیدا کردهام برای بازدید و گردشی کوتاه در شهرستان و بازار جوانرود.
اسن سیشتاد، نویسندهی بلژیکی، در مقدمهی کتاب کتابفروش کابل بهنقل از یکی از کتابفروشان کابل مینویسد: «بار اول کمونیستها کتابهایم را سوزاندند، سپس مجاهدین آنها را چور و چپاول کردند و بار دیگر طالبان همهی آنها را آتش زدند.»