«من زیر نگاهام، از همه طرف»
بعد از سالها گذرم به امامزاده طاهر کرج افتاد. آخرین باری که رفته بودم مراسم خاکسپاری احمد شاملو در مردادماه هجده سال پیش بود. تشویق و کف زدنهای ممتد مردم تنها تصویری است که از آن روز در ذهنم مانده.
مزارش در کنار هوشنگ گلشیری، محمد مختاری، محمد جعفر پوینده، و احمد محمود همیشه مورد توجه اهل قلم بوده است. چندین و چند بار شکستن سنگ قبرش توسط افراد ناشناس و درگیریهای پیش آمده هنگام تجمع هوادارانش باعث شده این چند قبر کنار هم همیشه محلی جنجالی و رسانهای در طول این سالها باشد.
درختها در این هجده سال بزرگتر و سرسبزتر شده بودند. همینطور که میان سنگها میچرخیدم یکی از کسانی که آنجا روی نیمکت نشسته بود پرسید «روزنامه نگاری؟»، گفتم «نه»، گفت «حواست به دوربین باشد».
دیدم در ارتفاع بالا دوربین مدار بستهای رو به قبور شاملو، و آن چند نویسندهی دیگر کار گذاشته شده است.
گفتم حتماً به خاطر این است که کسی دوباره سنگها را نشکند اما مردی که روی نیمکت نشسته بود پوزخندی زد و گفت «اینقدر خوشبینی؟»
گشتی در امامزاده طاهر زدم. دوربین دیگری در کار نبود. چشمها فقط همان محدوده را باید مراقبت میکردند.
سوای اینکه چشمهای پشت دوربین از دشمنان این چند نویسنده و شاعر مراقبت میکنند یا از دوستان آنها، میتوان تصور کرد خودشان، اگر میتوانستند، چه عکسالعملی نشان میدادند از این زیر نظر گرفتن دائمی، حتی بعد از مرگ.
یاد فیلم شاید وقتی دیگر افتادم، آنجا که سوسن تسلیمی با اضطراب گفت: «من زیر نگاهام از همه طرف».