نوروز و تجریش
ماهی گلیها، سبزهها و سنبلها بازار تجریش را به تصرف خود درآوردهاند. سالی دیگر سپری شده و نوروز مثل هر سال در بازار تجریش بیشتر به چشم میآید. در گوشه و کنار، دستفروشها بدون توجه به پلاکاردهای بساط ممنوع شهرداری نشستهاند و بوی سنبل و سمنو پیادهروها را پر کرده. سالهاست که ساکنین این شهرِ شلوغ برای دیدن و حس کردن نشانههای نوروز راهی تجریش میشوند و آنها هم که رفتهاند و نیستند یاد سر پل تجریش و ورودی بازار سنتی را در خاطر مرور میکنند. در خیالشان از سر پل تا اول دربند را پیاده میروند و سرخی ماهیها در گوشهای از حافظه متراکم میشود.
این شهر سیاه و دودزده انگار پر از رنگ میشود و سبزی و سرخی کنار دستههای کوچک گندم چشم رهگذران را پر میکند. اینجا تهران است، شهر شلوغی که در هر گوشهاش داستانی در جریان است. کارمندان و کارگران، دستفروشان و رهگذران در تلاشی عجیب برای زندگی و ادامه دادنْ روزگار میگذرانند و این سال و این نوروز شاید از سختترین سالها و نوروزها باشد، با رشد عجیب و باورنکردنی قیمتها که برپایی یک عید کوچک و ساده را برای هر خانوادهای دشوارتر از هر زمانی کرده. آجیلفروشیِ سر پل خالیتر از هر مغازهای است. شاید خرید آجیلِ کیلویی ۱۵۰ هزار تومان در توان بسیاری از خانوادهها نباشد. برخی با خرید نیم کیلو آجیل برای خالی نبودن سفرهی عید، به استقبال سال نو میروند. پلاکاردها میگویند ماهی سفید کیلویی ۵۸ هزار تومان به فروش میرسد و البته ماهی را دیگر نمیتوان نصفهنیمه و نیمکیلویی خرید اما محصولات گرانقیمت دیگر را به صورت نیمکیلویی قیمت زدهاند مثل توت فرنگی که روی پلاکارد نیمکیلوی آن را بین ۱۲ تا ۲۰ هزار تومان قیمت گذاشتهاند. سیر صعودی قیمتها باعث شده بازار تجریش خلوتتر از سالهای گذشته باشد. روزگار سختی است و حالا این روزها همردیف سختترین روزهای پایتخت شده است، همردیف روزهای جنگ و روزهای قحطی. دقیقاً یک قرن پیش بین سالهای 1296 تا 1298 بزرگترین قحطیِ تاریخ ایران شکل گرفته بود و بنا بر آمار بین 25 تا 40 درصد جمعیت ایران، از کودک و پیر، به دلیل گرسنگی و سوءتغذیه جان باختند. احمد شاه که خود یکی از احتکارکنندگان بود اظهار میداشت که «جز به قیمت روز به صورت دیگر حاضر برای فروش نیستم» و قیمت روز هم از توان بیشتر مردم خارج بود. ژنرالهای اروپایی وقایع تأسفانگیز زیادی را از آن سالهای سخت روایت کردهاند. دبیر سفارت آمریکا مینویسد:
«در سرتاسر جادهها کودکان لخت دیده میشوند که فقط پوست و استخواناند. قطر ساقهایشان بیش از سه اینچ نیست و صورتشان مانند پیرمردان و پیرزنان هشتاد ساله تکیده و چروکیده است. همه جا کمبود دیده میشود و مردم ناگزیرند علف و یونجه بخورند و حتی دانهها را از سرگین سطح جاده جمع میکنند تا نان درست کنند. در همدان چندین مورد دیده شد که گوشتِ انسان میخورند و دیدن صحنهی درگیری کودکان و سگها بر سر جسد یا بهدست آوردن زبالههایی که به خیابانها ریخته میشود عجیب نیست.»
حالا تمام آن سالها گذشته است. نسلهای زیادی آمده و رفتهاند. اما روزهای سخت دیگری از راه رسیدهاند. هنوز هم بسیاری از خرجها از توان جمعیت بیشماری خارج است. بسیاری از مردم نگران سال آینده و وضعیت معاش دشوار خویشاند. حقوق کارمندان بسیار کمتر از میزان مورد نیاز برای خرج کردن است. همه نگران روزهای پیش رو هستند.
گلدانهای سینره در گوشه و کنار شهر چیده شدهاند، کنار سنبلها، کنار سبزههایی که با تخم نارنج سبز شده و بازار تاریخی تجریش مثل هر سال غرق عید و نوروز است. سالی جدید از راه خواهد رسید و آدمیانی که در این گوشه از جغرافیا زندگی میکنند به امید روزهای بهتری هستند. و آنچنان که جامی سرود در این باغ بسیار گشتهاند و گذشتهاند و غنچههای نشکفته سربسته پیامی را از دل تاریخ بازگو میکنند.
بگشا نقاب از رخ باد بهاران
شد طرف چمن بزمگه بادهگساران
شد لاله ستان گرد گل از بس که نهادند
رو سوی تماشای چمن لاله عذارن
در موسم گل توبه ز می دیر نپاید
گشتند در این باغ و گذشتند هزاران
بین غنچه نشکفته که آورد به سویت
سربسته پیامی ز دل سینه فگاران