تاریخ انتشار: 
1401/03/30

نظریه‌های توطئه‌ چگونه از سد عقلانیت مردم عبور می‌کنند؟

یان-ویلم ون پرویخن

گروهی مخفی متشکل از بازیگران سرشناس هالیوود و نخبگان سیاسی دموکرات (بنا به اقوال) کودکان خردسال را در مکان‌های مختلف حبس می‌کنند. آنها این کودکان بیچاره را قربانی آیین‌های شیطانی می‌کنند، خونشان را می‌نوشند و به آنها تجاوز می‌کنند. اعضای این گروه مخفیِ شیطانی در میان خود برای سفارش کودکان جدید و ارضای خواسته‌های منحرف خود از کلمه‌ی رمز «پیتزا» استفاده می‌کنند. این اتهامات توجه‌برانگیز (و نادرست) با جنبش کیوای‌نان (QAnon) مرتبط است، یک گروه راست‌گرای افراطی و فرقه‌مانند که از رئیس‌جمهور سابق آمریکا، دونالد ترامپ، حمایت می‌کند. کیوای‌نان به ترویج نظریه‌های توطئه‌ی باورنکردنی مشهور است و رقبای سیاسی خود را بدون کوچک‌ترین شاهدی به هراس‌انگیزترین جرم‌های قابل تصور متهم می‌کند. 

هرچند این ایده‌ها عجیب و غریب به نظر می‌رسند، تأثیر جنبش کیوای‌نان بر جامعه انکارناپذیر است. کیوای‌نان در سال ۲۰۱۷ با انتشار مطالبی در فضای مجازی از طرف شخص مرموزی به نام 'Q' آغاز شد که ادعا می‌کرد به اطلاعات طبقه‌بندی‌شده‌ی دولتی دسترسی دارد. کیوای‌نان به سرعت بیرون از جهان مجازی شهرت یافت. در ابتدا نشانِ 'Q' در کارزارهای انتخاباتی ترامپ به طور منظم دیده شد. بعد از آن، مارجوری تیلور گرین، یکی از مدافعان کیوای‌نان و اتهامات مسخره‌ی آن، به نمایندگی کنگره‌ی آمریکا انتخاب شد. کیوای‌نان در نهایت به اطراف جهان گسترش یافت. من در هلند زندگی می‌کنم و حامیان علنی این جنبش اخیراً در اینجا هم پیدا شده‌اند. خطرات کیوای‌نان آشکار است: هواداران آن بخشی از شورشیانی بودند که در ۶ ژانویه‌ی ۲۰۲۱ به ساختمان کنگره‌ی آمریکا حمله کردند. 

چگونه می‌توان جذابیت چنین نظریه‌های توطئه‌ی بی‌پایه‌واساسی را توضیح داد؟ توضیحات کلاسیک روان‌شناسی بر احساسات منفی تمرکز می‌کنند: وقتی افراد اضطراب دارند، یا قادر به کنترل وضعیت نیستند یا نامطمئن‌اند، بیشتر مستعد پذیرش روایت‌های توطئه‌آمیزند. به همین ترتیب،  در هنگام بحران اجتماعی، توطئه‌باوری جذابیت پیدا می‌کند و میان گروه‌هایی که ظلم ساختاری را تجربه کرده‌اند، رایج‌تر است. اماتحقیقات نشان می‌دهد که عامل تقویت نظریه‌های توطئه احساسات منفی نیستند. این احتمال نیز وجود دارد که مردم نظریه‌های توطئه را سرگرم‌کننده می‌یابند و به نظر می‌رسد که هر چه این نظریه‌ها سرگرم‌کننده‌تر باشد، بیشتر احتمال دارد که به آنها باور داشته باشند. 

نظریه‌های توطئه در واقع اشتراکات زیادی با داستان‌های تخیلی مانند فیلم‌های ترسناک یا رمان‌های جنایی دارند. این نظریه‌ها مثل این آثار تخیلی، پی‌رنگی دارند که معمولاً شامل قهرمانی شجاع و گروهی از ضدقهرمان‌هاست (برای نمونه، ترامپ در حال مبارزه با توطئه‌ی دموکرات‌های شیطانی است). نبردی کلاسیک میان خیر و شر وجود دارد که قربانیانی بی‌دفاع (مانند کودکان خردسال، که نمونه‌های آرمانیِ معصومیت‌اند) و افرادی شرور دارد که وجدان ندارند و در پی اهداف منحرف خود از هیچ کاری فروگذار نمی‌کنند. بنابراین، نظریه‌های توطئه پتانسیل بالایی برای ایجاد تعلیق دارند. بسیاری از فیلم‌های موفق شامل روایت توطئه‌ای قوی هستند. جیمز باند بارها با نقشه‌های شرورانه‌ای مبارزه می‌کند که جهان را تهدید می‌کنند. توطئه‌هایی بدخواهانه و رازآلود در فیلم‌هایی مانند ماتریکس (۱۹۹۹)، شبکه (۱۹۹۵)، شوی ترومن (۱۹۹۸) و نظایر آنها نیز به نمایش درآمده است. 

پس عجیب نیست که بسیاری از مردم نظریه‌های توطئه را سرگرم‌کننده می‌یابند: یعنی جالب و هیجان‌انگیز. کلید این سرگرم‌کنندگی احتمالاً نه خود احساسات منفی بلکه تجربه‌یعمیق عاطفی است. در واقع، این پیش‌فرض شایع که مردم همیشه احساساتی همچون اضطراب را به صورت منفی تجربه می‌کنند، ممکن است تا حدی ساده‌انگارانه باشد. بیایید دوباره همین ماجرا را با فیلم‌های ترسناک مقایسه کنیم. مردم معمولاً وقتی فیلم‌های ترسناک را می‌بینند احساس اضطراب می‌کنند، اما این بدان معنا نیست که تماشای آنها تجربه‌ی ناخوشایندی است. در واقع، مردم پول می‌دهند که فیلم ترسناک ببینند، و اگر فیلم به اندازه‌ی کافی آنها را نترساند ممکن است در زمان ترک سینما دلزده باشند. اینکه چرا مردم چنین فیلم‌هایی را سرگرم‌کننده می‌یابند دلیل معقولی دارد و آن این است که احساسات شدیدی را برمی‌انگیزند. این احساسات می‌تواند باعث شود که افراد بی‌حوصلگیِ ناشی از یکنواختی در زندگی خود را فراموش کنند و خود را سرزنده‌تر احساس کنند. به همین ترتیب، نظریه‌های توطئه ممکن است سبب شوند که افراد احساسات شدیدی را تجربه کنند که می‌تواند شامل اضطراب نیز باشد، اما تجربه‌ی آنها این شیفتگی و احساس را نیز در بردارد که چیزی بی‌همتا و واقعاً مهم کشف کرده‌اند. 

هرچند تلاش برای سرگرم‌کننده‌کردن اخبار مسلماً منافع تجاری دارد، این امکان نیز وجود دارد که این کار فرضیات بسیاری از افرادی را تأیید کند که باور دارند توطئه‌هایی شرورانه در پشت پرده در جریان است. 

چرا ویژگی‌های سرگرم‌کننده‌ی نظریه‌های توطئه ممکن است عقیده به آنها را افزایش دهد؟ بخشی از پاسخ در کیفیتی نهفته است که روان‌شناسان به آن فهم‌پذیری (fluency) می‌گویند. در مقایسه با اطلاعاتی که کسالت‌آور است (مثل این اطلاعات واقع‌گرایانه‌ اما عاری از هیجان که سیاستمداران اکثر روزها به سادگی در دفتر کار خود روی قانون‌گذاری‌های جدید کار می‌کنند) اطلاعاتی که جالب و توجه‌برانگیز است آسان‌تر در ذهن پردازش می‌شود. مشخص شده است که پردازش ذهنیِ آسان‌تر یا فهم‌پذیریِ بیشتر بر داوری درباره‌ی واقعیت اطلاعات دریافتی تأثیر می‌گذارد. تمایل به پذیرش اطلاعات فهم‌پذیر احتمالاً به این دلیل است که در زندگی روزمره اطلاعاتی که «حس می‌کنیم درست است» اغلب درست است (مثلاً پرنده‌ها پرواز می‌کنند و ماهی‌ها شنا می‌کنند). اما پیامد جانبی این تمایل آن است که وقتی اطلاعات غلط به گونه‌ای ارائه می‌شود که پردازش آن در ذهن آسان است، بیشتر احتمال دارد که مردم آن را درست بپندارند. 

علاوه بر این، احساسات شدیدی که نظریه‌های توطئه برمی‌انگیزند ممکن است از توانایی مردم برای تعقل درباره‌ی آنها بکاهد. احساسات بخشی از نظامی در ذهن انسان‌اند که برسازنده‌ی داوری‌های لحظه‌ای است، در حالی که برای شک در نظریه‌های توطئه، تعقل آرام‌تر و تحلیلی‌تر لازم است. ترکیب فهم‌پذیری و تضعیف عقلانیت می‌تواند این باور را گسترش دهد که در یک نظریه‌ی توطئه‌ی سرگرم‌کننده حقیقتی نهفته است. 

برای بررسی تأثیر سرگرم‌کنندگی بر باور به نظریه‌های توطئه، اخیراً همراه با دانشجویان سابق خود جولین لیگتارت، سابینا روزما و یانگ ژو تحقیقاتی انجام دادیم. در دو مورد از این پژوهش‌ها، شرکت‌کنندگان مطلبی را در بلاگِ طراحی‌شده برای این آزمایش خواندند که در مورد آتش‌سوزی در کلیسای نوتردام پاریس یا مرگ جفری اپستین، متجاوز جنسیِ ثروتمند، بود. برخی از شرکت‌کنندگان مطالبی را درباره‌ی توضیحات رایج درباره‌ی این اتفاقات می‌خواندند (اینکه آتش در نوتردام تصادفی غم‌انگیز بود؛ اپستین در سلول زندان خود را کشت). اما برخی دیگر از شرکت‌کنندگان، مطلبی را می‌خواندند که مروج نظریه‌های توطئه بود (اینکه نوتردام را عامدانه آتش زده بودند و اپستین را افرادی قدرتمند به قتل رساندند). سپس شرکت‌کنندگان به میزان سرگرم‌کنندگیِ مقاله‌ای که خوانده بودند، امتیاز می‌دادند و روایت آن را با صفاتی چون «سرگرم‌کننده»، «هیجان‌انگیز»، «کسالت‌آور» و «توجه‌انگیز» توصیف می‌کردند. همچنین مشخص می‌کردند که تا چه حد به نظریه‌های توطئه که پیرامون این وقایع وجود دارد باور دارند. 

شرکت‌کنندگان آشکارا مطالبی را که از نظریه‌ی توطئه دفاع می‌کرد سرگرم‌کننده‌تر می‌دانستند. اینکه چقدر آنها را سرگرم‌کننده می‌دانستند بیشتر مربوط به شدت احساساتی بود که از تجربه‌ی خواندن این مطلب گزارش می‌کردند نه مثبت یا منفی بودن این احساسات. از آن مهم‌تر، مطلب توطئه‌اندیشانه باورهای توطئه‌اندیشانه‌ی بیشتری را برانگیخت و این تأثیر ظاهراً تابع سرگرم‌کنندگیِ این مطلب بود. 

پژوهش دیگری نشان داد که مردم در روایت‌های سرگرم‌کننده بیشتر انتظار دارند که توطئه‌ای در کار باشد. شرکت‌کنندگان مطلبی درباره‌ی انتخابات در کشوری تخیلی خواندند اما این بار، روایت شامل اشاره‌ای به توطئه‌های احتمالی نبود. در عوض، برخی از شرکت‌کنندگان روایتی را خواندند که توجه‌انگیز بود و محتوای عاطفی داشت (مثلاً «همه تا آخرین لحظه نفس خود را حبس می‌کنند، چون خیلی پیش‌بینی‌ناپذیر و پرهیجان است که چه کسی پیروز خواهد شد») در حالی که دیگر شرکت‌کنندگان روایتی را می‌خواندند که کسالت‌آور تنظیم شده بود و از زبانی بی‌رمق استفاده می‌کرد (مثلاً «بر اساس نظرسنجی‌ها دشوار می‌توان با اطمینان گفت که نتیجه‌ی فرایند مقدماتی انتخابات چه خواهد بود»). به طور میانگین، خوانندگانِ متون هیجان‌انگیز نسبت به خوانندگانِ متون کسالت‌آور، بیشتر احتمال می‌دادند که در انتخابات تقلب خواهد شد. 

درست است که برخی روایت‌ها از برخی دیگر سرگرم‌کننده‌ترند اما در عین حال مردم در میزان اشتیاقشان نسبت به چنین سرگرمی‌هایی با هم متفاوت‌اند، تفاوتی که می‌تواند در میزان اثرپذیری آنها از نظریه‌های توطئه مهم باشد. بنابراین، در آخرین مجموعه از پژوهش‌ها، نقش نوعی ویژگی شخصیتی به نام هیجان‌طلبی (sensation-seeking) را بررسی کردیم که به اشتیاق فرد برای تجربه‌های تازه و هیجان‌انگیز اشاره دارد. به این معنا، هر چه افراد هیجان‌طلب‌تر باشند جذابیت بیشتری در داستان‌های سرگرم‌کننده‌ای مثل نظریه‌های توطئه می‌یابند. ما دریافتیم که هیجان‌طلبی واقعاً با باور به توطئه همبستگی دارد، هم در بستر سازمان‌ها (مثلاً باور به اینکه مدیران این سازمان‌ها در آسیب‌زدن به کارمندان با هم تبانی می‌کنند) و هم به طور عام‌تر (مثلاً باور به اینکه قدم گذاشتن انسان بر ماه ساختگی بوده است). به نظر می‌رسد که نظریه‌های توطئه می‌توانند برای میل هیجان‌طلبی افراد هیجان زیادی فراهم کنند. 

شواهدی که نشان می‌دهد سرگرم‌کنندگی عاملی مؤثر در باور به نظریه‌های توطئه است پیامد‌های ضمنیِ چندی در بر دارد. اول اینکه پی‌رنگ‌های خارق‌العاده‌ی نظریه‌های توطئه احتمالاً به جذابیت آنها کمک می‌کند و توانایی تشخیص واقعیت از خیال را کاهش می‌دهد. واقعیت این است که بعضی از نظریه‌های توطئه مستقیماً از آثار داستانی الهام می‌گیرند: برخی شهروندان واقعاًعقیده دارند که نظریه‌های توطئه‌ی توصیف‌شده در کتاب پرفروش دن براون،رمز داوینچی(۲۰۰۳) واقعی هستند. دوم اینکه تأثیرات سرگرم‌کنندگی به‌روشنی نشان می‌دهد که اگر مسائل سیاسی بیش از حد احساسی شوند، چنین وضعیتی چه خطراتی در پی دارد. هرچند تلاش برای سرگرم‌کننده‌کردن اخبار مسلماً منافع تجاری دارد، این امکان نیز وجود دارد که این کار فرضیات بسیاری از افرادی را تأیید کند که باور دارند توطئه‌هایی شرورانه در پشت پرده در جریان است. 

به طور کلی‌تر، این یافته‌ها تأیید می‌کنند که تلاش برای اصلاح اطلاعات غلط و کاهش احساس اضطراب در زمان بحران‌ها ممکن است برای مبارزه با نظریه‌های توطئه کافی نباشد. علاوه بر اینها باید والدین، معلمان و رسانه‌ها این نظر را ترویج کنند که داستان‌های سرگرم‌کننده اغلب واقعیت ندارند؛ و حقیقت در اکثر موارد می‌تواند بسیار کسالت‌آور باشد. 

 

برگردان: پویا موحد


یان-ویلم ون پرویخن دانشیار روان‌شناسی اجتماعی در دانشگاه وریخه در آمستردام و نویسنده‌ی کتاب‌های روان‌شناسی نظریه‌های توطئه (۲۰۱۸) و روان‌شناسی قطبی‌شدن سیاسی (۲۰۲۱) است. آنچه خواندید برگردان این نوشته با عنوان اصلیِ زیر است:

Jan-Wilem van Prooijen, ‘How conspiracy theories bypass people’s rationalty’, Psyche, 20 October 2021.