دیالوگ در زبان یونانی آمیزه یا ترکیبی است از دیا و لوگوس که مترادفش در لاتین نیز همین است. دیالوگ اما تنها به گفتوگو اشاره ندارد. لوگوس را هم میشنوی و هم بیان میکنی.
ولیالله درودیان در کتاب دهخدا؛ مرغ سحر در شب تار او را یکی از نمایندگان فرهنگ معاصر وطن میخواند و مینویسد: «او شاعری توانا، طنزنویسی انساندوست، روزنامهنگاری متعهد و آگاه، پژوهندهای ژرفاندیش، محققی سختکوش و فروتن و آزادهمردی صادق و صمیمی بود.»
این روزنامه نه چشمپرکن بود، نه خوشچاپ؛ مدیر آن وکیل و سناتور و وزیر سابق هم نبود. پس مردم چرا اینقدر آن را میپسندیدند؟ از خود مردم بپرسید. نام این روزنامه بهاندازهای بر سر زبانها بود که سید اشرفالدین قزوینی، مدیر آن را، مردم بهنامِ نسیم شمال میشناختند و همه او را آقای «نسیم شمال» صدا میکردند.
در این مقاله، با تأمل و بازخوانی فقراتی از کتاب مجاهدان مشروطه، نوشتهی سهراب یزدانی (تهران: نشر نی، ۱۳۸۸) استدلال خواهم کرد که انقلاب مشروطه یا مشروطیت ویژگی بسیار مهمی داشت که در مطالعات مشروطه و ایرانشناسی معمولاً کمتر به آن توجه میشود؛ اینکه انقلابی متعلق به اواخر دوران امپراتوریها و پیش از تشکیل دولت-ملتها در ایران و عثمانی و قفقاز بود، و همین ویژگی آن را واجد نوعی چندفرهنگگرایی و انعطافپذیری میکرد که در دهههای بعد به تدریج تضعیف یا محو شد.
بسیاری گفتهاند که انقلاب ۵۷، رخدادی بیسابقه بوده است و در تاریخ انقلابها نظیر و پیشینهای ندارد. به نظر من انقلابی که ما همه به عنوان انقلابی بدون تاریخ میشناسیم، در عالم نظر، تاریخ و شناسنامه دارد. اگر تاریخ و شناسنامهی آن را به درستی میشناختیم، انقلاب ایران نباید به این شیوه اتفاق میافتاد تا ما را به سرنوشت هولناک امروزی دچار کند.
انقلاب مشروطه و انقلاب سال ۵۷ چه شباهتها و تفاوتهایی دارند؟ چه عواملی مانع تحقق آزادی، عدالت و مردمسالاری در دوران مشروطه شد؟ حضور جبههی ملی و احزاب چپ در مجلس و دولت چه تأثیراتی داشت؟ اینها و پرسشهایی دیگر از این دست را در گفتگویی با کاظم کردوانی، جامعهشناس، در میان گذاشتهایم.