تب‌های اولیه

پایان یک آغاز، آغاز یک پایان

بیژن عبدالکریمی در گفتگو با رضا علیجانی

انقلابِ به‌اصطلاح اسلامیِ ما که مدعی بود شروعی تازه است، آخرین امکاناتی را که در اسلام، در تفسیر سنتی کلمه، نهفته بود به منصه‌ی ظهور رساند. به‌بیان ساده‌تر، برخلاف ادعاهای گفتمان رسمی، با انقلاب ایران ما نه با یک آغاز و شروعی تازه، بلکه با یک پایان، یعنی پایان همه‌ی ظرفیت و امکانات اسلامِ سنتی مواجه هستیم.

پیش‌کش می‌آرمت ای معنوی، بخش اول

ایرج قانونی

بنیادگرایی، به‌ویژه با ویرانی‌هایی که به بار آورده است و آمادگی‌اش برای ستیزه‌جویی، در جهان امروز چیست، اگر آرامگاه و سنگ گور خدایان در بناهایی سنگی (متصلب) و بی‌روح‌شده و تأسیس‌های بربادرفته‌ی پیامبران را نمی‌جوید!

آوارگی مدام دختر سردار، سرنوشت رنج‌آور سیک‌های افغانستان

داوود ناجی

از سیک‌ها نیز به‌روایت آمار تنها ۱۵۰ تن در کابل باقی مانده‌اند و دولت هند اعلام کرده است که به آنها ویزای اضطراری می‌دهد. اگر این کاروان کوچک همه از افغانستان بروند، می‌توان گفت که بعد از بودایی‌ها و یهودیان، آیین سیک نیز از افغانستان برچیده خواهد شد و افغانستان به لحاظ آیینی دیگر کشور متنوع و رنگارنگی نخواهد بود.

یادداشت‌های روزانه از کابل ــ بخش چهارم

لاله رحمانی

دختر کاکایم رفت تا دَر را بسته کند. وقتی آمد، گفت: «همسایه چنان خوب با طالب دست میدهد گویی دوستش باشد. همینقدر زود فراموش کردید که عسکرهایمان را همین انسانها کشته بودند.»

من‌ام این بی‌تو

ایرج قانونی

آن که از دست داده حفره‌ای در قلب خود دارد که نمی‌گذارد از جمله‌ی بی‌غمانِ عالم باشد. سعدی در بیتی در اواخر غزل بیان می‌کند، «این بی‌تو» یعنی چه، آنجا که می‌گوید، «با تو» یعنی چه. «با توام یک نفس از هشت بهشت اولی‌تر». یک لحظه با تو بودنم بالاتر از بودنم در هشت بهشت است تا چه رسد به یک بهشت! با تو بودن نه یک بار سعادتمند بودن، که هشت بار سعادتمند بودن است!

به‌سوی بنیاد: انسان، نورِ عالم

ایرج قانونی

فرهنگ‌ها و دین‌ها را عمری است، بهار و تابستان و پاییز و زمستانی است، فرازوفرودی است، و زندگی و مرگی. در بهار کسی از بنیادِ دین‌ها نمی‌پرسد چون بنیاد در جای خود است و بر کار و خود‌به‌خود اثرگذار. این پرسش، پرسشِ خزان و زمستان است و همین که می‌پرسیم، پیشاپیش خبر از غیابِ آغاز و باغ بهاران داده‌ایم.

از غربتی به غربتِ دیگر

شقایق صادقی

اعضای دو خانواده، که این نوشته روایت سفر آن‌هاست، با گروه بزرگی، دسته‌جمعی از مرز افغانستان گذشته‌ و وارد پاکستان شده‌اند؛ در پاکستان به‌ناچار به دو گروه تقسیم شده‌اند؛ و طی سفری دشوار خود را به یکی از خویشاوندان افغانستانی در اطراف تهران رسانده‌اند. این گزارش داستانِ سفرِ این دو خانواده‌ی افغانستانی از کابل به تهران، و برگرفته از گفتگو با افراد هردو خانواده و میزبان‌شان است.