اعتصاب غذا در طلب دنیایی بهتر
نایان شاه
اگر عقیده داشته باشیم که انسان دست به هر کاری میزند تا زنده بماند، در این صورت وقتی کسی تصمیم میگیرد که بدنش را از غذا محروم کند حیران و نگران خواهیم شد.
اگر عقیده داشته باشیم که انسان دست به هر کاری میزند تا زنده بماند، در این صورت وقتی کسی تصمیم میگیرد که بدنش را از غذا محروم کند حیران و نگران خواهیم شد.
چهار یا پنج ساله بودم که روزی متوجه شدم دیگر قرار نیست به این زودیها خاله مهوش و خاله فریبا را ببینم؛ آنها قرار بود که به «زندان» بروند.
او میگوید مخالفت با اعدام را پس از شنیدن داستان خواهری که برادرش اعدام شده بود، آغاز کرده و کلمهی «دادخواهی» را اولین بار در زندان شنیده است.
عزیزانم، یک بارِ دیگر مامانِ محبوبمان دستگیر شده است و حالا او و بابا هر دو دور از شما در زندان به سر میبرند.
از زندانهای ایران تصویر چندان دقیق و درستی وجود ندارد، جز خاطرات زندانیان. این گزارش روایتی از زندان تهران بزرگ در منطقهی فشافویه در جنوب پایتخت است که ظرفیت ۱۵ هزار زندانی را دارد.
اولینباری که نام مهوش و فریبا را در جایی غیر از اخبار شنیدم، راهروهای بند ۲۰۹ زندان اوین بود. پیش از آن، ما در «کمیتهی گزارشگران حقوق بشر»، اخبار بازداشت و زندانی بودنِ آنها را پوشش میدادیم. اما در خرداد سال ۸۸ در سلولی بسیار نزدیک به آنها در همان بند بودم.
با آغاز جنبش «زن، زندگی، آزادی» شعر و ترانهی اعتراضی در ادبیات و موسیقی ایرانیانِ داخلِ کشور و خارج از ایران بیش از پیش حضوری انکارناپذیر پیدا کرده است. سید مهدی موسوی، شاعر، ترانهسرا، و معلم که نامش با «غزل پستمدرن» گره خورده، بی شک از شاعرانیست که آثارش در این سالها صدای اعتراض نسل جدید و هنرمندان بسیاری بوده. به همین دلیل شبنم طلوعی در این پادکست دربارهی زندگی، نگاه و مسیر پرفراز و نشیبش تا تبعید، با او به گفتگو نشسته است.
مییس بوئسن واین در سلول خود در بازداشتگاه فوختِ نازیها در جنوب هلند زندانی بود که شال چهلتکهای به داخل سلولش پرتاب شد. ناگهان متوجه شد که تکهپارچههای کوچک این شال را میشناسد: آن تکه از دامن مادر، پیراهن فرزند، کراوات پدر و تکههایی از تنپوش دیگر رفقا...