تب‌های اولیه

اعتصاب غذا در طلب دنیایی بهتر

نایان شاه

اگر عقیده داشته باشیم که انسان دست به هر کاری می‌زند تا زنده بماند، در این صورت وقتی کسی تصمیم می‌گیرد که بدنش را از غذا محروم کند حیران و نگران خواهیم شد.

برای یک درد مشترک

ر خورشید

چهار یا پنج ساله بودم که روزی متوجه شدم دیگر قرار نیست به این زودی‌ها خاله مهوش و خاله فریبا را ببینم؛ آنها قرار بود که به «زندان» بروند.

زندان تهران بزرگ چه‌جور جایی است؟

تلخیص از مهرداد حسامی

از زندان‌های ایران تصویر چندان دقیق و درستی وجود ندارد، جز خاطرات زندانیان. این گزارش روایتی از زندان تهران بزرگ در منطقه‌ی فشافویه در جنوب پایتخت است که ظرفیت ۱۵ هزار زندانی را دارد. 

ای کاش عدالتی؛ دو یادداشت درباره‌ی مهوش ثابت و فریبا کمال‌آبادی

شیوا نظرآهاری، مریم شفیع‌پور

اولین‌باری که نام مهوش و فریبا را در جایی غیر از اخبار شنیدم، راهروهای بند ۲۰۹ زندان اوین بود. پیش از آن، ما در «کمیته‌ی گزارشگران حقوق بشر»، اخبار بازداشت و زندانی بودنِ آنها را پوشش می‎دادیم. اما در خرداد سال ۸۸ در سلولی بسیار نزدیک به آنها در همان بند بودم.

پایان داستان خوب است 

مهدی موسوی در گفتگو با شبنم طلوعی

با آغاز جنبش «زن، زندگی، آزادی» شعر و ترانه‌ی اعتراضی در ادبیات و موسیقی ایرانیانِ داخلِ کشور و خارج از ایران بیش از پیش حضوری انکارناپذیر پیدا کرده است. سید مهدی موسوی، شاعر، ترانه‌سرا، و معلم که نامش با «غزل پست‌مدرن» گره خورده، بی شک از شاعرانی‌ست که آثارش در این سال‌ها صدای اعتراض نسل جدید و هنرمندان بسیاری بوده. به همین دلیل شبنم طلوعی در این پادکست درباره‌ی زندگی، نگاه و مسیر پرفراز و نشیبش تا تبعید، با او به گفتگو نشسته است.

شال‌های یواشکی و دامن‌های آزادی

منصوره شجاعی

مییس بوئسن واین در سلول خود در بازداشتگاه فوختِ نازی‌ها در جنوب هلند زندانی بود که شال چهلتکهای به داخل سلولش پرتاب شد. ناگهان متوجه شد که تکهپارچه‌های کوچک این شال را میشناسد: آن تکه از دامن مادر، پیراهن فرزند، کراوات پدر و تکه‌هایی از تنپوش دیگر رفقا...