تب‌های اولیه

ای کاش سرطان هم جمعه‌ها تعطیل بود

سما روح‌بخشان

در نگاهی که مادربزرگم به زندگی داشت گویا هیچ اتفاقی بی‌ دلیل نمی‌افتاد. آدم هیچ کاری را بی‌سببی مشخص انجام نمی‌داد. مثلاً اگر دستت را بر سرت بکشی، یعنی سرت درد می‌کند، اگر بر کمرت بگذاری، یعنی کمرت درد می‌کند و بر پاها، نشانه‌ای از پادرد. همه نشانه‌هایی از درد. بزرگ‌ترین فلسفه‌ی دایه در زندگی این بود که همه‌ی آدم‌ها به مراقبت نیاز داشتند الا خودش.

چرا فروید از مارکس خطرناک‌تر است؟

سما روحبخشان

چرا کسانی که خود قربانیان چارچوب‌های تعریف‌ شده‌ی حاکم هستند تبدیل به ضابطان مجازات برای متخلفین می‌شوند؟ این قوانین را چه کسی وضع می‌کند؟ چه کسی این اصول بنیادین را تعریف و روش‌های پاسداری از آن را تبیین کرده است؟ آیا همراهی با ایشان صرفاً به دلیل تنیدگی باورها و ارزش‌هاست؟

ده‌ونک؛ روایت‌های زخم‌‌خورده

سما روحبخشان

وقتی اولین بار در سال ۱۳۸۱، شهردار تهران عزمش را برای جمع کردن زاغه‌ی ده‌ونک جمع کرد، سندهای تمام منطقه را زد به نام چند آدم محدود و حوالی را به نام شهرداری و مأمورانش ریختند توی محله. البته به نتیجه‌ای نرسیدند وقتی کمترین واکنش، پیت بنزین دست میرزا یوسف معمار بود.

مثل پرنده‌ای بر فراز استانبول

سما روحبخشان

بیمار مبتلا به افسردگی در هنگام تجربه‌ی یک فشار سنگین نامنتظر، یا یک حمله‌ی ناگهان، چنان دقتی در مرور تمام فجایع جهان دارد، که اگر سر سوزنی از آن را از سر و سینه‌ی ایشان بیرون می‌کشیدی و به وجود سیاست‌مداران دنیا تزریق می‌کردی، احتمالاً جهان می‌توانست به جای بهتری تبدیل شود.

تجربه‌های ارزشمند، نتایج دهشتناک؛ قصه‌ی فریدون

سما روحبخشان

ما جنگ را تجربه‌ کرده‌ایم، پس عاقبت تمام می‌شود. ما تنهایی را از سر گذرانده‌ایم، پس آدم به هر حال تحمل می‌کند. ما ستم دیده‌ایم پس به هرحال انسان تاب می‌آورد. خیر! همیشه این طور نیست. گاهی یکی فریدون می‌شود و مجالی نخواهد داشت برای تاب آوردن.