آغاز جنگ جهانی اول و نیاز به نیروی کار زنان در مزارع، نقطهی عطف دیگری شد که هم زنان بیشتری را به طور جدی وارد باغبانی و کشاورزی کرد و گرد هم آورد و هم به زنان کنشگرِ حق رأی فرصت بیشتری برای ارتباط و استفاده از قابلیت باغ و مزارع برای ترویج و آموزش داد.
لسلی کرن، استاد جغرافیای شهری، محیط زیست و مطالعات جنسیت در تازهترین کتابش «شهر فمینیستی: مطالبهی سهم خود از فضا در جهان ساختهی مردان» نشان میدهد چطور شهرها مکانی ناامن، نامناسب و با امکانات نابرابر و ناچیز برای زنان بوده و همچنان هستند.
چرا بیشتر ما آدمها دستکم یکبار در زندگی به جای همدلی و درک و حمایت از قربانی، خودمان هم نمکِ روی زخم شدیم، قربانی را سرزنش کردیم و همه یا بخشی از تقصیر را گردن خود او انداختیم؟ چرا خواسته و ناخواسته باعث شدیم که قربانی رنج و درد بیشتری را تحمل کند یا بیشتر به کنج سکوت و خفقان پناه ببرد؟ چرا به نظر انگار راه سادهتر این است که قربانی را سرزنش کرد و نه آزارگر و زورگو را؟
در دو دههی اخیر رسانهها دستکم در ماه آذر دربارهی قتل روشنفکران ایرانی به دست حکومت ایران گزارش میدهند، با این حال بخش زیادی از این گزارشها به چندوچون و جزئیات ترورها اختصاص دارد. زنده نگاه داشتن یاد این کشتهشدگان بخشی از روند دادخواهی و مبارزه برای اجرای عدالت است. پادکست «قتلهای زنجیرهای» اما نه در قتل، که در زندگی مقتولان سیاسی ایران کندوکاو میکند و به دنبال پاسخ این سؤالات است که آنها چه کردند و چه میراثی از خود بهجای گذاشتند؟
اذیت و آزار جنسی نه به دست «بیماران و مجرمان» بلکه به دست مردان و پسرانی رخ میدهد که همسر، برادر، پدر و فرزند، دوست و همکلاسیِ خود ما هستند. آدمهایی که چه بسا موفق و محبوباند، دوستان خوبیاند و زندگی معمولیای مثل بقیه دارند.
اشتیاق بیدر گینزبرگ در دفاع از حقوق برابر برای زنان، از تجربهی زندگی خودش ریشه میگرفت. وقتی دانشگاه هاروارد بالأخره درهای دانشکدهی حقوق را به روی زنان هم باز کرد، بیدر گینزبرگ یکی از اولین زنانی بود که وارد دانشکدهی حقوق هاروارد شد. در دانشگاه همکلاسیهای مرد، او و هشت زن دیگر دانشجوی حقوق را مسخره کرده و دستکم میگرفتند. بعد از فارغالتحصیلی، هیچ شرکت حقوقی حاضر به استخدام این زن کوچکاندام و جوان نبود؛ با اینکه او شاگرد اول کلاس خود شده بود.