تب‌های اولیه

کولبری، رنج دیگری

غزل صدر

من از کودکی کولبری کرده‌ام. پدرم هم کولبر بود. در کردستان، جایی که من به دنیا آمده‌ام، این‌ها جمله‌های غریبی نیستند. هر خانواده در شهر من، مریوان، کسی را دارد که یا دیرزمانی کولبری کرده یا همین حالا مشغول کولبری‌ست. کولبری بخشی از زندگی ماست که برای خودمان عادی شده. حتی احتمال مرگ در حین بر دوش کشیدنِ بارها هم برای ما تکراری است.

سه تصویر دیگر از روزهای مردم

محمد حیدری

در این روزها، صدها تصویر از اعتراضات خونین آبانماه منتشر شده است. برای کسی که از دور و با حسرت به آنچه در «خانه» می‌گذرد، نگران است، همه‌ی این تصاویر لحظاتی می‌شوند از فرو ریختن و درهم‌شکستن. این لحظات برای یک تبعیدی آئینه‌ای از دریغ‌ها است. با هر تصویر، یک کاش، و با هر فریاد، یک رنج.