چهار دههی قبل، میلان کوندرا جُستاری دربارهی اروپای مرکزی نوشت که به یکی از مؤثرترین مداخلههای سیاسیِ رماننویسانِ معاصر تبدیل شد. این واقعیت که پارسال این جستار دوباره در قالب یک کتاب منتشر شد گویای تأثیر ماندگارِ آن است.
میلان کوندرا در کتاب یک دیدار از برخورد تصادفیاش با دوست روزنامهنگاری در دههی ۱۹۷۰ ــ زمانی که کشورش، چکسلواکی، در اشغال روسها بود ــ یاد میکند.
کوندرا، که هفت سال بزرگتر بود، از اواخر دههی ۱۹۵۰ یکی از مشوّقان اصلیِ بلندپروازیهای روشنفکرانهی هاول به شمار میرفت. اما این معلم و شاگرد بر سرِ بهترین روش مقابله با کمونیستها درگیر منازعهی تلخِ ۲۵سالهای شدند.
چگونه در دوران ظلمت، تسلی و آرامش پیدا کنیم؟ از زندگی و مبارزهی واتسلاو هاول، روشنفکر و سیاستمدار چک چه میآموزیم؟ او به چه امیدی در تاریکترین روزها زنده و مقاوم ماند؟
ایدهی اروپای واحد در خطر است. فریاد میکشند، «"اروپاسازی" بس است!» بیایید دوباره با «روح و روان ملیِ» خود مرتبط شویم! بیایید «هویت ازدسترفته»ی خود را بازیابیم! همهی قوای پوپولیستی که سراسر این قاره را فراگرفتهاند چنین خواستهای دارند. برای آنها مهم نیست که «روح و روان» و «هویت»، مفاهیمی انتزاعی است که اغلب تنها در فکر و خیال عوامفریبان وجود دارد.