راهی برای بقا و زندهماندن. راهی برای امرار معاش. هویتِ نسل ما را نمیتوان با یک مکان جغرافیایی معین کرد. بیشتر از مکان، این تجربهی ماست که هویت ما را تعریف میکند؛ تجربهی مشابهِ همیشه در مهاجرت بودن، تعلقنداشتن، طردشدن و تاریخ مشترک داشتن. برای بسیاری از افغانها، مهاجرت «راهی برای زندگی» است.
همهی مذاهب، چشماندازی برای بشریت دارند و خطوط کلی این چشمانداز را در آموزههایشان بیان میکنند. اما تبدیل آن به ایدئولوژی و برنامهی سیاسی برای ادارهی جامعه موضوع دیگری است و اسلامگرایی چنین فرآوردهای را پیش مینهد.
آیین زرتشتی بیش از هزار سال، تا پیش از ظهور اسلام در قرن هفتم میلادی، دین غالب در ایران بود. بعضی از زرتشتیانی که به اسلام روی نیاوردند از ایران گریختند و به گُجَرات در غرب هند رفتند و به علت اصلونسبِ خود به پارسی شهرت یافتند.
شاید به نظر برسد که در کشوری مانند ایران که هرگز به معنای دقیق کلمه نظمی سکولار بر آن حاکم نبوده، پساسکولاریسم آموزهای برای وضع موجود ندارد. با وجود این، نظری عمیقتر به خاستگاههای سکولاریسم، چالشهای برآمده از آن و راهحلهایی که پساسکولاریسم برای رویارویی با این چالشها ارائه میکند، نشان میدهد که دغدغههای پساسکولاریسم با وضعیت کنونی و، بهویژه آیندهی ایران، چندان هم نامرتبط نیست.
افزایش میزان مهاجرت و تعداد مهاجران در کل دنیا و بهویژه در کشورهای غربی و اروپایی، به انبوهی از درگیریهای پیدا و پنهان میان اکثریتها و اقلیتهای قومی در این کشورها دامن زده است. لیاو اورگاد در کتابش به رابطهی میان اکثریت و گروههای اقلیت در نظامهای لیبرال-دموکراتیک معاصر میپردازد.
امروز حدود ۵ میلیون از اتباع ترکیه در خارج از مرزهای این کشور زندگی میکنند و این روند مهاجرت همچنان ادامه دارد. هر چند به دلایلی که در ادامه میخوانید، بایگانی کامل و تاریخچهی دقیقی از ادبیات نسل اول مهاجران ترک در دسترس نیست اما دستکم این متون پرشمارند و دربارهی آن نیز بسیار نوشته شدهاند. در نتیجه، این مقاله تنها روزنهای به این خردهفرهنگ پویا به روی علاقهمندان خواهد گشود.