تب‌های اولیه

دیدنی‌های خیابان کوشک که نمی‌توان دید

وفا بهمنی

خیابان کوشک در تهران، با نام جدید شهید تقوی، کمی پایین‌تر از دروازه دولت، خیابان سعدی را به خیابان فردوسی وصل می‌کند. چند خانه در این خیابان هست که می‌تواند گردشگران را به خود جذب کند: خانه‌ی صادق هدایت، عمارت شقاقی، و خانه‌ی هوشنگ ابتهاج با درخت ارغوان معروفش.

«رود»ی که میان «نی» و «چشمه» بود

وفا بهمنی

روزهایی دور، زیر پل کریمخان، محل جذابی برای اهل کتاب بود کتاب‌فروشی نشر نی و چشمه کنار هم. نمی‌شد رد شد و سرک نکشید. بعدها نشر چشمه با گسترش کارش یک دهنه آن طرف‌تر رفت. نبش خیابان میرزای شیرازی و جای کوچکش را به کتاب‌فروشی رود داد. در این کتاب‌فروشی طبقه‌های مجزا برای نشرهای جدی ایران مثل مرکز، نیلوفر، و مروارید فراهم ...

«من زیر نگاه‌ام، از همه طرف»

وفا بهمنی

بعد از سال‌ها گذرم به امام‌زاده طاهر کرج افتاد. آخرین باری که رفته بودم مراسم خاکسپاری احمد شاملو در مردادماه هجده سال پیش بود. تشویق و کف زدن‌های ممتد مردم تنها تصویری است که از آن روز در ذهنم مانده.

مرواریدی به نام ستایش

وفا بهمنی

ده ماه پیش که مسعود به ایران آمده با دختر دو ماهه‌اش خداحافظی کرده و امروز دخترش یک ساله است. نام او ستایش است. شاید این ده ماه دوری از همسر و فرزند در خیل بسیاری از افغان‌ها که سال‌هاست فرزندانشان را ندیده‌اند به چشم نیاید اما برای مسعود دوری از ستایش رنج کمی نیست. نه بزرگ شدنش را می‌بیند نه از مریض شدن‌اش خبردار می‌شود. خبر هم برسد کاری از دستش بر نمی‌آید.