انقلاب کلاسیک بیش از هر چیز در سطح سیاسی تغییر ایجاد میکند، یعنی قدرت سیاسیِ مستقر را به زیر میکشد. اما انقلاب زندگیِ روزمره در ساحت اجتماعی رخ میدهد و بر ساحتی که مناسبات انسانی در آن جریان دارد اثر میگذارد؛ انقلاب زندگیِ روزمره رابطهی انسان با خود، با دیگر انسانها و با فضای پیرامونش را دگرگون میکند.
او نه تنها ربطی به انقلاب اسلامی و تشیع سیاسی نداشت بلکه خصم سرسختِ آن و از معدود کسانی بود که تحلیل فلسفی-الهیِ ژرفی از امکان وقوع انقلاب اسلامی به دست داد.
این یادداشت ناظر است به تبیین اندیشههای بسام طیبی (متولد ۱۹۴۴)، روشنفکر و آکادمیسین سوری-آلمانی، از اصلاح دینی و «مدرنیتهی فرهنگی» و نقدهای او بر اسلام سیاسی معاصر. طیبی در نگاه اصلاحجوی خویش «اسلام» را نوعی «نظام فرهنگی» توصیف میکند که در نظر او خود را با بافتارهای مختلف تطبیق میدهد. تفسیر او از دین در نقطهی مقابل بنیادگرایان و هواداران اسلام سیاسی در جهان عرب و ایران قرار دارد که دین را ایدئولوژیک میبینند.
اسلامهراسی چیست و چطور میشود تعریفاش کرد؟ آیا مسلمانانی که با عقاید و ارزشها و آداب اسلامی در غرب زندگی میکنند فرهنگ و ارزشهای غربی را به خطر میاندازند؟ آیا نقد اسلام به معنی ستیز با مسلمانان است؟ اسلامهراسی در جهان چه رابطهای با تجربهی چهل سال گذشته در ایران دارد؟